» آخرین اخبار » یادداشت » ایران می‌خواست بگوید اگر بخواهم، می‌توانم

ایران می‌خواست بگوید اگر بخواهم، می‌توانم

خرداد ۵, ۱۴۰۳ 0۰


به گزارش مشرق، عملیات تنبیهی ‌وعده صادق‌ منطقه غرب آسیا را وارد دوره جدیدی کرد. دوره‌ای که با عملیات فلسطینی ‌طوفان‌الاقصی‌ آغاز شد و پس از چند دهه، مجددا یک ائتلاف را در برابر رژیم‌صهیونیستی و متحدان غربی‌اش وارد منازعه کرد. صهیونیست‌ها از نظر تسلیحاتی در بالاترین سطح ممکن قرار دارند اما با وجود جنایت‌های مکرر، حتی مقاومت اسلامی در غزه را نیز نتوانستند زمین‌گیر کنند.

۷ اکتبر با عملیات مقاومت اسلامی، رژیم نظامی صهیونیستی را فلج کرد و عملیات ۱۴ آوریل ایران، هیمنه پوشالی این رژیم را فروریخت. در همین راستا انجمن علوم سیاسی ایران با همکاری انجمن‌های دانشجویی سیاستگذاری عمومی، علوم سیاسی و روابط بین‌الملل دانشگاه علامه طباطبایی و پایگاه خبری اکو دیپلماسی نشست تخصصی-علمی «بررسی مناقشه ایران و رژیم‌صهیونیستی» را برگزار کرد.

در ادامه این نشست که با ارائه ‌حمید بیات‌ مدیرکل اسبق غرب آسیا وزارت امور خارجه، ‌هیبت‌الله نژندی‌منش‌ عضو هیات‌علمی دانشگاه علامه طباطبایی، ‌علی علیزاده عضو هیات‌علمی دانشگاه عالی دفاع ملی، سیدمحمد کاظم سجادپور عضو هیات علمی دانشکده روابط بین الملل وزارت امور خارجه، عبدالحسین صفایی عضو هیات علمی دانشگاه آزاد و سید رضا موسوی نیاعضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی همراه بود را می‌خوانید.

‌حمید بیات

مدیرکل اسبق غرب آسیا وزارت امور خارجه:

بحثم را با تلاش برای پاسخ به یک سوال مطرح می‌کنم؛ تقابل جمهوری اسلامی ایران و رژیم اسرائیل که در حل حاضر و در شرایط کنونی در شرایط بسیاری حساسی قرار گرفته، چه تاثیراتی می‌تواند بر تحولات منطقه و به‌خصوص مساله فلسطین و آینده آن داشته باشد؟ ‌

بدون تردید وقتی بحث دشمنی و خصومت بین ایران و اسرائیل را مطرح می‌کنیم، نقطه آغازین ما به آغاز انقلاب اسلامی و رویکردی که بعد از انقلاب اسلامی نسبت به مساله فلسطین شکل گرفت، برمی‌گردد. موضوع فلسطین بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به‌عنوان یکی از محوری‌ترین ارکان و محورهای سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران قرار گرفت؛ تا جایی که تقریبا می‌توان گفت ابعاد سیاست خارجی ما را تحت تاثیر خودش قرار داد.

رویکرد جمهوری اسلامی ایران نسبت به مساله فلسطین براساس دیدگاه ایدئولوژیک شکل گرفت اما در ادامه با توجه به ابعاد استراتژیک و سپس با نقش در منطقه با عمق استراتژیک، این رویکرد ابعاد وسیع‌تری پیدا کرد. مسیر تقابل جمهوری اسلامی ایران و رژیم‌صهیونیستی که امروز شاهد آن در بالاترین سطح خودش هستیم، به تدریج ابعاد وسیعی به خودش گرفت و این درگیری‌ها چه از طرف جمهوری اسلامی ایران و چه از طرف رژیم اسرائیل متنوع شد.

من سعی می‌کنم خیلی تیتروار به آنها اشاره کنم؛ زیرا شناخت ریشه‌ها، سابقه یا روندشناسی تحولاتی که ناظر بر تقابل جمهوری اسلامی ایران و اسرائیل بوده، به ما در تحلیل دقیق‌تر از شرایط امروز کمک می‌کند تا ببینیم چه چشم‌اندازی می‌توانیم برای آینده مسیر و این تقابل داشته باشیم.

روندشناسی تقابل ایران و اسرائیل

بلافاصله بعد از انقلاب اسلامی با شناسایی فلسطین، تغییر سفارت اسرائیل و قطع رابطه با اسرائیل مواجه بودیم.

بعد از آن دعوت مسلمانان را داشتیم که در بعد نرم‌افزاری هم در خود جهان اسلام و هم غیر متحدها توانستیم گفتمانی را در دنیا اعلام کنیم. اعلام روز قدس شد و بعد تلاش شد از ظرفیت‌های کشورهای اسلامی به‌خصوص نیروهای هم‌پیمان با محوریت شیعه استفاده کنیم؛ که مهم‌ترین و بارزترین این مسیر، شکل‌گیری حزب‌الله در لبنان بود.

اقدام بعدی تاثیرگذاری بر روند آشتی اعراب و اسرائیل بود که با کمپ دیوید آغاز شد و بلافاصله با تاثیری که انقلاب اسلامی بر افکار عمومی منطقه و مردم منطقه داشت، این روند کند و در واقع متوقف شد.

تقویت جبهه مقاومت در بین کشورهایی همچون سوریه، الجزایر و لیبی که جزء سردمداران مقاومت و مبارزه بودند؛ تشکیل جبهه اسلامی فلسطینی از دیگر اقدامات بود که شاهد بودیم گروه‌های اسلامی موج گرفتند. تا آن زمان ما حرکت‌های مبارزاتی در جبهه فلسطینی را در بین ملی‌گراها و چپ‌ها می‌دیدیم اما بعد از انقلاب اسلامی شکل‌گیری گروه‌های اسلامی، جهاد اسلامی و حماس نمونه‌ای از جریانات مبارزاتی اسلامی بودند. بعد از آن تغییر رویکرد در عراق را شاهد بودیم که بازهم فرصت برای حضور ایران را در منطقه فراهم کرد.

تغییر توازن قوا در لبنان و شکل‌گیری محور مقاومت در این کشور از مسائل مهم بود؛ حزب‌الله به‌عنوان یک قدرت تقویت‌کننده نمایانگر برای شیعه در صحنه لبنان اعلام موجودیت کرد. در مقابل ما، اقداماتی را از طرف اسرائیل شاهد بودیم که تلاش می‌کرد در تقابل با این حرکت جمهوری اسلامی و اقدام ایران، فضاسازی کند و مهم‌ترین آن تمرکز بر فضاسازی و القای ایران‌هراسی در بین کشورهای منطقه بود.

ما از سال ۱۹۹۰ و با اجلاس بارسلون در منطقه، شاهد آغاز روند حل مناقشه اعراب و اسرائیل بودیم.

در قالب حل مشکل اردن و اسرائیل، فلسطین و اسرائیل و سوریه و اسرائیل. سوریه و اسرائیل تا حد بسیار زیادی در زمان حافظ اسد پیش رفتند، تا جایی که تقریبا همه‌چیز تمام شده بود فقط در منطقه دریاچه طبریه به اختلاف رسیدند و آنجا متوقف شد.

درمورد مساله فلسطین آنها در قالب و چهارچوب اعطای خودمختاری به حکومت خودگردان فلسطین به توافقاتی رسیدند و امضای توافقنامه اسلو را شاهد بودیم و در رابطه با اردن مناقشات تمام شد و به توافق تقریبا نهایی رسیدند.

نکته دیگری که اسرائیل در تقابل با ایران دنبال کرد، هدفگیری قدرت مانور نیروهای مقاومت بود. ما شاهد درگیری‌های مقطعی و متناوب با نیروهای مقاومت بودیم. در یک مقطعی شاهد انتفاضه مردمی بودیم. در یک‌سری مقاطع‌ شاهد درگیری‌های نظامی بودیم؛ چه با حزب‌الله و چه با نیروهای فلسطینی. در داخل اسرائیل، افکار عمومی به تقابل با مقاومت معطوف شد.

به موازات این تقابل شاهد رشد راستگرایان در اسرائیل هستیم. در تقابل و اختلافات بین ایران و کشورهای عربی، اسرائیل سعی کرد از این فرصت استفاده کند. بهره دیگر، استفاده از فرصت تنش ایران و اروپا، به‌خصوص در به بن‌بست رسیدن برجام و جنگ اوکراین بود.

استفاده از فضای داخلی ایران در تغییر رویکرد افکار عمومی نسبت به مساله فلسطین و هموار ساختن روند عادی‌سازی با کشورهای عرب با همت آمریکا نیز دنبال شد.

در این شرایط فضای تقابلی به صورت انذار، هشدار و تا حدودی کنترل متقابل است. ما تقابل ایران و اسرائیل را داشتیم اما از سوی گروه‌های هم‌پیمان ایران، درگیری با اسرائیل به صورت کنترل شده بود. نباید از این مساله هم گذر کنیم که اسرائیل ضرباتی را به ایران به‌خصوص در صحنه سوریه وارد کرد.

به جنگ غزه می‌رسیم. درواقع جنگ غزه یک نقطه عطف در این تقابل می‌شود. حرکت حماس، تغیر ماهوی در روند تقابل اسرائیل و ایران شکل می‌دهد.

جنگ غزه چه آثاری داشته است؟

در این راستا به دو مدل اثرگذاری اشاره می‌کنم؛ اول آثار کوتاه‌مدتی که داشته و بعد آثار بلندمدتی که می‌تواند این صحنه نبرد در آینده داشته باشد.

۱- اولین و مهم‌ترین آثار کوتاه‌مدت تحولات غزه و جنگ غزه، وارد آمدن ضربه سنگین و جبران‌ناپذیر به تشکیلات نظامی اسرائیل است. آنچه که باعث این هیجان و اقدامات هیجانی و دیوانه‌وار اسرائیل در نبرد شد، به این نقطه برمی‌گردد. در واقع هیمنه اسرائیل در حفظ مرزهای خودش در برابر فلسطینی‌ها شکسته شد.

۲- شکل‌دهی به یک نقطه عطف در تاریخ مبارزات فلسطین، ۳-کشیده شدن ترمز عادی‌سازی روابط اسرائیل و کشورهای عربی، ۴- بسیج افکار عمومی منطقه در حمایت از مردم فلسطین، ۵- همدردی افکار عمومی جهان با مردم فلسطین و تخریب چهره اسرائیل در محافل عمومی، ۶- همین شرایطی که امروز ما در مراکز علمی دانشگاهی آمریکا و اروپا شاهد آن هستیم؛ در طول تاریخ شکل‌گیری اسرائیل و تقابل اسرائیل و فلسطین، فعال شدن این ظرفیت و چنین‌انگیزه همدردی بین مردم جهان بی‌سابقه و کم‌نظیر بوده است.

