» دسته‌بندی نشده » ماجرای آخرین دیدار علامه مصباح یزدی با احمدی‌نژاد
ماجرای آخرین دیدار علامه مصباح یزدی با احمدی‌نژاد

ماجرای آخرین دیدار علامه مصباح یزدی با احمدی‌نژاد

خرداد ۶, ۱۴۰۱ 0۰


به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری فارس، برنامه تلویزیونی «دستخط» امروز جمعه ( ۵ خرداد) با حضور حسین جلالی نماینده مردم رفسنجان و عضو کمیسیون فرهنگی مجلس به روی آنتن شبکه ۵ رفت.

متن کامل گفت و گوی این برنامه به شرح زیر است؛

* سلام، خیلی خوش آمدید.

عرض سلام و ادب و احترام. از لطف حضرتعالی تشکر می‌کنم.

* اولین سوال را با این شروع می کنم که فکر می کنید حوزه های ما چقدر به آن ایده آل هایی که امام جعفر صادق(ع) فکر می‌کردند، نزدیک است و چقدر فاصله دارد؟

اساس و پایه های حوزه علمیه، فقه و مذهب جعفری است. حقیقتاً هر چه داریم از امام صادق (ع) داریم. امام صادق (ع) دانشگاه را راه انداخت، ایشان تولید علم را راه انداخت. بحث پیشرفت علمی مطرح شد، بعد از درس بحث مناظره ها مطرح شد. مناظره های علمی را داشتند.

حوزه علمیه هر چه دارد از امام صادق (ع) دارد. اما مشی و منشی که از حوزه علمیه انتظار می رود، وجود ندارد. چقدر مقام معظم رهبری بحث کرسی های نظریه پردازی را بیان کردند! این مطلب یکی از بحث های امام صادق (ع) است. چرا ما نباید داشته باشیم؟

* یعنی هنوز شکل و شمایل این را نداریم؟

نه، هنوز نگرفته است، نه در دانشگاه ها و نه در حوزه های علمیه! این دو، دو بال علم در کشور هستند اما کرسی های نظریه پردازی و آزاداندیشی را در کجا داریم؟ بحث مناظره ها را در کجا داریم؟ نه در دانشگاه و نه در حوزه نداریم.

* صحبت های شما را مرور کردم، حساسیت ویژه ای نسبت به شیعه انگلیسی دارید. من چند جا دیدم صحبت کردید، برخی از خاخام های یهودی می گویند برخی از مراکزی که در قم است بیشتر از خود خاخام‌ها به قوم صهیونیست ها خدمت کرده اند. نشناختن آنها خیلی خطرناک است و به نظرم اگر نگوییم در نقطه اوج بلکه در نقطه حساسی هستیم. درست است که بگوئیم در نقطه حساسی هستیم؟

حقیقتاً بعد از اینکه در جنگ سخت به شکست منجر شد و موفق نشدند با جنگ سخت با جمهوری اسلامی بجنگند، وارد جنگ نرم در همه عرصه ها شدند که یکی از این عرصه ها حوزه علمیه بود.

مراکزی در قم هست، نزدیک به ۲۰ مرکز را در قم سراغ دارم که رسماً و علنی بر خلاف مبانی نظام و اصول مسلم ما و برخلاف باورها و ارزش های دینی ما کار می کنند.

* مصالحی باعث می‌شود این رصد و حساسیت کم شده باشد؟

شاید اختلافات سیاسی و بحث جناح ها و باندبازی ها تاثیر روی کار داشته باشد. چون اینها معمولاً خودشان را پشت سر اینها پنهان می کنند. چیزهایی که ۴۰-۳۰ سال پیش پنبه آن در غرب‌زده شد امروز در حوزه های ما وارد کردند و بحث نوآوری و دگراندیشی مطرح می کنند و فکر می‌کنند حرف نویی می زنند.

* پس بیخود نیست که آقای جلالی می‌گوید به داد قم برسید که قم در معرض خطر است.

خیلی خطرناک است. خیلی مواقع فکر می کنیم خواب از سر ما می پرد. در قم اساتید و مسئولین و مدیران حوزه دلسوز هستند، اما مشکلات به حدی در حوزه از لحاظ شکلی و فیزیکی زیاد شده که ما را از مشکلات محتوایی غافل کرده است.

* این همه فضاسازی می کنند در هر فصل بودجه ای فلان موسسه این میزان گرفته و آن موسسه این مقدار گرفته است…

وقتی نگاه کنید هیچ کدام واقعی نیست. در جنگ رسانه ها که نگاه می کنیم می بینیم می نویسند جامعه المصطفی بیش از ۷۲ کشور طلبه دارد و بخشی از مقاومت مدیون جامعه المصطفی است. یک زکزاکی را فرستاد و وقتی رفت در نیجریه به تعداد انگشتان دست خود شیعه نداشتیم، اما الان آمار نزدیک به ۳۰ میلیون نفر است. یک نفر چه می‌کند!

