نخستین کسی که نوروز را جشن گرفت
«تاریخ، چگونگی پیدایی و دگرگونی نوروز را ننوشته است ولی افسانههای ایران باستان که در «اوستا» به ما رسیده است و فردوسی در شاهنامه از آن گرفته است چنین مینماید که «جمشیدشاه» نخستین کسی است که این عید را جشن گرفت.»
به گزارش ایسنا، آنچه میخوانیم بخشی از مقالهای است با عنوان «نوروز در تاریخ و ادبیات» که عزیز عبدالحمید (از دانشگاه منچستر) آن را نوشته و توسط محمدحسین ساکت ترجمه (وحید اردیبهشت ۱۳۴۹ شماره ۷۷) و منتشر شده است: «این عیدها و جشنها که برای طبیعت گرفته میشود، تنها به گروهی ویژه بستگی ندارد. برای نمونه: مصریان – مانند یونان و ایران – عناصر طبیعت را آنچه سرچشمه خوبی و کامیابی بود، میپرستیدند همچون: نیل(رودخانه)، خورشید و نهنگ. از این باورهای مذهبی – و پیرامون آن – آیینها، ادبیات، موسیقی، خویها، عیدها و جشنهای فصلی، بهوجود آمده است که تا امروز، برخی از آنها به واژگونهاندیشی دینی و پیدایی مذهبهای پیشرفته دیگر – آسمانی یا ناآسمانی – زنده و بهجامانده است. شگفت اینکه: دینهای آسمانی همه جشنهای بتپرستی را نشکسته است؛ بلکه پارهای را بهجای نهاده است و در زنده ساختن آنها همداستان شده است و برخی دیگر را پرداخته است و خوی و روش دینی خود را بر آن پیاده ساخته است.
یکی از آن عیدها: عید «فسح» [بروزنسفر] یا «فصح» [بروزن علم] است که یهود، جشن میگیرند و در اصل جشنی کشاورزی و فصلی است که پیشینتر از تاریخ بیرون شدن یهودیان از مصر و رانده شدن آنان به دست فرعون «مرنپتاح» میباشد.
چون دین مسیح آمد و بسیاری از یهودیان بدان درآمدند مسیحیانی که پیشتر یهودی بودند، این جشن را نگاه داشتند و آن را یادبودی برای رستاخیز مسیح – پس از دارزده شدن او – قرار دادند؛ زیرا از دیدگاه آنان دار زدن «مسیح» در شب عید «فسح» رخ داده است.
همینکه مسیحیت در اروپا پراکنده شد، به عیدها و جشنهای فصلی بتپرستان برخورد که از آن میان، در آغاز بهار برگزار میگردید؛ آنگاه جشن بهار را نگاه داشت ولی خوی و آیین مسیحی را بر آن پیاده کرد و نام عبری آن را همانگونه که بود، به جای گذاشت. نام «فسح» را بدینگونه میبینیم:
در لاتین: پاسکا(Pascha)، در ایتالیا پاسکوا(Pasqua)، در اسپانیا پاسکوا(Pascua)، در فرانسه پاسک(Pasques) و در هلند پاسک(Pask).
بههنگامی که برخی از کشورهای اروپایی، نام بتپرستی پیشین را – به واژگونه خوی و آیین مسیحی نوین – بر آن جشن، نگاه داشتند، انگلستان آن را ایستر(Easter) و آلمان اشترن(Ostern) مینامیدند.
ریشه این واژه: استرون و نام «خدای سپیده» است که در نخستین روزهای بهاران، عید آن را جشن میگرفتند.
درباره این عید، داستانها و افسانههای بسیاری به وجود آمده است که از خواندن و بررسی آنها چنین دانسته میشود که: ریشه آنها از بتپرستی است و به مسیحیت وارد گردیده است. جشن گرفتن به مناسبت «پیمانداری نیل» اثری است از آثار مذهب مصر باستان.
چون اسلام به سرزمین ایران آمد، از عیدهای باستانی، به عید «نوروز» برخورد کرد. سال ایرانی، با نخستین روز، از روزهای بهار (بیست و یکم مارس) آغاز میگردد که زمینها و بیابانها به پوششی از سبزه زیبا، آراسته میشود و شکوفههای رنگارنگ از هم میشکفند. پیشینه جشن گرفتن، در این عید باستانی است؛ یعنی از آغاز آمدن گروه بشری به ایران پادشاهان هخامنشی و ساسانی تا گشایش اسلامی آن را با مردم جشن میگرفتند. تاریخ، چگونگی پیدایی و دگرگونی آن را ننوشته است ولی افسانههای ایران باستان که در «اوستا» به ما رسیده است و فردوسی در شاهنامه از آن گرفته است چنین مینماید که «جمشیدشاه» نخستین کسی است که این عید را جشن گرفت. پارهای از تاریخنگاران تازی، که ما را بدانان اطمینانی نیست، برآنند که «جمشید» این پادشاه افسانهای – همان «سلیمان داود» است که هفتصد سال فرمانروایی کرد و اسنان، جن، درندگان و پرندگان، او را گردن نهادند و گویند که او ابزارهای جنگی، کشاورزی و ریسندگی بساخت و با درندگان و حیوانات وحشی دمساز بود و پیوسته ایرانیان از روزگار او این عید را جشن میگیرند! نخستین انگیزه پیدایی این عید آن است که «جمشیدشاه» به شهر در حرکت بود، روزی خواست به آذربایجان برود. بر تختی زرین نشست و کسان او، وی را بر گردنهای خود بردند و چون از تخت فرود آمد، پرتو خورشید بر پادشاه و تخت او میتافت و مردم او را تابان دیدند و شادی بزرگی به پا کردند و آن روز را برای خود، به عنوان عیدی بزرگ برگزیدند.»
انتهای پیام