۷-بازگشت مساله فلسطین به اولویت مسائل مهم کشورها؛ تا قبل از این اتفاق واقعا مساله فلسطین در حال فراموشی بود. به‌خصوص در روند عادی‌سازی روند اسرائیل و کشورهای عربی، مساله فلسطین فراموش شده بود. ۸- ایجاد فرصت در تغییر فضا به وجود آمده در ایرانیزه شدن مساله فلسطین؛ ما تا قبل از این اتفاق شاهد این بودیم که موضوع فلسطین تقریبا ایرانیزه شده بود و ایران تنها جبهه و محوری بود که در تقابل با اسرائیل قرار داشت.

کشورهای عربی یکی پس از دیگری کنار کشیده بودند و روند عادی‌سازی خودشان را در پیش گرفته بودند. جنگ غزه و بحران غزه فرصتی ایجاد کرد که این موضوع ایرانیزه شدن که به ضرر روند تقابلی ما با اسرائیل بود ماهیت خودش را تغییر بدهد.

آثار بلندمدت جنگ غزه

۱- توجه محافل بین‌المللی و منطقه‌ای به یافتن راه‌حلی برای مساله فلسطین؛ حتی کشور آمریکا و اروپا که در این زمینه سخت موضع می‌گرفتند، امروز به این نتیجه رسیده‌اند که باید راهی برای مساله فلسطین پیدا کنند؛ وگرنه این استخوان لای زخم همچنان می‌تواند بر بی‌ثبات و ناامنی در منطقه و در جهان ادامه دهد.

۲- تلاش در ایجاد تغییر در ساختار حاکمیت و دولت اسرائیل؛ حذف نتانیاهو یکی از اهدافی است که الان دنبال می‌شود و به دنبال این هستند که چاره‌ای برای حل مساله ارائه دهند. یکی از چاره‌ها ایجاد تغییر در دولت اسرائیل است. ۳- تلاش در جهت تقویت جناح معتدل فلسطینی؛ تلاشی که الان در مسیر ایجاد فرصت برای اعطای یک دولت محدود فلسطینی وجود دارد، تقویت جناح معتدل در صحنه فلسطین است. ۴- تاثیرگذاری بر آینده نیروی نظامی مقاومت؛ ما شاهد این هستیم که امروز یک تفکیک در نیروی حماس مطرح می‌شود؛ تفکیک «حماس نظامی» و «حماس سیاسی». یعنی اگر آتش‌بس و توافق شود، باید حماس رویکرد نظامی را کنار بگذارد و با پذیرش عضویت در سازمان آزادی‌بخش فلسطین، بخشی از آینده حاکمیت حکومت فلسطینی (حالا با چه ابعاد و چه ویژگی‌هایی) بشود.

۵- فرصت‌سازی برای تجدید حضور آمریکا در منطقه در پرتو شرایط جدید؛ آمریکایی‌ها در این شرایط ضربه سنگینی خوردند. هژمون آمریکایی آمریکا در منطقه تحقیر شده است. فلذا آمریکا تلاش می‌کند این هژمونی را برگرداند. ۶- نکته آخر اینکه صحنه خاورمیانه نقطه تقابل یا رقابت بین‌المللی شده و در آینده بیشتر از این صحنه تقابل خواهد شد.

به‌خاطر اینکه با توجه به آنچه از طرف تحلیلگران سیاسی، بین‌المللی و اندیشمندان تحلیل می‌شود، نظام بین‌الملل در حال ‌گذار است و در این مسیر ‌گذار یکی از نقاطی که می‌تواند در تعیین آینده نظام بین‌الملل تاثیرگذار باشد، تحولات این منطقه است.

بنابراین ما شاهد هستیم، علاوه‌بر آمریکا و اروپا، چین و روسیه و حتی کشورهای دیگر مانند هند و کشورهای جنوب هم تلاش می‌کنند از تحولات حداکثر بهره‌برداری را بکنند و با استفاده از این شرایط برای موقعیت بین‌المللی خودشان تلاش کنند.

تقابل فردا؛ امروز در چه شرایطی قرار داریم؟

امروز تقابل ایران و اسرائیل وارد یک مرحله فوق‌العاده حساس شده است. توازن گذشته به هم خورده است. از دیدگاه تحلیلگران شرایط خطرناک شده است. احتمال درگیری گستره بالا است. از ابتدای جنگ غزه، چند احتمال از طرف تحلیلگران سیاسی و نظامی مبنی‌بر اینکه این اتفاق می‌تواند به احتمالات متنوع و مختلفی منجر شود، مطرح می‌شد. یکی از احتمالات این بود که درگیری‌ها منجر به یک درگیری فراگیر شود.

یعنی اسرائیل یک حمله گسترده به راه بیندازد و تمام نیروهای مقاومت را مورد تهدید قرار دهد، از جمله ایران. این تحلیل و امکان روی کاغذ محتمل بود؛ اما اسرائیلی‌ها با توجه به در نظر گرفتن ملاحظات، این کار را نمی‌کنند؛ یعنی بعید است که این کار را بکنند. شاهد هم هستیم که تا الان چنین کاری را نکردند.

احتمال دیگر این بود که درگیری با حضور و مشارکت نیروهای هم‌پیمانان غربی اسرائیل صورت بگیرد. یعنی اسرائیل نیروهای هم‌پیمان خودش و در راس آنها آمریکا را وارد چنین درگیری‌ای کند و حمله گسترده‌ای علیه ایران و نیروهای هم‌پیمان ایران در منطقه رقم بزند.

این موضوع اگر چه ایده‌آل‌ترین، بهترین و مناسب‌ترین اقدام از نظر نتانیاهو و اسرائیل بود، اما هم آمریکایی‌ها و هم اروپایی‌ها به صورت جدی ملاحظاتی داشتند. آمریکا انتخابات را در پیش دارد و به صورت جدی این ملاحظه را برای ورود به جنگ دارند.

اروپایی‌ها هم به‌شدت نگرانند و ملاحظه جنگ اوکراین را دارند. بنابراین ورود به چنین درگیری‌ای از طرف آنها هم تقریبا منتفی بود.

مورد بعدی این بود که وارد یک درگیری محدود بشوند. اتفاقی که همین حالا رخ داده است. یعنی حمله اسرائیل به سفارت جمهوری اسلامی و مقر دیپلماتیک ایران در دمشق؛ این همان احتمال بود که می‌گویم در چه شرایطی ما وارد این مقوله شدیم.

جمهوری اسلامی ایران از ابتدا می‌دانست و به‌نظر من تحلیل دقیق داشتند درمورد اینکه اسرائیلی‌ها و نتانیاهو به‌شدت به دنبال کشیدن منطقه به یک جنگ فراگیر هستند، تا از این طریق بتوانند فضای شکل‌گرفته از تهدید به وجود آمده علیه امنیت‌شان در پی حمله حماس به اسرائیل را جبران کنند. این مساله برایشان حیثیتی شده بود و باید آن را جبران می‌کردند. حملات بسیار وحشتناکی که علیه مردم غزه به راه انداخته بودند، کشتن بیش از ده‌ها هزار انسان، زن، کودک و…

دنبال کردن این اهداف هم نتوانسته بود آن خواست و نیت اسرائیل را برآورده کند و اسرائیل نتوانست هیمنه ازدست‌رفته خود را برگرداند. همچنان حماس به موجودیت خودش ادامه می‌داد؛ برای بازپس‌گیری اسرا هم آنها نتوانسته بودند چیزی به دست بیاورند. فلذا این موضوع به‌عنوان یک مانع، یک عقده و یک گله شدید برای اسرائیل مطرح بود. با این فرض، جمهوری اسلامی ایران از ابتدا سیاست‌های خود را کاملا کنترل کرد و تلاش کرد که وارد این درگیری گسترده نشود.

بنابراین ما شاهد این بودیم که اسرائیل برای رسیدن به هدف و نیت، سفارت ایران یا همان بخش کنسولی ایران را در دمشق مورد هدف قرار داد. این یعنی رد کردن یک خط قرمز بسیار مهم. این اقدام موجب می‌شد که جمهوری اسلامی ایران ناگزیر از پاسخ شود.

این پاسخ‌دهی ایران امری ضروری و اجتناب‌ناپذیر بود. نمی‌توانست این موضوع را هم برای فضای منطقه‌ای، نیروهای هم‌پیمان، ‌فضای بین‌المللی و نیز فضای داخل خودش توجیه کند. بنابراین به‌منظور رسیدن به این هدف، یک حمله کنترل‌شده، حساب‌شده و براساس اصل بازدارندگی طراحی و اجرا کرد.

حمله ایران به اسرائیل چه آثاری داشت؟

من آثار پاسخ ایران به اسرائیل را در ابعاد آثار مثبت و منفی ارائه می‌دهم. آثار مثبت این عملیات را برمی‌شمارم:

۱- اولین و مهم‌ترین اثر مثبت اقدامی که جمهوری اسلامی ایران کرد، حفظ قدرت بازدارندگی ایران علیه اسرائیل است. چون قرار بر حفظ بازدارندگی بود، این عملیات اجرا شد و بلافاصله هم پایان آن اعلام شد. یعنی درواقع مشخص بود که این عملیات محدود و به‌منظور بازدارندگی است. ۲- شکست هیمنه و قدرت اسرائیل در برابر حملات که ضربات سنگینی را بر پیکره اسرائیل وارد کرد.

۳- تاکید و اثبات اینکه اسرائیل بدون کمک دیگر کشورها قادر به حمایت و دفاع از خودش نیست. ۴- اجبار آمریکا و اسرائیل به هزینه کردن بیش از یک میلیارد دلار برای مقابله. ۵- اعطای روحیه به مردم منطقه به‌ویژه در کشورهای مسلمان. ۶- تاثیر رویکرد کشورهای عربی طرفدار اسرائیل در کنترل تعامل با این رژیم. ۷- نمایش قدرت و توان نظامی ایران در منطقه در بین کشورهای منطقه. ۸- تحت فشار قرار دادن نتانیاهو و کابینه آن در داخل و از سوی افکار عمومی اسرائیل. ۹- غرور ملی در بین افکارعمومی داخلی که بی‌تفاوتی نسبت به مساله فلسطین را تا حدود زیادی از بین برد.

تاثیرات منفی عملیات «وعده صادق»

۱- توجیه پاسخگویی اسرائیل در آینده. در صورت فراهم شدن امکان و فرصت مناسب ممکن است در آینده اسرائیل اقدامی بکند؛ چراکه با محکومیت اقدام ایران از سوی آمریکا و اروپا، فضای بین‌المللی ایجاد کردند و این فرصت و امکان را به اسرائیل برای پاسخگویی در آینده دادند. ۲- بیرون آمدن اسرائیل از انزوای بین‌المللی تحمیل شده. در پرتو جنگ غزه انزوای اسرائیل بیشتر شده بود.

اسرائیل خیلی تحت فشار بود اما بعد از این اقدام بلافاصله در موضع مظلومیت قرار گرفت. سیاست اسرائیل همواره در دنیا و از آغاز شکل‌گیری، این بوده که خود را مظلوم و تحت فشار و کشوری که ممکن است نابود شود و در معرض تهدید دائمی است معرفی کند.