سید حسن نصرالله مگر فارغ التحصیل جامعه‌المصطفی نیست؟! خیلی از این بزرگانی که هسته های مرکزی مقاومت را تشکیل می دهند بچه هایی هستند که اینجا درس خوانده اند،‌ اما برای اینها بگوییم بودجه اینها از کجا می آید و چه کار می کنند؟

خدمت شما عرض کنم شایعات در خصوص بودجه ریزی و بودجه گیری نسبت به حوزه های علمیه واقعیت ندارد. متاسفانه آقایان هم درست توضیح نمی دهند که این هست یا خیر و یا چه مقدار است. آقایان توضیح دهند و شفاف‌سازی کنند.

* حالا ذهن من بیشتر مشغول شد. الان با این ۲۰ مرکزی که می‌شناسید دستگاه های امنیتی و دستگاه هایی که باید رصد کنند بر این موضوع مسلط هستند؟

شاید برخی از دستگاه های امنیتی برای اینکه بگویند توانسته ایم اینها را مدیریت کنیم، مقداری فضا را روی این مراکز باز گذاشتیم و عوامل اینها را آزاد گذاشتیم و مشکلی پیش نمی‌آید؛ خیلی ساده می‌گیرند. جمله ای از حضرت امام است که میزان رای مردم است. همه جا این را می نویسند. ببینید قبل و بعد این جمله چه بوده است. اول انقلاب عده ای ملی مذهبی ها گفتند تا مردم رای ندهند، چیزی قانونی نیست و امام در مقام جدال فرمودند ما می دانیم چطور است و این رای‌گیری را برگزار کنید. رای گیری کردند و جمهوری اسلامی ۹۸ درصد رای آورد. امام فرمودند شما که می‌گویید میزان رای مردم است این هم رای مردم! حالا این را همه جا استفاده می کنیم که میزان رای مردم است. خب مردم ما رای بدهند نماز نداشته باشیم، مردم رای دادند حجاب نداشته باشیم، مردم رای می دهند اسلام نباشد. اگر مردم اینطور رای بدهند – که البته اینطور رأی نمی‌دهند – باید این را بپذیریم؟!

* ما حوزه لاکچری داریم؟

من خودم ندیدم که بگویم حوزه لاکچری داریم ولی ممکن است حوزه های جدیدی که ساخته شده است امکاناتی را همچون سرمایشی و گرمایشی داشته باشند یا مثلاً آشپزخانه ای با امکانات بیشتر داشته باشند. قدیم این امکانات نبود و خود ما در حجره پخت و پز می‌کردیم. ممکن است اینها امروز ساماندهی شده باشد ولی در حد حوزه لاکچری سراغ ندارم.

* قبل از انقلاب روحانیت ما نقش اصلی را در انقلاب داشت، بعد از انقلاب این روحانیت توانسته خودش را با مردم و همراه مردم پیش ببرد؟ آن نزدیکی و همراهی و احساسی که مردم کنند روحانیت درون آنهاست.

خیلی دلشان می‌خواهد که با مردم باشند و با انقلاب باشند و از انقلاب جدا نشوند، اما در صحنه واقعی احساس می کنیم این محقق نشده است. آنچه ما می‌خواهیم و در فکر و ذهن ماست، نشده است. یک زمانی بحث می کنیم آیا زندگی اینها با مردم متفاوت شده است یا خیر؟ نه! اینکه در سطح پائین تر از مردم هستند؟ بله. این را قبول داریم اما این که توانستیم نیاز مردم و آن چه به سبک پیشرفت مردم و روزآمد کردن و به روز رسانی باشد، … از این چهت که تالیفات، پاسخگویی به سوالات جوانان و غیره با مردم همراه شدند؟ از این جهت به نظر می رسد ما قدری عقب رفت داشتیم.

* خیلی‌ها آیت الله مصباح را متهم می‌کردند به اینکه رای مردم برای ایشان اهمیت ندارد و ایشان رای مردم را در جایگاه مهم نمی‌بینند.

خیلی جالب است که این یکی از آن تهمت های بزرگی بود که به ایشان نسبت دادند و واقعیت هم نداشت. ایشان بارها می‌فرمودند رأی مردم در نظام اسلامی و جامعه اسلامی معنادار است. اصلاً اگر رای مردم نباشد، چه شیوه ای را می‌توانید انتخاب کنید؟ تئوری ایشان برای انتخاب مسئولین، انتخاب رئیس جمهور، انتخاب نمایندگان رای‌گیری است.

ایشان می‌فرمودند وقتی در قالب قانون اساسی و شورای نگهبان انتخابات برگزار می‌کنید،‌ این رای بله، میزان رای ملت است. واقعاً تهمت هایی بود که به ایشان زدند. مثل اینکه می گفتند ایشان تئورسین خشونت است. ایشان می‌فرمود اسلام جهاد و شهادت دارد و دین دو بال دارد که یک بال رحمت و دیگری مقاومت است. ایشان خیلی تیزبین بود. وقتی «ف» را می‌گفتید تا فرحزاد می‌رفت. آنچه که دیگران در آینه نمی دیدند ایشان در خشت خام می دید. خیلی عجیب بود. می گفتند می دانید چرا اینها از اسلام رحمانی می گویند؟ چون شهادت را زیرسوال ببرند. حسین حسین شعار ماست، شهادت افتخار ماست. اگر شهادت را از ما بگیرند، ملتی که شهادت دارد اسارت ندارد.

* از تیزبینی آیت الله مصباح گفتید، درباره این جریانی که با یکسری افراطی‌گری در برنامه ای که آیت الله اراکی حضور داشتند درباره شیعه انگلیسی مثال های ویژه ای عنوان کردند، در مورد اینها چه نظریاتی داشتند؟

برای من خیلی عجیب بود، فردی که فیلسوف، علامه، دانشمند است و نظریات به روزی دارد، آن تئورسین آمریکایی گفت تمام نقشه های ما درباره دموکراسی را آیت الله مصباح از بین بُرد. این فردی که این میزان قدرت داشته باشد که یک تنه در برابر خرافات، مسائلی همچون قمه‌زنی و شیعه انگلیسی و غیره به شدت می ایستاد… یک روز خدمت ایشان رفتیم و آیت الله موسوی لاری بود که ایشان را خیلی دوست می‌داشت، با هم خدمت ایشان رفتیم و ابتدای جلسه یکباره آیت الله مصباح قسم یاد کردند و خدا را شاهد گرفتند که من بعد از ائمه معصومین (ص) شخصی به جامعیت مقام معظم رهبری سراغ ندارم. بعد از ائمه معصومین در ۱۴۰۰ سال گذشته، شخصی به جامعیت مقام معظم رهبری سراغ ندارم.

شاید این جمله برای خیلی‌ها سنگین باشد. فیلم این موجود است. همانجا من جا خوردم و گفتم درباره امام؟ گفتند ممکن است امام از حضرت آقا فقیه‌تر باشند، شاید اصولی‌تر و عرفانی‌تر باشند ولی من جامعیت را بیان کردم. مقام معظم رهبری در ادبیات ورود می‌کنند، در شعر آئینی ورود می‌کنند، در بحث نظر دادن درباره وقتی آقایان اهل سینما می‌نشینند. اهالی سینما گفتند این آقا ۴ ساعت با ما صحبت کرد که اصلاً گویا سال ها در سینما کار کرده است.

آقای انتظامی در موسیقی کار می کرد و می‌گفت خدمت رهبری رفتیم درباره موسیقی نظریاتی دادند و ما فکر نمی کردیم یک روحانی این اندازه موسیقی را خوب بشناسد که از ما بهتر بود. ایشان صاحبنظر در سینما، تئاتر، نمایشنامه، شعر، تاریخ، حکمرانی، حکومت‌داری و …

یک وقت آقای کوچک زاده با جمعی نزد آیت الله مصباح آمدند و از ایشان پرسید آیا ولی فقیه خطا می کند؟ ایشان تاملی کردند و بعد از چند ثانیه فرمودند بله! یک میلیاردم ممکن است خطا کنند. بعد من پرسیدم این خطا محقق می‌شود؟ فرمودند چه کار کنم که اگر این را نمی‌گفتم برخی می‌گفتند فلانی قائل به عصمت مقام معظم رهبری است و روایت ما معصومین را به ۱۴ نفر محصور کرده است. من این را گفتم و خیلی نادر گفتم که ممکن است خطا کند در این حد که شبهه عصمت پیش نیاید. پروفسور لِگن هوزن حدود ۳۲ سال پیش به ایران و قم آمد. گفت آمدم ببینم اسلام چه می‌گوید. گفتند پیش آیت الله مصباح بروید. این مرد نزد آیت الله مصباح آمد و یک حرف از ایشان شنید و همانجا زمین‌گیر شد.

* یعنی به اسلام گروید؟

بله، عضو هیئت علمی موسسه شد و مسلمان و شیعه شد و چه کتاب هایی در این حوزه نوشت. آیت الله مصباح تا زمانی که زنده بود هفته ای یک ساعت و نیم با ایشان می نشستند و به ایشان آیات و مسائل را منتقل می‌کردند. الان در موسسه هستند.