جنگ غزه، این چهره را عوض کرد و به‌عنوان یک جنایتکار وحشتناک شناخته شد اما بعد از این حمله این فرصت برایش فراهم شد که دوباره حمایت کشورهای اروپایی را جلب کند. ۳- اقدامی که الان در حال وقوع است، فشارهای حداکثری بر ایران است.

اروپایی‌ها بر اقتصاد فشار می‌آورند. قرار گرفتن ایران در موقعیت فشارهای بین‌المللی از دیگر تبعات منفی این حمله است. ۴- یک مشکل، بحث و سوالی که می‌تواند بر ایران مترتب باشد این است که اگر قرار باشد موضوع فلسطین در پرتو تحولات غزه در چهارچوب حل‌وفصل دودولت حل شود، مشکل جمهوری اسلامی و موضع آن چگونه خواهد بود؟ از نظر غربی‌ها و تحلیل آنها این‌طور است که اگر دودولت را جا بیندازیم و اسرائیل را مجبور کنیم بپذیرد در آینده دولت فلسطین در بخش‌هایی از سرزمین فلسطین به وجود بیاید، جمهوری اسلامی ایران در تنگنا قرار می‌گیرد. ایران دیگر نمی‌تواند ادامه مبارزه یا حمایت از فلسطین را در دنیا سردمداری کند.

۵- تهدیدات و فشارهای همه‌جانبه برای مقاومت با محور خلع سلاح حماس. الان می‌گویند حماس سیاسی را قبول داریم ولی حماس نظامی را نمی‌پذیریم. این جنگ می‌تواند مقدمه‌ای باشد که در آینده فشارهای بیشتری بر این مساله داشته باشند.

ایران می‌خواست بگوید اگر بخواهم، می‌توانم

هیبت‌الله نژندی‌منش

عضو هیات‌علمی دانشگاه علامه طباطبایی

بنا دارم تا در ابتدا راجع به آنچه خارج از ایران و در فضای دانشگاهی کشورهای غربی در حال وقوع است توضیحی بدهم و بعد به‌عنوان سخنرانی خودم که راجع به عملیات وعده صادق در پرتو موازین حقوق بین‌المللی به‌ویژه در سایه پاسخ مشروع است، بپردازم. سوال اصلی این است آیا اقدامی که ما انجام دادیم به عنوان دفاع مشروع و حق ذاتی برای کشورمان قابل دفاع است یا خیر؟

بهار غربی؛ بیداری انسانیت

درخصوص اتفاقاتی که در غرب در جریان است، من عنوانی انتخاب کرده‌ام. نام اتفاقات در جریان در دانشگاه‌های آمریکا و اروپا را «بهار غربی» گذاشتم، مثل آن عنوان «بهار عربی» که قبلا شاهد بودیم. یک نوع بیداری انسانی در حال وقوع است که به نظر من ملت‌ها و خصوصا قشر دانشگاهی می‌خواهد خودش را مدافع انسانیت تعریف کند.

این قشر می‌خواهند با دفاعی که از انسانیت دارند، هشداری هم به حقوق بین‌الملل بدهند. آن هشدار مبنی‌بر این است که حقوق بین‌الملل در وضعیت فعلی نه‌تنها نمی‌تواند از خودش دفاع کند، بلکه از دولت‌ها هم نمی‌تواند دفاع کند.

انسانیت یا بشریت پیش‌تر به نوعی خودش را در اختیار حقوق بین‌الملل قرار داده تا از او حمایت کند، اما باید بداند که نباید خیلی امیدوار باشد. این وضعیت غزه نشان داد ما انسان‌ها نمی‌توانیم به سازوکارهای فعلی حقوق بین‌الملل اتکا کنیم و با یک «نظام حقوقی ناتوان» مواجه هستیم. وقتی کارکنان خود سازمان ملل متحد کشته می‌شوند و اماکن سازمان ملل مورد حمله قرار می‌گیرند، یعنی حقوق بین‌الملل و سازمان ملل نمی‌تواند از خودش دفاع کند.

در این صورت من به‌عنوان یک دولت حاکم چگونه می‌توانم بقای خودم را به چنین نظامی بسپارم؟ این به معنای رد حقوق بین‌الملل نیست، به معنای یک هشدار است. هشداری که در آن باید بدانیم چشم‌ها را باید شست و جور دیگر باید دید. طرحی نو باید دراندازیم. نظم مبتنی‌بر منشور ملل متحد نظم برآمده از اراده فاتحان در سال ۱۹۴۵ گویا پاسخگوی شرایط موجود نیست.

حمایت از فلسطین قبل از انقلاب هم مساله ایران بود

نکته دیگر اینکه حمایت ایران از فلسطین بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و قبل از آن تفاوتی با هم دارد. این تفاوت این بود که حکومت قبلی مثل بسیاری از کشورهای عربی و غربی با ملت همراه نبود. حالا هم در بسیاری از کشورها می‌بینیم که مردم با فلسطین هستند اما حکومت‌هایشان علیه فلسطین اقدام می‌کنند.

وضعیت ایران در پیش از انقلاب هم همچین وضعی بود. بعد از انقلاب این دو یعنی خواست حکومت و مردم یکی شدند.

یعنی این‌گونه نیست که بگوییم دفاع از فلسطین دستاورد جمهوری اسلامی ایران است و فقط جمهوری اسلامی ایران می‌خواست از مردم فلسطین حمایت کند. این مساله به‌عنوان یک آرمان برای مردم ایران قبل از جمهوری اسلامی ایران هم بوده و بعد از جمهوری اسلامی شکل رسمی به خودش گرفته است.

شرایط استفاده از حق ذاتی پاسخ مشروع

درخصوص اقدامی که جمهوری اسلامی ایران انجام داد، من وارد سابقه‌اش نمی‌شوم، از این نقطه شروع می‌کنم که حمله‌ای به کنسولگری ما در دمشق شد. سوال این است که آیا حمله به کنسولگری یک کشور می‌تواند مجوزی برای توسل به اقدام مسلحانه توسط دولت صاحب کنسولگری علیه کشور مهاجم باشد یا نه؟ این اقدام را ما در ماده ۵۱ منشور ملل متحد تحت عنوان «دفاع مشروع» می‌بینیم. در این منشور، حق دفاع ذاتی کشورها در زمانی است که یک حمله مسلحانه علیه کشوری صورت می‌گیرد.

حالا ابتدا باید بدانیم حمله مسلحانه چیست و تحت چه شرایطی و با وجود چه پیش‌شرط‌هایی از لحاظ حقوقی ما می‌توانیم پاسخ دهیم و بگوییم این پاسخ تحت عنوان دفاع مشروع است؟ اولا حق دفاع مشروع در حقوق بین‌الملل به‌عنوان یک حق بنیادین برای دولت‌هاست که ریشه در بقای دولت‌ها دارد. هر دولتی حق بر بقا دارد. ذات و جوهره دفاع مشروع هم خودیاری است. یعنی در یک شرایط معینی خود حقوق بین‌الملل اجازه داده که دولت‌ها بتوانند یک‌جانبه یا در همکاری با یکدیگر نسبت به یک زور غیرقانونی با زور قانونی پاسخ دهند.

به عبارت دیگر ما دو حمله داریم. یک، حمله اول که غیرقانونی است و دوم، حمله مسلحانه‌ای که صورت می‌گیرد و این شکل قانونی دارد. آنچه که در ماده ۵۱ منشور یا در حقوق بین‌الملل عرفی به‌عنوان دفاع مشروع می‌شناسیم، یک حق است نه یک تکلیف.

بنابراین اگر کشوری مورد حمله مسلحانه کشورها قرار گرفت، به این معنا نیست که حتما باید واکنش نشان دهد. شما در حقوق داخلی هم خیلی وقت‌ها حق دارید علیه همسایه شکایت کنید اما به‌خاطر اینکه ملاحظات وجود دارد، می‌گویید شکایت نمی‌کنم و از این حق استفاده نمی‌کنید. اینجا هم ممکن است دولت‌ها بنا بر ملاحظاتی از این حق خودشان استفاده نکنند. اما جایی صلاح می‌دانند که باید این اقدام را انجام دهند.

دفاع مشروع در مقابل دفاع مشروع معنا ندارد. یعنی بعد از اینکه ما در واکنش به حمله مسلحانه اسرائیل به کنسولگری، از دفاع مشروع استفاده کردیم، اگر اسرائیل پاسخ احتمالی بدهد یا داده باشد، دیگر پاسخ سوم (پاسخ اسرائیل) به معنای دفاع مشروع نیست.

خودش یک اقدام مسلحانه و یک اقدام خلاف حقوق بین‌الملل است. پس برای اینکه تشخیص دهیم واکنش ما یک دفاع مشروع بوده یا نه، باید اول نشان دهیم که یک حمله مسلحانه وجود دارد. حمله مسلحانه استفاده از زور نظامی توسط قوای مسلح یک دولت علیه دولت دیگر یا منافعش است. گاهی در مرزهای کشورها رد و بدل و مبادله آتش را می‌بینیم اما ممکن است این اتفاق لزوما به معنای حمله مسلحانه تلقی نشود.

ممکن است واقعا اشتباهی بوده باشد. یا حتی ممکن است بعضی وقت‌ها هواپیمای نظامی یک کشور از مرزهای یک کشور دیگر عبور کند تا حمله‌ای انجام دهد. این اقدام ممکن است به‌عنوان تجاوز در نظر گرفته شود اما لزوما به معنای حمله مسلحانه نیست.

پس حتما باید استفاده از زور نظامی در آن اقدام باشد تا بتوانیم بگوییم حمله مسلحانه وجود دارد. در حمله مسلحانه اینکه شما از چه سلاحی استفاده می‌کنید هم مهم نیست. اینکه سلاح‌ها متعارف باشد یا غیرمتعارف، ساده باشد یا پیشرفته تفاوتی ندارد.

برای درک بهتر این موارد، پرونده‌ای را مثال می‌زنم. زمانی که لانه جاسوسی آمریکا یا سفارت آمریکا در تهران در ۱۳ آبان ۵۸ تسخیر شد، نیروهای آمریکایی در قالب دفاع مشروع برای آزاد کردن گروگان‌ها وارد کشور ما شدند. این اقدام را در دیوان بین‌المللی کیفری، دیوان بین‌المللی دادگستری به‌عنوان دفاع مشروع آمریکا مطرح می‌کنند. حمله مسلحانه گاهی علیه قلمرو یک کشور و گاهی علیه منافع یک کشور است.

حمله به کشتی جنگی یک کشور در آب‌های آزاد می‌تواند به‌عنوان حمله به خود آن کشور باشد و برای دولت صاحب پرچم ایجاد حق دفاع مشروع کند. اماکن دیپلماتیک و کنسولی به‌عنوان مظاهر حاکمیت هستند و حمله به آنها موجب ایجاد حق دفاع مشروع برای دولت مورد حمله می‌شود.

حالا ادعایی را اسرائیلی‌ها مطرح می‌کنند مبنی‌بر اینکه طبق ماده ۲۲ کنوانسیون ۱۹۶۱ یا ۱۹۶۳ دولت پذیرنده مکلف به حمایت از اماکن دیپلماتیک است.