*هنوز هستند؟

بله. خدمات بزرگی به ایران داشته است. آقا هم ایشان را می‌شناسند. سال ۸۹ که آقا مشرف قم بودند همه مهمان آقا بودیم و شاید ۵۰۰-۴۰۰ نفر بودند. ایشان گفتند آقای دکتر لگن هوزن کنار من بنشینید. فرد دوست داشتنی است. فرد عزیزی است و الان هم بحث های خیلی خوبی در فلسفه غرب دارد.

* از مجلس چه خبر؟ از حضور خود در مجلس حس خوبی دارید؟

نه!

* چرا؟!

فکر نمی‌کردم مجلس اینطور باشد. بهترین نیرویی که تا الان در مجلس راه پیدا کرده مجلس یازدهم است. انقلابی، جوان، پرکار، دغدغه‌مند، دوست‌دار نظام، دوستدار ولایت و … هستند. جماعت به این خوبی در مجلس تاکنون نیامده که آقا هم به نام جوان و انقلابی خطاب کردند. بعد از این هم نخواهند آمد. در این دو سال از این ظرفیت چه استفاده ای شد؟

واقعاً تعجب‌برانگیز است که دو سال گذشته است. مجلس دو ساله شد، چه شدیم؟ هیچ! می‌گوییم این طرح به نفع ملت و مصالح کشور است، آقا از ما خواسته است، می‌گویند این جو جامعه را بهم می‌ریزد و دوره بعد رای نمی‌آوریم، چرا ما هزینه این را بدهیم؟! دولت هزینه این را بدهد! مگر ما و دولت از هم جدا هستیم؟ مگر ما بچه مادر دیگری هستیم؟ همه بچه نظام و خدمتگزار این نظام هستیم. خیلی من از این حرکت نمایشی  و پوپولیستی و اینکه دفعه بعد به ما رای نمی‌دهند و به ما فحش می دهند و … باید ببینیم مصلحت چیست، نظام چه می خواهد. چه لازم داریم؟

* بدنه ای که شما این چنین توصیف می کنید، ساختار ایراد دارد، پشت صحنه ها در آن اثرگذار هستند، افراد پشت صحنه برای روی صحنه تصمیم می گیرند؟ قضیه چطور است؟

نه، در مجلس قدرت به ریاست زیاد داده شد. دوره قبل آقای لاریجانی آئین نامه داخلی را دستکاری کرد. در برنامه ها، در طرح ها، در لوایح، در تصمیم گیری قدرت به ریاست زیاد داده شده است. هر روز باید ۷:۴۵ به مجلس برویم و حضور داشته باشیم و تقریباً ۱۵۰ نفر از این زمان حضور دارند. عملاً ۸:۱۰ می‌گویند به نصاب رسید و شروع می شود. در اینجا از وقت رسمی ما ۲۵ دقیقه معطل می شویم. این وقت هر روز هدر می رود. کوچک‌ترین استفاده از این نمی شود. بارها در این دو سال گفتم برای این ۲۵ دقیقه در هر روز برنامه‌ریزی کنید.

مرکز پژوهش های مجلس قوه مفکره مجلس است یعنی فکر و عقل مجلس است. اگر این قوه مفکره را از شما گرفتند مجلس چه می‌شود؟ من نمی توانم به همه لوایح و طرح ها مسلط باشم، این طرح ها باید برای من کارشناسی شود و پخت و پز شود و بیاورند و من نظر بدهم. موقع آقای زاکانی این مرکز قوی و خوب بود و کارشناس های قدیمی می‌آمدند. من وقتی به کمیسیون فرهنگی می‌رفتم لذت می بردم. طرح جمعیت را کار کردند و پیش ما آوردند و کار بزرگی شد. بحث ساماندهی فضای مجازی که اینقدر به ما فحش دادند، رد شد و دو مرتبه رای آورد، به چه مجوزی دوباره این را به ناکجا آباد فرستادید؟ چه کسی این را فرستاد؟ آقای رئیس!

* در این برنامه خیلی صحبت درباره این موضوع شد. یک موضوع در مخالفین و موافقین این طرح مشترک بود که مجلس می‌خواست کار خیر کند اما به معنای واقعی پیوست رسانه ای درست برای تبیین موضوع نداشت.