پس اگر تعهدی هم وجود دارد، بین دولت فرستنده یعنی جمهوری اسلامی ایران و دولت پذیرنده یعنی سوریه است. یعنی هیچ تعهدی متوجه اسرائیل به‌عنوان ثالث نیست. این ادعا مانند این است که ما بگوییم موافقتنامه مرزی که بین ایران و افغانستان وجود دارد، فقط بین این دو کشور است و کشورهای ثالث می‌توانند این مرز را نادیده بگیرند.

درحالی‌که ما می‌دانیم در مواجهه با یک‌سری واقعیت‌های عینی، تعهد به حفظ یا احترام گذاشتن به آنها باید از جانب همه کشورها باشد نه صرفا دوطرف توافق.

پس شرط اول تشخیص حمله مسلحانه است. به نظر من با توجه به فکت‌ها، محرز شد که این حمله اسرائیل به کنسولگری ما در دمشق مسلحانه بوده است. شرط دوم اینکه در استفاده از حق دفاع مشروع باید فوریت وجود داشته باشد. در رابطه با معنای فوریت، دیدگاه‌های متفاوتی وجود دارد. ابهامی که وجود دارد این است که آیا هنوز حمله تمام نشده، شما باید جواب بدهید و اگر حمله تمام شد و شما جواب دادید، مرتکب عمل متخلفانه شدید؟ متاسفانه برخی از اساتید، حقوق بین‌الملل را با حقوق داخلی مقایسه می‌کنند.

می‌گویند همان‌طوری که اگر شما در خانه‌تان باشید و دزد بیاید، اگر همان موقع کاری انجام دهید در جهت دفاع، مشروع است و اگر چند روز بعد، بیرون از خانه دزد را ببینید و بزنید دیگر دفاع مشروع نیست، پس در حقوق بین‌الملل نیز همین‌طور خواهد بود. اما باید توجه کنیم مسائل حقوق داخلی با حقوق بین‌الملل فرق دارد. شما دارید راجع به فضای یک کشور صحبت می‌کنید. کشوری که قربانی یک حمله مسلحانه شده است.

طبیعی است که وقتی یک حمله‌ای صورت می‌گیرد پاسخ به آن فوری و بلافاصله نخواهد بود. اول باید تحقیق انجام شود. اصلا کدام کشور این حمله را انجام داده است؟ حمله قابل انتساب به کدام کشور است؟ چه خساراتی به بار آورده؟ آیا آنقدر شدید و گسترده بوده که نیاز به واکنش دارد یا نه؟ آیا عمدی بوده یا سهوی؟ گاهی ممکن است بدون قصد و اشتباهی حمله‌ای صورت گرفته باشد.

آیا آمادگی نظامی برای پاسخ دادن وجود دارد یا نه؟ شرایط و اوضاع گاهی ایجاب می‌کند با همپیمانان رایزنی شود و اقدام نظامی صورت نگیرد. گاهی هم باید طبق قانونی اساسی مجوزهای داخلی را برای اقدام مسلحانه یا پاسخ مشروع کسب کنیم، مثلا شورای عالی امنیت ملی باید مجوز بدهد.

این مسائل زمانبر هستند، بنابراین پاسخی که در فاصله تقریبا ۱۴ روزه به اسرائیل دادیم، امری معقول بود و این در قالب دفاع مشروع تحلیل می‌شود. هرچه دامنه زیادتر شود، طبیعتا سخت‌تر می‌توان به‌عنوان اقدام دفاع مشروع تحرکات را توجیه کرد.

درصورت گستردگی دامنه و عدم فوریت در پاسخ‌دهی، ممکن است اقدامی تلافی‌جویانه تلقی شود که از منظر حقوق بین‌الملل مردود است، بنابراین توصیه این است که اقدام در سریع‌ترین زمان ممکن صورت گیرد. وقتی ما از فوری بودن پاسخ‌ها حرف می‌زنیم، به این معنا نیست که اقدام دوم باید بلافاصله باشد، بلکه زمانی که معقول است برای هر مورد باید به‌طور جداگانه در نظر گرفته شود. نباید برای همه کیس‌ها مشخص کنیم حتما باید ظرف یک هفته پاسخ داده باشند.

یک مورد ممکن است زمان لازمش یک روز باشد، موردی دیگر دوماه بعد پاسخ دهد. نکته بعدی در پاسخ مشروع این است که باید تناسب داشته باشد. در اقدامی که جمهوری اسلامی ایران انجام داد به‌دنبال این نبود که بخواهد خسارت نظامی به اسرائیل وارد بیاورد. اصلا به‌دنبال این نبود.

بیشتر می‌خواست یک پیام به اسرائیل بدهد: «اگر من بخواهم، می‌توانم.» نکته دیگری درخصوص دفاع مشروع این است که فرض کنید اگر از ۷۲ ساعت اطلاع قبلی داده نمی‌شد، فاجعه به بار می‌آمد. امنیت نسبی وابسته به همپیمانان است.

اگر در عملیات وعده صادق همپیمانان در جریان نبودند، فاجعه به بار می‌آمد. به همین جهت جمهوری اسلامی از قبل هم به خود اسرائیل، هم به کشورهای عربی و هم به کشورهای همپیمانش در منطقه اطلاع داد می‌خواهد این کار را انجام دهد.

در آخر ذیل موضوع تناسب باید اشاره کنم که باید در پاسخ، اماکنی را به‌عنوان هدف انتخاب کنیم که بیشترین ارتباط را با حمله اولیه داشته باشند. حمله در قالب دفاع مشروع اگر به تاسیسات هسته‌ای یا اماکن غیرنظامی باشد نامتناسب و متخلفانه است.

علی علیزاده

عضو هیات‌علمی دانشگاه عالی دفاع ملی

بحث من در قالب تیتر مناقشه ایران و رژیم‌صهیونیستی است. فهم من از بحث ایران و رژیم‌صهیونیستی این است که این مواجهه مناقشه نیست، بیشتر شبیه منازعه است. بحث رژیم را نمی‌توانیم در قالب مناقشه طرح کنیم، لذا تلاشم است که از منظر منازعه به این بحث بپردازم. ابتدا می‌خواهم بحثی را در مورد افول رژیم آمریکا در نظام بین‌الملل و روندهایی که در سطح نظام بین‌الملل اتفاق افتاده، مورد توجه قرار دهم و سپس به بحث اصلی بپردازم.

بعد از دهه ۱۹۹۰ و فروپاشی شوروی، سه‌دهه است که آمریکا ادعا دارد تنها هژمون نظام بین‌الملل است. اما طی سه دهه با توجه به کارکردهایی که داشته، شاهد افول هژمونی در سطح نظام بین‌المللی هستیم که تبعات یا کارکردهای آن را می‌توانیم در چند روند- که عرض خواهم کرد- بررسی کنیم.

بحث اصلی امنیتی شدن نظام بین‌المللی و مناطق است. معمولا نظام‌های هژمون بین‌الملل تلاش دارند امنیت و ثبات را بر نظام بین‌المللی به‌ویژه در مناطق حاکم کنند. درصورتی‌که ما طی سه‌دهه گذشته شاهد افزایش بحران‌های امنیتی و نظامی در منطقه و نظام بین‌المللی بوده‌ایم. بحث بعدی بر سر نظم جدیدی است که قدرت‌های بین‌المللی دنبال آن هستند، نبود هژمون است.

این را به‌وضوح طی یک دهه گذشته شاهد بوده‌ایم. بحث بعدی که به نظر من می‌توان به آن توجه داشت، ارتقای نقش و جایگاه بازیگران منطقه‌ای است.

معمولا در نظام بین‌الملل، هژمون‌ها اجازه قدرت‌نمایی و کنشگری به بازیگران منطقه‌ای را نمی‌دهند اما وقتی قدرت‌های بین‌المللی نقش‌شان کمرنگ می‌شود، قدرت‌های منطقه‌ای و مناطق، نقش پررنگ‌تری بازی می‌کنند.

لذا این هم یکی از نشانه‌ها و روندهایی است که در سه دهه گذشته مشاهده کرده‌ایم. ما شاهد افزایش کنشگری قدرت‌های نوظهور هستیم. طی رقابت دوران جنگ سرد علی‌رغم دولت‌های متحد یا سازمان‌های متحد، مساله عدم تعهد مطرح می‌شد؛ عملا نظام بین‌الملل و همچنین سازوکار نظام بین‌الملل در اختیار دو قطب بودند؛ اتحاد جماهیر شوروی و آمریکا. اما در سه دهه گذشته شاهد نقش، بروز و ظهور قدرت‌های جدیدی در عرصه نظام بین‌الملل و کنشگری آنها در این فضا هستیم.

بحث بعدی ناتو و افزایش شکاف آمریکا و اروپا در مقطع ترامپ است. ترامپ «اول آمریکا» و اتحادیه اروپا «ارتش اروپایی» را مطرح کرد. در بحران اوکراین تاحدودی بین آمریکا و اروپا رابطه نزدیک‌تری برقرار شد.

به نظر می‌رسد این امر مقطعی است و ادامه‌دار نخواهد بود.

بحث بعدی تغییر اولویت‌ها در اقتصاد بین‌الملل است. اقتصاد از حالت جهانی شدن، منطقه‌گرایی و توسعه‌گرایی گذر کرده و شاهد اقتصاد نظامی هستیم. اقتصاد نظامی طی یک یا دو دهه گذشته باعث افزایش رقابت‌ها و تنازعات در نظام بین‌المللی شده است.

به نظر من اقتصاد نظامی هم بسیار پررنگ‌تر از قبل شده است. بحث بعدی افزایش نقش‌آفرینی سازمان‌های منطقه‌ای و بین‌المللی است و از موضوعاتی است که باید به آن توجه کرد. روندهای دیگری را که می‌توانیم بگوییم تیتروار عرض می‌کنم. اولویت‌یابی مناطق و ارتقای کنشگری قدرت‌های منطقه‌ای که ما در همه مناطق غرب آسیا، شرق آسیا، شبه‌قاره اوراسیا، آفریقا و آمریکا به‌وضوح مشاهده می‌کنیم.

افزایش تاثیر بازیگران قدرت‌های نوظهور بین‌المللی

ما همیشه قواعد و کنشگری قدرت‌های غربی را در منطقه داشته‌ایم اما درحال‌حاضر شاهدیم بسیاری از دولت‌های نوظهور ازجمله چین، هند، برزیل، آفریقای جنوبی و اندونزی بیشتر از گذشته تلاش می‌کنند در نظام بین‌الملل نقش پررنگی داشته باشند.

ظهور و بروز سازمان‌های منطقه‌ای و بین‌المللی غیرغربی از موضوعات و دستاوردهای جدی است که در نظام بین‌المللی شاهد هستیم.

نقش‌آفرینی در معادله‌سازی و قاعده‌سازی غیرغربی هم از ویژگی‌هایی است که طی یک دهه گذشته شاهد هستیم.

اینکه خیلی از قواعد و قاعده‌های غربی را زیرسوال برده‌اند و بسیاری از کنشگران غیرغربی تلاش می‌کنند قواعد جدیدی را به‌صورت دوجانبه و چندجانبه و در سطح منطقه‌ای به‌عنوان الگو مطرح کنند.

افزایش قربانیان بازیگران خرد به‌خصوص در اروپا

ما شاهدیم که قدرت‌های بین‌المللی هژمون وقتی افول می‌کنند، قدرت‌های منطقه‌ای و خرد نقش بیشتری می‌یابند و تعارض منطقه‌ای و اجرایی باعث می‌شود بحران‌های منطقه‌ای طی سال‌های گذشته بیشتر شود.

بحران اوکراین را می‌توان سرآغاز این بحران‌ها دانست، قبل‌تر هم بحران قره‌باغ را شاهد بوده‌ایم. بحران خاورمیانه که دائما وجود دارد. پیش‌بینی من این است که در آسیای مرکزی شاهد این بحران خواهیم بود.

با توجه به تعارض منافعی که بین کنشگران منطقه‌ای قدرت‌های نوظهور و قدرت‌های قدیمی‌تر شاهد بوده‌ایم، شاید به‌وضوح در آینده شاهد بحران‌های دیگری هم در منطقه باشیم.

دو محل نزاع اصلی ایران و رژیم اسرائیل

من تلاش کردم منازعات رژیم‌صهیونیستی را طی یک دهه گذشته، در سه گروه مبنا قرار دهم. اگر بخواهیم منازعه ایران و اسرائیل را بررسی کنیم، واقعیت این است که دو پرونده اساسی و جدی غیر از موضوعات خرد، در دو موضوع کلان تعارض داریم؛ یکی در حوزه منطقه‌ای و دیگری در بحث هسته‌ای- که رژیم به‌شدت بابت این موضوع از زمان استقرارش در فلسطین حساسیت نشان داده و این را پیگیری می‌کند- و ما شاهد بوده‌ایم زمانی که سوریه و عراق در حوزه هسته‌ای اقدام کرده بودند، رژیم مراکزشان را از بین برد.

در حوزه ایران هم به‌شدت دنبال این مساله بوده و هست ولی چون ظرفیتی ندارد که این اقدام را انجام دهد، تا امروز اقدامی جدی‌ انجام نداده است. به‌هر حال این دو موضوع بحث‌هایی هستند که می‌خواهم به آنها بپردازم.

در حوزه منطقه‌ای سعی کرده‌ام سه مقطع را بررسی کنم؛ یکی حضور مستقیم است. حضور مستقیم نظامی و امنیتی در منطقه از سوی ایران- به‌ویژه در قلمرو و جدار رژیم‌صهیونیستی- حساسیت این رژیم را به همراه داشته است. ایران در مقطع اول (۲۰۱۴ تا ۲۰۱۸) با حضورش در سوریه به‌واسطه بهارعربی، حساسیت رژیم را بیشتر کرد. مقطع دوم (۲۰۱۸ تا ۲۰۲۴) است که مختص کنش‌ها و واکنش‌های نظامی و امنیتی غیرمستقیم در مناطق خاکستری ایران و رژیم است. شاهد بوده‌ایم هم مراکز و هم اشخاص از سوی رژیم مورد هدف قرار می‌گرفتند. همچنین ایران اقداماتی را در سایر مناطق با رژیم داشت که در این خصوص درگیری نیز داشتند. مقطع سوم، کنش‌ها و واکنش‌های نظامی امنیتی مستقیم است که در سال ۲۰۲۴ اتفاق افتاد. این به نظر من یک مقطع بسیار جدی در نوع منازعه ایران و رژیم‌صهیونیستی است. واقعیت این است که به‌نظر می‌رسد این منازعه و این اتفاقی که رخ داده می‌تواند مبنای ترتیبات امنیتی آینده منطقه غرب آسیا را هم دچار چالش و تغییر اساسی کند. من معتقدم روندهای کمتری را درخصوص تحولات منطقه‌ای در خاورمیانه می‌توانیم شاهد باشیم ولی رخدادهای راهبردی اتفاق می‌افتد که روندها را معمولا از کار می‌اندازد، لذا رخدادهای راهبردی هستند که منطقه غرب آسیا را دستخوش تغییر و چالش می‌کنند.

در حوزه هسته‌ای سعی کرده‌ام سه مقطع را مشخص کنم؛ یکی دوره پیشابرجامی است که از ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۵ مذاکرات اولیه اتفاق افتاد.

مقطع بعدی دوران حین برجام (۲۰۱۵ تا ۲۰۱۸) است که با خروج آمریکا از برجام تمام شد. رژیم در این مقاطع همه تلاشش این بود در سازوکارها و مذاکراتی خلل ایجاد کند که در حوزه هسته‌ای اتفاق می‌افتد و به‌ویژه به کشورهای اروپایی و در حوزه بحث‌های آمریکا و گام به گام با قدرت‌های غربی بحث را جلو می‌آمد. دوستانی که درگیر هسته‌ای بودند، بسیار می‌گفتند که رژیم‌صهیونیستی در بسیاری از موضوعات، مفاد، بندها، نظرات خودش را به‌صورت غیرمستقیم در این بحث وارد می‌کرد.

دوران پسابرجام را از بعد از ۲۰۱۸ شاهدیم. رژیم تلاش می‌کرد طرح‌ها و برنامه‌های متعددی را علیه هسته‌ای اجرا کند. اقداماتی داشت و گاهی به‌صورت موردی و در حوزه شخصیت‌ها و مراکز موفقیت‌های جانبی نیز کسب کرد.

چشم‌انداز آینده منازعه ایران و اسرائیل

درخصوص چشم‌انداز منازعه، یکی از موارد افزایش فشارهای بین‌المللی است. واقعیت این است فشاری که بر رژیم بعد از ۷ اکتبر تا الان وارد شده، بسیار شدید بوده و از زمان تاسیس رژیم تاکنون به این اندازه شاهد فشار نبوده‌ایم. بحث بعدی شکاف بین دولت- ملت‌هاست. واقعیت این است که دولت‌ها به‌ویژه دولت‌های حامی علی‌رغم اینکه حمایت‌هایی از رژیم می‌کنند، برخلاف بقیه چه در منطقه و چه در سطح بین‌المللی شکاف دولت- ملت را شاهدند.

موضوع بعدی بحث بازتولید مساله فلسطین در افکار عمومی جهان به‌ویژه در نسل جدید است. واقعیت این است که مساله فلسطین با توجه به طرح ابراهیم و مسائل اینچنینی و عادی‌سازی عملا به محاق رفته بود، ولی حادثه ۷ اکتبر یک حادثه بسیار اساسی بوده که مساله فلسطین را مجددا به صحنه منطقه‌ای و بین‌المللی آورد.

نسل جدید یک نگاه و الگوی رفتاری جدید را نسبت به مساله فلسطین درپیش‌گرفته است. این را هم در کشورهای اروپایی و هم در آمریکا به‌ویژه در چند روز اخیر شاهد بوده‌ایم. همچنین شاهد سلسله تظاهراتی بعد از ۷ اکتبر در اروپا و آمریکا بوده‌ایم. این اعتراضات با بحث مبادله اسرا و کمک‌رسانی عملا به محاق رفته ولی طی روزهای گذشته مجدد این فرآیند رو به تصاعد گذاشته و به‌نظر می‌رسد این فرآیند در حوزه دانشجویی و نخبگی ادامه پیدا خواهد کرد.

بحث بعدی در تنگنا قرار گرفتن حامیان رژیم است. واقعیت این است علی‌رغم اینکه حمایت همه‌جانبه‌ای را آمریکا و کشورهای اروپایی یا برخی قدرت‌های منطقه‌ای به‌صورت مستقیم، آشکار یا پنهان نسبت به رژیم داشته‌اند، ادامه این فرآیند همه آنها را در تنگنای استراتژیک قرار داده و باید راهبرد جدیدی را در ادامه این فرآیند در نظر بگیرد.

بعید به‌نظر می‌رسد بتوانند کار را جلو ببرند. بحث بعدی تعیین سطح جدیدی از منازعه میان ایران و رژیم است. واقعیت این است که حمله رژیم به کنسولگری ایران و پاسخ ایران هرچند سطح منازعه را در یک نقطه خاصی مدیریت کرد ولی بازدارندگی اساسی و جدی ایجاد کرد.

جمهوری اسلامی ایران قبلا اعلام می‌کرد اگر اقدام خاصی رخ دهد توانایی پاسخگویی دارد، اما این را از کانال متحدانش انجام می‌داد. این بار به‌صورت مستقیم از خاک ایران و با امضای ایرانی این را انجام داد.

این امر به‌نظر می‌رسد بحث جدیدی از منازعه را به‌نمایش خواهد گذاشت. شکسته شدن تابوهای گذشته داخلی، منطقه‌ای و بین‌المللی- که در بحث رژیم وجود داشت- نکته اساسی است که باید به آن توجه کرد. بحث‌های حقوق بشری و شورای امنیت موضوعاتی هستند که تا الان اصلا وجود نداشته‌اند یا بسیار کمرنگ بوده‌اند. در بحث تعارض رفتاری آمریکا، ارزش‌های لیبرالیست با رفتارهای رئالیستی، یعنی چیزی که ارزش‌های لیبرالیستی مخصوصا ارزش‌ها در حوزه نظام بین‌المللی مطرح می‌شد، تعارض جدی با این رفتاری دارد که آمریکایی‌ها نسبت به مساله فلسطین دارند.

موضوع بعدی به حاشیه رفتن روندهای منطقه‌ای است. بسیاری از موضوعات در سطح منطقه غرب آسیا در حوزه اقتصادی، سیاسی و امنیتی آرام‌آرام و به‌صورت راهبردی جلو می‌رفت، ولی مساله فلسطین همه اینها را در یک مقطع زمانی خاصی به محاق برده است.

اولویت یافتن بحث فلسطین هم از موضوعات اساسی است. بحث بعدی تعیین‌کنندگی حوزه داخل فلسطین درخصوص مساله فلسطین است. قبلا مذاکرات بین اعراب و فلسطین، قدرت‌های منطقه‌ای و نظامی مطرح می‌شد اما حادثه ۷ اکتبر و تحولاتی که درپی هفت ماه گذشته اتفاق افتاد، به‌نظر می‌رسد دیگر هرگونه تحول در فلسطین را باید از داخل آن شاهد باشیم.

ایران می‌خواست بگوید اگر بخواهم، می‌توانم

سیدمحمدکاظم سجادپور

عضو هیات‌علمی دانشکده روابط بین‌الملل وزارت امور خارجه

چرایی یکی از مظاهر علم است. کار ما طرح سوال و پاسخگویی به سوالاتی است که جنبه تبیینی دارد. با توجه به موضوع، سوالم این است که چگونه می‌توان شرایط فعلی بحران غزه را از نظر روابط بین‌المللی حل کنیم؟ مساله اصلی من این است که از دل روابط بین‌الملل بتوانم منازعه الان غزه را تحلیل کنم. در پاسخ سه موضوع قابل طرح است: الف) چیزی که می‌بینیم به‌واقع ازدیاد کنشگران در این بحران است.