این را قبول دارم که اقناع‌سازی نشد ولی اینقدر جو را شدید کردند که من نمی‌دانم این طرحی که در مجلس دو مرتبه رای آورد و هشتادو پنجی که سابقه ندارد، رای آورده الان کجاست؟ مرکز پژوهش های ما تقریباً عوض شده و یک نفر از پزشک عمومی در آنجا گذاشته‌اند؛ بنده خدا این کاره نیست. کارشناس هم ندارد و بیانیه سیاسی علیه این و آن می‌دهد.

مرکز تحقیقات اسلامی مجلس در قم را گفته اند باید در ذیل این باشد و استقلال این مرکز را گرفتند و تعطیل شد. لذا مجلس الان قوه مفکره ندارد. مجلس از کارشناسان محروم است و وقتی اینطور باشد چه خواهد شد؟ برخی مواقع لوایح و طرح ها آبکی می شود، البته قانون اقدام راهبردی خیلی خوب بود ولی مجالس دیگر چه کار می کردند که اقا به این مجلس می‌گوید مجلس انقلابی است؟ دو سه تا طرح در بحث اقدام راهبردی و کسب و کار و جمعیت کار شد هر چند خوب است ولی این جمعیت کارهای بزرگتر و بیشتری می توانستند انجام دهند.

* فکر می‌کنید تغییری در هیئت رئیسه اتفاق افتد؟

بله. ۲۰ درصدی تغییر می کند ولی در رئیس تغییری نمی شود. ممکن است یکی از نواب تغییر کنند و به دبیران یکی دو نفر اضافه می‌شوند. تغییرات کم است. چیزهایی که بسته شده رای‌شان مسلم است.

* افشاگری هایی که در قبال برخی مسئولین می شود که ممکن است در برخی از کارها اشتباه کرده باشند، یک مانور سنگین رسانه ای انجام می‌شود. به عنوان کسی که در مکتب آیت‌الله مصباح نشسته اید، این را درست می‌دانید؟ عدالت‌طلبی این را هضم می‌کند یا باید نگاه بلندتری داشت؟ ممکن است ایراد بگیرند محافظه کار هستید.

نه، من در مکتب آیت الله مصباح ورود به عرصه خصوصی افراد را خیلی بد می دانم. آیت الله مصباح می‌فرمود چرا روی مصادیق بحث می‌کنید. روی مبانی بحث کنید و اگر مبانی افراد را درست کنید لازم نیست کار دیگری کنید. من در فتنه ۸۸ اسم می‌بردم و می گفتم این کار را کردید و آیت الله مصباح می‌فرمودند اسم لازم نیست ببرید.

* به شما می گفتند؟

بله. می گفتند اسم نبرید. بگوئید اینها اشتباهات انها بود و مردم می‌فهمند و لازم نیست اسم ببرید. این یک بحث است که وارد حریم خصوصی افراد نشویم و زندگی شخصی افراد را ورود نکنیم و آبروی افراد را نبریم، این راهکارهایی دارد. کارهای خوبِ خوبان، گناه مقربان محسوب می شود. در قران می گوید زن پیامبر با سایر زنان فرق دارد، گناه شما دو برابر است. همان گناهی که دیگر خانم ها برای زن پیامبر دو برابر است چون منسوب به پیغمبر هستند. خانواده ها هم باید رعایت کنند و حرمت شخصیت را حفظ کنند.

* دولت آقای رئیسی تاکنون چطور بود؟

قوی‌ترین دولت، با برنامه‌ترین دولت، شجاع ترین دولت است که جرأت اقدام دارد. اصلاً منافع شخصی که بد بگویند و خوب بگویند یا دفعه بعد رای بیاوریم یا نیاورم، محبوبیت من کم می‌شود یا خیر، روی اصول و مصالح نظام حرکت می‌کند. چه نمره ای می‌خواهیم به ایشان بدهیم؟ برخی از ۱۸ و ۱۹ صحبت می کنند و من می‌گویم از ۲۰ کمتر نباید به ایشان داد.

چون ایشان با یک دستور آزادسازی سواحل را اجرایی کرد. امروز کرونا را از روزانه ۷۰۰ کشته به ۳ نفر رسانده‌اند. چه برنامه‌ریزی کردند که قبل نمی شد؟ در برجام تاکنون به توافقی رسیدیم و نه FATF را امضا کردیم و همان شرایط قبل را داشته‌ایم.

اصلاحات اقتصادی هم که کمک بزرگی به کشور و نظام و مخصوصاً به دهک های پائین جامعه می‌شود انجام شد. این کار بزرگی است. مردم در ۳-۲ ماه آینده ثمرات این کار را خواهند دید. الحمدالله خدا هم به آقای رئیسی کمک کرد. قبول داریم که دولت قبل ۱۰۰ هزار بشکه به سختی می فروخت و پول آن هم نمی آمد و ما الان بیش از یک و نیم میلیون بشکه می فروشیم و پول آن هم می آید. اگر ۵۰ دلار می فروخت ما ۱۱۳ دلار می فروشیم. امروز دپوی ارزی ما زیاد است و ارز زیاد داریم. وضع دولت از لحاظ پولی خوب است. لذا پشتوانه خوبی دارد و هیچ نگرانی ندارد. الان جنگ اوکراین را هم ما پیش‌بینی نکرده بودیم. دنیا به بن‌بست و گرانی می خورد. در تاریخ آمریکا گران‌ترین دوره بنزین سپری می شود. در آلمان مرزها بسته شده است. پیش‌بینی می کنند جهان با یک قحطی شتاب‌زده مواجه می شود. ما خبر نداشتیم و این طرح را خدا در آستین ما گذاشت و مدیریت کردیم و تمام ذخایر کالاهای اساسی ما یک روز – وقتی رئیسی آمد – تا دو ماه بیشتر نبود و الان چقدر افزایش یافته که ذخایر اساسی ما تا یکی دو سال در گندم و روغن و شکر و گوشت پیش بینی کردیم.

آقای رئیسی تا سال ۱۴۰۵ ماهی تقریباً ۱۳ هزار میلیارد تومان بدهی دولت قبل را پرداخت می کند. باید هم بدهد؛ پیمانکار است و جاده درست کرده، آب درست کرده، برق درست کرده است و باید پول اینها پرداخت شود.

* باید قبول کنیم هنوز به نقطه مطلوب نرسیدیم. فاصله هم داریم.

۸ ماه هم بیشتر نگذشته است.

* مردم هم تحت فشار هستند و البته خوب پای کار آمدند.

من در مجلس هم می‌گویم که مردم ما مردم نجیبی هستند و از ما بصیرتر هستند. از صداوسیما هم باید تشکر کنیم که خوب اقناع‌سازی و برنامه سازی می‌کند.

* کابینه را همراه آقای رئیسی متوازن می‌بینید؟

کابینه مشکلی ندارد و مشکل ما درباره مجلس است. مجلس را همراه دولت نمی‌بینم. ما باید بین خواسته های منطقه ای و شخصی خود و حرکت عظیم دولت تفکیک قائل شویم و نباید این حرکت را زیرسوال ببریم. من می‌خواهم فلانی فرماندار شهر ما شود، اجازه نمی دهند و من وزیر را استیضاح می کنم و سوال می کنم و در دل مردم را خالی می کنم. وسط گود جنگ اقتصادی سیاهنمایی می کنم.

* البته به این حرف های شما تبصره می زنم که اگر خواستید رد کنید، به معنی رد همه نماینده های مجلس نیست. برخی از پیگیری ها و درخواست ها جای خودش است.

بله. ممکن است همین هم قصد خیر باشد و کارهای خوبی انجام می شود ولی دوستان باید کمک کنند و مسائل شخصی و مسائل منطقه ای خود را با مسائل نظام قاطی نکنند و اینها را از هم تفکیک کنند.

* همان صحبت حضرت آقاست که یک نماینده مجلس باید ملی نگاه کند.

احسنت.

(بخش دوم برنامه)

*متولد ۴۱ در رفسنجان.

بله.

*پدر روحانی بودند؟

نخیر، کشاورز بودند.

* ولی نذر کردند که اگر پسردار شوند به حوزه علمیه برود.

بله، اولین فرزند ایشان هستم.

* مادر خانه‌دار هستند؟

بله.

* مادر در قید حیات هستند؟

نخیر. پدر و مادرم فوت کرده اند.

* مدرسه ابتدائی را به مدرسه آشیخ عباس پورمحمدی در رفسنجان رفتید.

در تابستانی در مسجد سقاخانه شیخ عباس پورمحمدی رفتم. خیلی مرد عزیزی بود. با لباس کارگری و بچه بودم انتهای صف رفتم و گفت این بچه جلو برود و تکبیر بگوید. من گفتم بلد نیستم. یک نفر گفت هر کاری حاج آقا کرد بگو الله اکبر. ما هم فکر کردیم همین است. حاج آقا هر کاری کرد من الله اکبر گفتم. نماز تمام شد. من فهمیدم اشتباه می‌کنم ولی بلد نبودم درست کنم. گفتم این شیخ من را بزند حق دارد. من تکبیر آخر را می‌گویم و فرار می کنم. تا سلام دادند گفتم الله اکبر و فرار کردم. یکباره من را صدا زدند و من برگشتم و دیدم متبسم است و فهمیدم کتکی در کار نیست. (می‌خندد)

گفت اسم شما چیست؟ گفتم حسین. دست روی سر من کشید و گفت احسنت. طیب‌الله! من را تحسین کرد و من انگار دنیا را به من دادند. رشته ای بر گردنم افکنده دوست، می‌کشد هر جا که خاطرخواه اوست. سرنوشت من را عوض کرد.