در این بحران ما با ازدیاد و تنوع کنشگر با چگالی‌های مختلف تاثیرگذاری روبه‌رو هستیم. ب) جستگی و مانایی کنش‌های خصمانه. ج) جدالی بر سر شکل‌گیری محیط آینده منطقه. در رابطه با همه این موارد، رژیم‌صهیونیستی و ایران مطرح می‌شوند.

اول در ازدیاد کنشگران این توضیح را بدهم که تمام مباحثی که در روابط بین‌الملل به‌عنوان یک رشته علمی وجود دارد، انواع تئوری‌ها از سازمان بین‌الملل تا اقتصاد سیاسی تا تاریخ روابط بین‌الملل و مطالعات گوناگون منطقه‌ای، حول سه محور می‌چرخد. یک اینکه چه کنشگرانی وجود دارند. دوم اینکه چه کنش‌هایی میان اینها برقرار است و سوم اینکه چه کنش‌هایی در چه محیطی میان اینها برقرار است. یعنی کنشگران، ماهیت و محیط اینها، سه بحث اصلی روابط بین‌المللی هستند. تئوری‌هایمان به نحوی به اینها برمی‌گردد و مباحث گوناگون رشته‌ها و گفتمان‌های مختلف به این سه بحث ارتباط دارد.

درباره کنشگران؛ الف) ازدیاد کنشگران. تقریبا در طول حیات بنده به‌عنوان دانشجوی این رشته هیچ بحرانی به این اندازه با تکثر کنشگر روبه‌رو نبوده است، یعنی شما از اتفاقاتی که در دانشگاه کلمبیا در حال انجام است تا دانشگاه‌های دیگر در آمریکا تا آمدن این جنبش مدنی حمایت از مردم فلسطین و لزوم آتش‌بس در دانشگاه‌های اروپا و به‌ویژه گوشه و کنار جهان در فضای مجازی و در فضای واقعی، تقریبا همه انسان‌ها کنشگر این حوزه هستند. می‌بینید که همه نسبت به این بحران بی‌تفاوت نیستند. اما این تکثر که بیش از همه است، به دولت‌ها هم رسیده است. تقریبا همه دولت‌های جهان درگیر هستند.

صدونودوخرده‌ای دولت درگیر هستند. در بین دولت‌ها برخی درگیرترند؛ کنشگران غیرحکومتی درگیرند. در دعوای رژیم و حماس، حماس یک دولت به معنای کامل نیست ولی حمله‌اش همه منطقه را دگرگون کرده است. سازمان‌های بین‌المللی درگیرند. تمام قدرت‌های بزرگ درگیرند. تمام جوامع مدنی درگیر هستند و این تعدد خیلی قابل توجه است. یعنی هیچ نوعی از کنشگر نمی‌بینید که در این قضیه درگیر نباشد. این به نظر من، از نظر دانشجوی روابط بین‌الملل بسیار شگفت‌انگیز است. الزاما منظور از کنشگر، جانبداری از فلسطینی‌ها نیست. تعلق کنشگران با همدیگر متفاوت است. یعنی میزان تعلق و چگالی حمایت از این جناح یا آن جناح متفاوت است و این تفاوت خیلی مهم است. اینجاست که رژیم‌صهیونیستی و ایران متهم می‌شوند. یعنی در منطقه هیچ دو موجود سیاسی مثل دولت ایران و رژیم درگیر نیستند. ولی منحصر به اینها نیست. در هیچ بحران منطقه‌ای به این اندازه آمریکا درگیر نبوده که در این قضیه درگیر است.

رژیم دنبال این بود که منازعه را از منازعه خودش با فلسطینی‌ها، به یک منازعه جامع تبدیل کند. ایالات متحده را با ایران درگیر کند که در این قسمت از پروژه‌اش، که یک پروژه پایدار بین محافل صهیونیستی در ۳۰ سال گذشته است، موفق نشده. یک اسرائیلی چپ از سال ۱۹۹۴ مواردی را با نوشته‌های عبری و برگرفته از نوشته‌های عبری منتشر کرد که آن زمان جنگ سرد در حال پایان بود و نقطه انتقادی نسبت به رژیم‌صهیونیستی وجود داشت. این مطالعات را در انجمن مطالعات خاورمیانه آمریکا می‌فروخت.

یکی از آن مطالعات، بحث ایران و اسرائیل و عراق بود. بحث اسرائیل این بودکه دو دشمن اسرائیل در استراتژی اسرائیل که توان نظامی و استراتژی دارند؛ یکی عراق و دیگری ایران است. اسرائیل باید با درگیر کردن آمریکا با این دو کشور، با بغداد و تهران برخورد کند و ظرفیت اسراتژیک‌شان را تخلیه کند. حالا در مورد عراق نمی‌خواهیم بگوییم هر اتفاقی که رخ داده، زیر سر اسرائیل بوده است. در عراق صدام حسین نقش خیلی مهم‌تری داشت. ولی نقش رژیم‌صهیونیستی همیشه مطرح است.

ب) در مورد کنش خصمانه و دوستانه؛ روابط بین‌الملل در رابطه با کنش‌های خصمانه و دوستانه است. ما چیزی که در ۷ ماه گذشته دیدیم، غلبه و برجستگی کنش خصمانه است. تمام بحثی که در مورد عملیات نظامی می‌شود حول همین مساله است که کنش‌های خصمانه چگونه است و به چه سبکی است؟ جالب است چیزی که ما در این حوزه می‌بینیم افزایش سطح و عمق این کنش‌هاست. یعنی حمله به کنسولگری حمله به سفارت ماست. افزایش سطح کنش‌های خصمانه را شاهدیم و واقعا جواب ایران به نظر من یکی از تصمیمات مهم تاریخی و نقطه‌عطفی در پاسخ‌های استراتژیک است. ولی در این راستا با پایداری کنش‌های خصمانه در آینده نزدیک مواجهیم.

ج) اما درباره جدال در مورد شکل دادن به محیط امنیت منطقه؛ این منطقه، منطقه مهندسی‌ناپذیر است. خیلی‌ها سعی کردند این منطقه را مهندسی کنند. دولت‌های مختلف و ایالات متحده با طرح‌هایی همچون طرح ابراهیم خواستند این کار را کنند. همه این طرح‌ها برای مهندسی این منطقه بوده است. ولی هیچ‌کدام از اینها به سرانجام نرسیده است. چرا؟ یک مساله خیلی مهم به نام مساله فلسطین وجود دارد. لذا در شکل‌گیری آینده خاورمیانه اولویت با حل مساله فلسطین است. نکته دیگری که در مورد این جدال و آینده منطقه است، مساله محوریت تنش ایران و رژیم‌صهیونیستی است. فی‌الواقع بالاتر از مساله و قضیه فلسطین است. اصطلاحی در ادبیات رژیم‌صهیونیستی و آمریکا وجود دارد که در بیانیه ماه جولای سال گذشته کاخ سفید هم موقعی که قبل از همه این قضایا بایدن به اسرائیل رفت دیده می‌شود. مساله واژه‌ای است که به آن برتری نظامی یا استراتژیک می‌گویند. اصطلاحی است که یعنی همیشه ایالات متحده دنبال این بوده که هر کمک نظامی که به کشورهای دوست خودش در منطقه می‌کند، حفظ برتری اسرائیل از نظر استراتژیک را در نظر بگیرد. اما اتفاقی که افتاده و چالشی که هست، این است که اسرائیل نمی‌تواند این برتری را حفظ کند و این مورد با چالش مواجه شده است.

ناکارآمدی تئوری‌های بین‌الملل

این چیزی که در آینده متحول خواهد شد، فقط در بعد استراتژیک و سیاسی نیست. یک بعد کمتر توجه شده‌ای که وجود دارد، محیط روانی منطقه است. به نظرم محیط روانی منطقه بسیار حساس است. بحث اول هم این است که محیط روانی دیگری در منطقه به وجود آمده است. سرانجام نکته پایانی؛ اگر نگاه کنیم تمام نظریه‌هایی که در روابط بین‌الملل است به نحوی به ما کمک می‌کند که این سه پدیده، یعنی کنشگران، ماهیت کنش و محیط کنشگران را تحلیل کنیم.

رئالیست‌ها می‌گویند قدرت. ما قدرت را در اینجا دیدیم و قدرت نظامی تنها نیست و این قدرت نظامی هم خیلی مهم است. قدرت روایی و روایتگری هم مهم است و اصلا همه‌جانبگی قدرت. برای رژیم‌صهیونیستی بسیار رئالیستی فکر می‌کند ولی در روایت بازنده است و نشان می‌دهد که صرفا نمی‌شود با قدرت پیش رفت.

نکته دوم، نهادگرایان می‌گویند نهاد و دیپلماسی مهم است. دیپلماسی را هم در این مدت دیدیم. نمی‌توانیم بگوییم همه دیپلماسی‌ها به انتها رسیده. دیپلماسی در کنار همه منازعات بود اما نتوانست حداقل مساله، که جلوگیری از تداوم حملات صهیونیستی‌ها بود را انجام دهد.

درمجموع چیزی که خیلی مهم و آینده‌ساز است، «سیاست هویتی» است. یعنی بحث‌های سازه‌انگاران که ما در رژیم‌صهیونیستی در دنیای عرب، در منطقه برجستگی هویت را خواهیم دید. خاورمیانه یا غرب آسیا با بحران غزه با ازدیاد کنشگران، برجستگی کنش خصمانه و سرانجام جدال در آینده، موضوعات مهمی برای دیپلماسی به وجود خواهد آورد.

عبدالحسین صفایی

عضو هیات‌علمی دانشگاه آزاد تهران

می‌خواهم راجع به ماهیت اقدام اسرائیل در حمله به سفارت ایران به این سوال پاسخ بدهم که آیا اقتضای پاسخ مشروع را دارد یا ندارد؟ زمزمه‌ها، سوال و جواب‌های مختلف و موضع‌گیری‌های متفاوتی مطرح می‌شود.

برخی می‌گویند که اساسا این حمله رژیم، اقتضای دعوای مشروع را ندارد، چرا؟ چون حمله به خاک ایران نبوده است. اگر حق دفاع مشروعی هم وجود داشته باشد، این حق دفاع مشروع برای سوریه است، برای ایران نیست.

نکته دومی که مطرح می‌کنند این است که به آستانه ماده ۵۱ منشور نرسیده است. نکته سوم که مطرح می‌کنند، می‌گویند اساسا ساختمان کنسولی جزء خاک نیست و مسائل و مباحث مختلفی مطرح می‌شود.

نکته بعدی، می‌گویند آنجا جلسه نظامی‌ها بوده و اساسا استناد می‌کنند به برخی مواد و توضیحاتی راجع به این مسائل. من می‌خواهم به اینها پاسخ بدهم. اما پاسخ اینها را منطبق با قواعد و مقررات حقوق بین‌الملل و از منظر دیگر ناظر به عملکرد رژیمی که این اقدام را انجام داده، خواهم داد.