* تنها با همین برخورد؟

بله. خیلی تاثیرگذار بود. این می تواند برای تمام مساجد و روحانیت تجربه باشد که با نوجوانان و جوانان چطور برخورد کنند.

* چه سالی ازدواج کردید؟

من سال ۶۱ که ۲۰ سال داشتم ازدواج کردم.

* چطور آشنا شدید؟

یک برادری ایشان داشت، برادر ایشان ۲۷ ساله و نان‌آور خانه بود. ازدواج نکرده بود. همراه ما عملیات رمضان به جبهه آمده بود و نزدیک بصره مفقود شد. هنوز هم مفقودالاثر است. مادر و دختر در خانه تنها بودند. من برگشتم و در نماز جمعه مادر ایشان را دیدم و گفت از یدالله خبر ندارید؟ خیلی دلم شکست. هستی و نیستی این مادر پسرش بود. چطور این به جبهه رفته است، چه عشق و ایمانی وجود دارد؟ به مادرم گفتم به خانه اینها بروید، ببینید دختر دارند یا نه. مادرم رفت و گفت دختر دارند. گفتم بپرسید به ما دختر می‌دهند؟ ما هم پسر این خانه شدیم.

* به حاج خانم در کار خانه کمک می کنید؟

یکسری کارها را علاقه دارم مثل سبزی پاک کردن، گوشت خرد کردن، ظرف شستن را دوست دارم.

* ‌غذا هم بلد هستید درست کنید.

ما غذا درست می‌کنیم البته خانم و بچه های من غذای من را دوست ندارند. معتقدم غذا باید پرملات و مخلوطی باشد. هر چیزی می‌بینم داخل غذا می ریزم. اینها می گویند این غذا را برای خودتان درست می کنید، نه ما!

* چند فرزند دارید؟

من ۴ فرزند دارم که سه دختر و یک پسر است. همه ازدواج کردند.۱۱ نوه دارم. خانواده ای هستیم که چه دامادها، چه دخترها، چه پسرها و عروس ها درس دینی خوانده اند. آنهایی که به دانشگاه رفتند هم برگشتند و درس دینی خوانده اند.

* دامادها همه روحانی هستند؟

بله. یکی برق و قدرت دانشگاه را تمام کرد و به حوزه آمد و روحانی شد. یکی نرم‌افزار کامپیوتر را تمام کرد و روحانی شد. کاردینی می کنند و علاقه مند هستند.

* آقا پسر چطور؟

ایشان هم روحانی هستند و درس و بحث حوزه ای را دنبال می‌کنند. شغل و کار خاصی ندارند و همگی درس می‌خوانند.

* گپ سیاسی می زنید؟ تفکرات نزدیک به هم است یا فاصله دارید؟

همه همسو و همفکر هستیم.

* تفریح آقای جلالی چیست؟

عشق من گل و گیاه است. در خانه در اوقات فراغت بیشتر تکثیر گل و گیاه است و درخت می‌خرم و در کوچه می‌کارم. در جاده هم درخت می کارم.

* اهل ورزش هستید؟

خیلی نه متاسفانه. هفته ای یکبار استخر می روم و پیاده روی در حد ۲۰ دقیقه ای دارم.

* اهل فوتبال هستید؟

نه. ورزش من فوتبال دستی است و پینگ پنگ بلد هستم و در خانه با بچه ها و نوه ها بازی می کنم. از قدیم داشتیم.

* اهل فیلم و سریال هستید؟

نه، نمی توانم بنشینم و اگر بنشینم نمی توانم بلند شوم. فرصت نمی کنم فیلم و سریال ببینم.

*کمیسیون فرهنگی ای هستید.

در جشنواره ها ببرند بخواهیم قضاوت کنیم می‌بینیم.

* آخرین فیلم سینمایی که دیدید چه بود؟

فیلم منصور را دیدم.

* نزدیک ترین رفیق مجلسی شما کیست؟

در مجلس آقای آقاتهرانی استاد ما هستند و رفیق هم محسوب می‌شوند. آقای نوباوه، آقای عباسی، آقای تقی پور، خانم لاجوردی، علی خضریان و … رفقای قدیم هستند و در مجلس هم هستیم.

* رفسنجانی ها طیف های مختلف سیاسی دارند. هم اصولگرایان قوی دارند و هم اصلاح‌طلبان قوی دارند.

این خاصیت کرمان است. اکثر سرخط‌های سیاسی کرمانی هستند. چه راست و چه چپ باشند.

* انقلاب شد ۱۶ ساله بودید.