پس من از یک منظر از نظر منشور، قطعنامه‌های شورای امنیت و قطعنامه‌های تعریف تجاوز به این مطلب می‌پردازم که ماهیت عمل رژیم اسرائیل در زدن دفتر کنسولی ما چیست؟ حقوق بین‌الملل چه موضعی را اتخاذ می‌کند. ثانیا به این می‌پردازم که بر فرض که از منظر حقوق بین‌الملل این عمل وجاهت یا اقتضای مشروع را نداشته باشد، آن بازیگر بین‌المللی چگونه این قواعد و مقررات بین‌الملل را تفسیر کرده است؟

مستند ما در منشور سازمان ملل متحد هم بند ۴ ماده ۲ است و هم ماده ۵۱ منشور است. آنجا نمی‌گوید که به خاک یا سرزمین یک کشور حمله بشود فلذا ما زمانی که حقوق بین‌الملل عمومی را برای رشته حقوق بین‌الملل درس می‌دهیم می‌خواهیم اشخاص بین‌المللی را معرفی کنیم، می‌گوییم کشورها هستند؛ کشور دارای سه عنصر است: عنصر سرزمین، عنصر جمعیت و عنصر حاکمیت. پس اگر حاکمیت کشوری مورد خدشه قرار بگیرد کمتر از سرزمین و جمعیتش نیست.

منشور در ماده ۵۱ می‌گوید اگر یکی از اعضای سازمان ملل متحد مورد حمله قرار بگیرد، نمی‌گوید تمامیت ارضی. در بند ۲ هم می‌گوید به تمامیت ارضی، استقلال سیاسی و هر روشی که در مغایرت با اهداف سازمان ملل باشد؛ یعنی مغایر با صلح باشد.

چگونه وقتی که طالبان اول در افغانستان مستقر شد به جهت عدم حاکمیت موثرش، وضعیت طالبان در سازمان ملل متحد معلق شد. پس ما نمی‌توانیم بگوییم که لزوما باید حمله به خاک بشود. خیلی جالب‌تر اینکه قطعنامه تعیین تجاوز در صدر ماده می‌گوید حمله تجاوز عبارت است از کاربرد نیروی مسلح توسط یک دولت ۱- علیه حاکمیتش، ۲- تمامیت ارضی یا استقلال سیاسی‌اش. پس اینکه اگر ما بگوییم اساسا اگر حمله‌ای به خاک یا سرزمین یک کشور صورت نگیرد، این حمله اقتضای مشروع را ندارد، به نظر من یک برداشت خیلی خارج از حاشیه حقوقی و حتی با تفسیر لفظی از حقوق، است.

نکته دوم خیلی جالب است. آیا حمله به سفارتخانه می‌تواند به‌عنوان اقدام تجاوزکارانه باشد؟ رفتم و دیدم قطعنامه ۶۶۷ شورای امنیت در ۱۶ سپتامبر ۱۹۹۰ دقیقا این مطلب را مورد توجه قرار می‌دهد و اعلام می‌کند که حمله عراق در کویت به سفارتخانه‌ها، یک اقدام تجاوزکارانه‌ای است که بنیان روابط بین‌الملل را که طبق منشور طراحی شده، مورد خدشه قرار می‌دهد.

بعد در بند یک براساس فصل هفتم منشور تصمیم می‌گیرد. اگر منطق وجود داشته باشد دیگر ما نیاز به مواجهه نداریم. می‌گوییم منشور می‌گوید قطعنامه تجاوز به‌درستی اول حاکمیت را می‌آورد و سوما در همه اسناد بین‌المللی ارکان تشکیل‌دهنده کشور را سه تا می‌داند. اگر حاکمیت موثری نباشد، کشوری وجود ندارد. پس مبتنی‌بر منشور و قطعنامه شورای امنیت این حق برای ایران جایز است.

اگر منشور حقوق بین‌الملل نبود چه؟

نکته دومی وجود دارد و آن این است که برفرض، منشوری نباشد. فرض می‌کنیم که حقوق بین‌الملل چنین اقدامی را برای ایران مهیا نمی‌کند. سوال آیا بازیگری که تفاسیر متفاوتی نسبت به قواعد بین‌الملل، به موضوعات بین‌المللی دارد، حداقل نباید با خودش همان‌گونه برخورد کنیم؟ در حقوق بین‌الملل قاعده‌ای دارد تحت عنوان «منع تناقض‌گویی» یک فرد نمی‌تواند در زمانی که می‌خواهد از یک قاعده استفاده کند، متوسل شود ولی زمانی که می‌خواهد علیه خودش اقدام شود قاعده را منکر شود.

می‌خواهم چند مطلب عرض کنم. اولا یک حقوقدان برجسته‌ای که نقطه نظراتش به‌اصطلاح برای دفاع از اسرائیل تبیین شده، کتابی تحت عنوان «جنگ، دفاع مشروع و تجاوز» نوشته است. در بند ۵۶۷ این کتاب در صفحه ۲۱۵ تحت عنوان حمله به یک کشور ثالث، می‌گوید اگر کشور الف به کشور ب حمله کند و در این حمله‌ای که به کشور ب می‌شود سفارتخانه یا کنسولی سفارت ج را بزند، این حمله مسلحانه علیه کشور ج است و کشور ج حق پاسخ دارد.

او این را نوشت چون حملاتی در سفارت آمریکا و اسرائیل در جاهای مختلف شده بود و او می‌خواست اقدام پاسخی آنها را توجیه کند. آنهایی که آمدند ماده ۵۱ را تفسیر کردند گفتند دفاع مشروع فقط دفاع مشروع، پیشگیرانه هم هست.

بعدا گفتند پیشدستانه هم هست و بعد از شهادت شهید سلیمانی بحث دفاع مشروع مبتنی‌بر تجمیع رویدادها را مطرح کردند. خیلی جالب است. می‌بینید؟ دو حقوقدان آلمانی به حمایت از اقدام آمریکا در ترور شهید سلیمانی اعلام کردند که این اقدام درست بود.

چرا؟ چون آمریکا بر مبنای تجمیع رویدادها این کار را انجام داده است. سی‌ان‌ان، پمپئو را محاکمه کرد که این دفاع مشروع کجاست؟ گفت به ما اعتماد کنید و جواب دادند که ما دیگر به شما اعتماد نمی‌کنیم. شما در عراق ما را فریب دادید.

پنج روز بعد از ادعایی که کردند کاربرگی را به شورای امنیت دادند که ما مبتنی‌بر تجمیع رویدادها به علت محاصره سفارت آمریکا توسط نیروهای تحت کنترل ایران، سردار سلیمانی را زدیم و حق دفاع مشروع داشتیم. بنابراین ما وقتی یک قاعده را می‌خواهیم بررسی کنیم باید با بازیگری که خودش تفسیر خاصی دارد، به همان روش خودش برخورد کنیم. خیلی خلاصه بگویم، پس اقدام ایران و اقتضائاتی که دارد نامشروع نیست.

کار ایران بازدارندگی است، انتقام نیست

یک تحول در نگاه ما صورت گرفت. ما خیال می‌کنیم تناسب یعنی شما یک سیلی زدید و ما هم باید یک سیلی بزنیم. در اینجا هفت تا از فرماندهان ایران مورد هدف قرار گرفتند. در حملات دیگر هم چندین ایرانی مورد هدف قرار گرفته بودند. پس در حقوق بین‌الملل اعتقاد من این است که تناسب در دفاع مشروع آنچه ضرورت دارد و صدر جدول دفاع مشروع است، بازدارندگی است.

طی سه تا چهار ماه هر روز در خبرها می‌شنیدیم که اسرائیل امروز اینجا را زد، چند تا ایرانی به شهادت رسیدند. فردا جای دیگری را زد، سید رضی را به شهادت رساندند و رسیدیم به کنسولی. پس نگاه کنید، یک جریان ادامه‌داری است که آستانه ماده ۵۱ دقیقا در آن گنجانده شده است.

اینجا کاری که باید جمهوری اسلامی انجام دهد، بازدارندگی است؛ انتقام نیست. اسرائیل آماده جنگ تمام‌عیار است اما هیچ‌وقت فکر نمی‌کرد که به این سطح از درگیری‌ها برسد.

بعد از سیاست بن‌گورین یک منطق کلی دارند و می‌گویند که جنگ نباید به سرزمین اسرائیل برسد. اینها آمدند این را به سرزمین رساندند. لذا ایران ترتیبات را رعایت کرد. وزارت امور خارجه ایران به شورای امنیت اعلام کرد که انجام می‌دهیم.

وظیفه شما است که محاکمه، مجازات و محکوم کنید یا اگر نکردید من یک حق برای خودم جاری می‌کنم. مقر غیرنظامی را نمی‌توانم بزنم. آنچه وجود دارد دو مقر است؛ آن هم مقرهایی است که از آنجا موشک زدید و امنیت ما را مورد تهدید قرار داده‌اید.

ایران می‌خواست بگوید اگر بخواهم، می‌توانم

سیدرضا موسوی‌نیا

عضو هیات‌علمی دانشگاه علامه طباطبایی

یکی از چیزهایی که همواره همراه من است اینکه بعد از اینکه از این دنیا رفتم، گذر کردم و از موانع عبور کردم، بروم و سرنوشت برخی را ببینم. امروز داشتم فکر می‌کردم که اگر در آن دنیا دیداری میان نظامیان صد سال پیش و نظامیان الان صورت بگیرد آنها چه چیزهایی به هم خواهند گفت و چه فخری به هم خواهند فروخت؟ خیلی به هم فخر می‌فروشند اما یکی از فخرهایی که احتمالا قدیمی‌ها به نظامیان امروز خواهند فروخت این است که ما در گذشته می‌جنگیدیم و سر می‌آوردیم.

سرزمین‌هایی را فتح می‌کردیم و اینها نشانه پیروزی بود. ماه‌ها و سال‌ها می‌جنگیدیم و یکی دو روز هم می‌آمدیم و روایت می‌کردیم و کاتب روایت‌ها را می‌نوشت.

الان شما یک ساعت می‌جنگید مثلا یک ترقه‌ای می‌زنید یا در بیابانی از پیش اطلاع می‌دهید، موشک می‌زنید، بمبی می‌اندازید و بعد می‌نشینید ۷۰ روز آن را روایت می‌کنید. پس این جنگ روایت‌هاست.

شاید یکی از دلایلی که نظامیان جدید طوری می‌جنگند که کمترین کشته را بگیرند همین خجالت‌زدگی است که آن دنیا با این جنگ‌جویان کلاسیک مواجه نشوند. به من گفتند از منظر آینده‌پژوهی به منازعه ایران و اسرائیل بپردازم. من سه تا مفروض در بحثم دارم.

البته این مفروضات من امتناع در واقعیت هم دارد اما از آن می‌گذریم. مفروض اول من این است که سال‌هاست میان ایران و اسرائیل یک جنگ ترکیبی برقرار است که بنا به اقتضائات گاهی نیمه‌فعال می‌شود اما اکثرا فعال بوده است. جنگ ترکیبی که به تعبیر ایمانوئل کوهن در کتاب «سیمای جنگ در چشم‌انداز آینده» جنگ در مناطق خاکستری، شامل جنگ نیابتی است.

جنگ رسانه‌ای، روانی، اطلاعاتی، سایبری و اقتصادی است؛ که در این شش مولفه ایران در جنگ نیابتی مزیت نسبی دارد و در آن پنج مولفه دیگر اسرائیل مزیت نسبی دارد، یعنی هم در جنگ سایبری، روانی، رسانه‌ای، اطلاعاتی و جنگ اقتصادی که با کمک آمریکا می‌بینیم تحریم‌ها چه به سر زندگی ما آورده است. مفروض دوم من این است که در زمانه آشوب آنچنان‌که الان در آن قرار داریم پیش‌بینی اگر نگوییم غیرممکن، خیلی سخت است. به دلیل اینکه آنچنان در هر ساعت رویدادهای جدید و عدم قطعیت‌های زیادی وجود دارد که آینده‌پژوهان معتقدند که در زمانه آشوب باید به آینده‌های ممکن اندیشید و آنها را رصد کرد.

سوم اینکه در زمانه آشوب الگوی تصمیم‌گیری کشورها هم یک چیزی مثل مدل سایبرنتیک است. یعنی اساسا استراتژی در زمانه آشوب معنا ندارد، شما تصمیمی می‌گیرید یا کنش کوچکی انجام می‌دهید و منتظر بازخورد آن می‌شوید، بعد با توجه به بازخوردی که گرفتید تصمیم جدید و کنش جدید، پله به پله بعد برمی‌گردید به عقب می‌بینید که تصمیمات سرجمع تصمیمات عقلایی بوده است. این سه مفروض من بوده که بر وضعیت ایران و اسرائیل در شرایط موجود حاکم است.

بر این اساس اگر ما بخواهیم آینده بسیار نزدیک حتی یک هفته آینده را رصد کنیم این قابل پیش‌بینی نیست، بلکه نیازمند رصد دقیق ‌انگیزه‌های ایران و اسرائیل، اهداف ایران و اسرائیل، علائمی که ظاهر می‌شود و پدیده‌های جدیدی که شکل می‌گیرد، هستیم.

با رصد این مولفه‌هاست که می‌توانیم آینده بسیار نزدیک و جهت روندها را تشخیص دهیم. این ‌انگیزه‌ها و این علائم چیست؟ این علائم را می‌خواهم بشمارم و بگویم اگر بخواهیم راجع‌به آینده تصمیم بگیریم و آینده نزدیک را پیش‌بینی کنیم، روند رویدادها به چه سمتی خواهد بود؟ این پازل‌ها را باید دائما رصد کنیم و از کنار هم قرار دادن اینها به نتایجی برسیم.

یک روایتی از آن چیزی که بین ایران و اسرائیل اتفاق افتاد ارائه دهیم. بعد از اینکه اسرائیل وارد یک جنگ فرسایشی در غزه شد و از یک طرف جبهه مقاومت هم در یمن و به‌طور محدود در جنوب لبنان فعال شد، اسرائیل تلاش کرد انگیزه‌ای را که در گذشته داشت و الان بیشتر شده یعنی گسترش جنگ را عملیاتی کند و آمریکا را وارد میدان کند، به همین دلیل نیز هم شدت حملاتش را از مقطعی به حزب‌الله زیاد کرد و هم اینکه به کنسولگری ایران حمله کرد.

پاسخ ایران عقلانی بود

پاسخ ایران چه بود؟ به‌نظر من پاسخ ایران نه به‌واسطه اینکه ما ایرانی هستیم، واقعا به‌عنوان یک تحلیلگر بی‌طرف پاسخ همراه با عقلانیت و دوراندیشی بود. چرا؟ ایران در شرایط فعلی از مواجهه مستقیم با اسرائیل پرهیز می‌کند.

چرا پرهیز می‌کند؟ و اگر ایران به‌گونه‌ای حمله می‌کرد که تلفات می‌گرفت و اسرائیل به ایران حمله می‌کرد، بعد چه شرایطی اتفاق می‌افتد؟ ایران از جنگ پرهیز می‌کند. به‌دلیل اینکه ۱- اگر ایران وارد جنگ مستقیم با اسرائیل شود، این به معنای شکست قطعی ایران در جنگ ترکیبی است.

به‌دلیل اینکه شاید درکوتاه‌مدت ما بتوانیم از متحدان خودمان استفاده کنیم، اما در جنگ مستقیم و در بلندمدت متحدان خودمان به‌تدریج مانند دومینو، دانه‌دانه از دست می‌روند. از آن طرف فرصت برای اسرائیل پیش می‌آید که بر ۵ مولفه روانی، سایبری، رسانه‌ای، اطلاعاتی و اقتصادی هم باز در این جنگ مستقیم بیفزاید. ۲- دلیل دوم این است که در جنگ رو در رو احتمال اینکه اسرائیل تاسیسات هسته‌ای ایران را منهدم کند، بسیار بالاست.

۳- امکان استفاده اسرائیل از سلاح کشتار جمعی است. ما با مجموعه و رژیمی مواجه هستیم که سی و چند هزار زن و بچه را کشته و هیچ ابایی ندارد. من در تز دکتری‌ام به این موضوع پرداختم که یکی از ‌انگیزه‌ها یا مهم‌ترین ‌انگیزه ایران برای پذیرش قطعنامه نگرانی مسئولان ما از حمله شیمیایی صدام به شهرهای بزرگ بود. کسی که حلبچه را بمباران کرده بود، توانایی این را داشت که با تبریز و تهران هم این کار را کند. قطعا ما این کار را نمی‌کردیم و نمی‌توانستیم کنیم.

فلذا شما وقتی با کشور اتمی وارد منازعه می‌شوید که چنین خصلت‌هایی دارد، حتی یک درصد احتمال اینکه طرف مقابل از سلاح کشتار جمعی استفاده کند، ملاحظاتی را به تصمیم‌گیری کشور وارد می‌کند. ۴- چهارمین دلیلی که ایران وارد جنگ نمی‌شود، مداخله آمریکا، مداخله اروپا و مداخله کشورهای عربی است. دیدیم کشوری که کمک اطلاعاتی کرد، کشوری که عمدا وارد میدان شد، البته از عبدالله کراواتی با پدر و پدر جدش و ژنی که به ارث برده برمی‌آمد این کار، اما عملا این کینه‌های انباشته شده اعراب همین حالا هم به خط شد و می‌تواند در آینده هم به خط شود.

۵- فعال کردن بحران‌های داخلی در ایران. ۶- اگر نتیجه جنگ با اسرائیل با شکست ایران مواجه شود چیزی به جز تجزیه ایران در سطح منطقه رضایت نخواهند داد و این از تبعات این شکست خواهد بود. اگر این جنگ مستقیم با پیروزی ایران و استیصال طرف مقابل به پایان برسد، با خرابی‌های گسترده در ایران همراه بود.

عملیات ایران، همه عناصر بازدارندگی را داشت

آنچه ایران انجام داد، عینا الگوی عین‌الاسد بود. کاری که ایران کرد دقیقا ۵ عنصر بازدارندگی را در بر داشت و عینا عملیاتی بازدارنده بود.

نتایج حمله ایران، یکی فروپاشی هیمنه اسرائیل بود. از ۱۹۴۸ تا حالا اولین کشور بود که حمله کرده و تا به امروز پاسخ نگرفته است. البته صدام هم حمله کرد ولی آمریکایی‌ها پاسخش را دادند.

دوم اینکه به ایران جرأت مقابله داده و سوم قدرت نرم ایران را افزایش داده است. البته اقدام ایران مضراتی را هم داشته و طبیعی است. یکی اینکه فشار دولت‌ها را از اسرائیل درخصوص مساله غزه برداشته است. باعث تقویت ائتلاف اسرائیل با کشورهای غربی و عربی شده و سوم تحریم‌هایی را پیش روی ایران قرار داده است.

اسرائیل هنوز هم ‌انگیزه پاسخ‌دهی را دارد

اسرائیل برای پاسخ دادن به ایران ‌انگیزه‌هایی داشت و دارد، اما موانعی در این جنگ وجود دارد. این موانع برای اسرائیل کدامند؟ ۱- با جنگ ایران سه جبهه را در برابر خودش ایجاد می‌کند. یعنی حزب‌الله، ایران و غزه، ۲- اسرائیلی‌ها از حزب‌الله به مراتب بیشتر از ایران می‌ترسند. به دلیل اینکه حزب‌الله توان ضربه زدن بالا به اسرائیل را دارد و ‌انگیزه‌های بیشتری هم دارد، چه بسا مهارت بیشتری هم داشته باشد، ۳- پیام استراتژیکی که در عملیات از ایران دریافت کردند، ۴- موشک‌های خاصی که ایران دارد و استفاده نکرده است، ۵- هشدار بایدن مبنی‌بر اینکه با اسرائیل همراه نیست، ۶- امکان تسریع پروژه دودولتی، ۷- تعویق انداختن تحریم‌ها، ۸- احتمال وحدت ایرانی‌ها در داخل کشور، ۹- همراهی افکار عمومی در جهان عرب، ۱۰- فعال شدن همه گروه‌های مقاومت، ۱۱- اختلافی که میان ارتش اسرائیل و نتانیاهو وجود دارد، ۱۲- امکان فعال شدن روسیه، ۱۳- امکان رفتن ایران به‌سمت بمب از نگاه آنها و ۱۴- تضعیف ائتلاف ضد ایرانی. آن چیزی که روز جمعه اسرائیل انجام داد به‌نظر من در چهارچوب استراتژی جنگ روانی و تداوم جنگ متقارن قابل فهم است. اسرائیلی‌ها ۱۰ بهره‌برداری از عملیات روز جمعه می‌خواهند داشته باشند.

۱- سایه جنگ را بالاسر ایران نگه دارند، ۲- فشار مضاعف اقتصادی و اجتماعی به ایران وارد کنند. ۳-اخلال در افزایش قدرت نرم ایران ایجاد شود، ۴- حفظ ائتلاف ضدایرانی، ۵- توجیه حملات آتی به رفح، ۶- توجیه حملات آتی اسرائیل به سایر ارکان جبهه مقاومت ازجمله حزب‌الله، ۷- چالش در موضوع دو دولتی برای بایدن یعنی با بایدن چانه‌زنی کنند برای اینکه موضوع دو دولتی را مطرح نکند، ۸- مانور جدید و ایجاد فضای جدید حمایتی برای نتانیاهو در داخل اسرائیل، ۹- ایران هراسی و ۱۰- احیای یک عادی‌سازی با اعراب که متوقف شده بود. بنابراین من اگر بخواهم به آینده خیلی نزدیک نگاه کنم، به‌نظر من باید با کنار هم قرار دادن این ‌انگیزه‌ها، این اهداف اعلانی و ‌انگیزه‌های پنهان و علائمی که وجود دارد و رصد روزانه اینها جهت روندها را پیش‌بینی کنیم. فی‌الحال در شرایط فعلی ایران تمام تلاشش را می‌کند که وارد جنگ نشود و اسرائیل تلاشش را می‌کند تا این احتمال جنگ گسترده با ایران را حفظ کند.



منبع

به این نوشته امتیاز بدهید!

مشرق

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×