بله.

* فعالیت های انقلابی داشتید؟

از اول راهنمایی در مسجد شیخ عباس که مسجد سیاسی شهر بود، بودم و معلمی در شهر ما آمده بود که به نام حمید یاسری بود. ایشان خیلی دوست داشتنی بود و با کتاب و کتابخوانی و انقلاب و نمایشنامه و تئاتر کار می کردیم. من با آقا سید محمد حسینی که معاون پارلمانی رئیس جمهور هستند، تئاتر و نمایشنامه کار می کردیم؛ مثل ابوذر، لااله الا الله.

* بعد از انقلاب به حوزه رفتید.

بعد از انقلاب دیپلم گرفتم و یک سال طول کشید. سه ماه از دیپلم من گذشت و جنگ شد. همان شبی که جنگ شروع شد بسیج رفتم و آقای شیرازی که در قدس بود، مسئول بسیج بود، گفتم آماده هستم و گفت ساک خود را جمع کنید. گفتند ناو آمریکا به دریای عمان می آید و ناو نیمیتس و کیتی هوس بود، گفت باید مرزبانی کنید و جلوی ناوهای امریکا را بگیرید. ۳۰ نفر از رفسنجان بودیم که باسوادشان من بودم و کوچکتر از همه هم من بودم. اسلحه هم به ما دادند که جلوی ناو امریکا را بگیریم. سه ماه به چابهار رفتیم. مهر، آبان و آذر من چابهار بودم.

* با حاج قاسم هم جبهه بودید؟

وقتی می خواستیم جبهه برویم در سپاه که بودم، تا عضو سپاه شدم به کرخه رفتیم. آموزش ما با حاج قاسم بودیم. ۴۵ روز کرخه بودیم. یک عملیات کردیم و کرخه کور به کرخه نور تبدیل شد. ۶ کیلومتر پیشروی کردیم. گفتند گروه بعدی می آید و از شما تحویل می گیرد. گروه بعدی ما حاج قاسم بود. فرمانده دسته ۲۲ نفره بود. به آنجا آمد و با چند تن از دوستانشان خط را نگاه کردند و همانجا یک تیر به دست حاجی خورد. دست حاج قاسم مجروح بود، آنجا مجروح شد. خط را دادیم و آنها نیز عملیات کردند تا سد رودکرخه رفتند و اولین برخورد ما با حاجی آنجا بود. بعد که آمدیم و طلبه شدیم و تیپ هم لشگر شد و ما هم لشگر رفتیم و مسئولیت پذیرفتیم که مبلغ لشگر شدیم رزمی تبلیغی کار میکردیم.

* لشگر ثارالله ؟

بله. حاجی خیلی متعبد بود. نماز جعفر طیار عصر جمعه ایشان ترک نمی شد. اهل اشک و گریه بود. حاجی یک چیز عجیبی بود. ویژگی هایی داشت که خیلی پدر و مادر خود را دوست داشت. دست پدر و مادر خود را می بوسید. پرواز می گرفت و ساعت ۱۱:۴۰ به کرمان می آمد و یک ساعته می آمد تا بافت در خانه پدر و مادرش، در قنات ملک. یک و نیم می رسید و به بافت می رسید ساعت ۳ بود. دست و پای پدر و مادر خود را می بوسید و تا ۴ برمی‌گشت. فقط برای بوسیدن دست پدر و مادر خود می رفت. اهل اشک و توسل بود. آدم عجیبی بود.

* دیدارهای ایشان با آیت الله مصباح چطور بود؟

ارتباط دلی، بیشتر از ارتباط فیزیکی بود. مثلاً ایشان می رفت و آسید حسن نصرالله می گفت چه کنیم، می گفت با آیت الله مصباح ببندید. ما خبر نداشتیم این کار را کرده است. حاج قاسم اولین ریشه «طرح ولایت» را با حزب الله لبنان بسته بود و حاج قاسم راهنمایی کرده بود. برای من عجیب بود که حاج قاسم این کار را کرده است. با من تماس گرفتند که می‌خواهم آیت الله مصباح را ببینم. گفتم در خدمت شما هستیم. یک مرتبه ایشان آمد و حاج آقا نبود. یک مرتبه حاج آقا گفت می‌خواهم ایشان را ببینم که زنگ زدیم و ایشان نبود. آن ملاقات آخر ۶-۵ بار تلاش کردند و به هم نرسیدند. پسر من که داماد آقای شیرازی هست که همسایه حاج قاسم بود و هر هفته ایشان را می‌دید، گفته بود آقای مصباح را می‌بینید، گفت بله. گفت یک انگشتر می دهم و به آیت الله مصباح هدیه می دهید و یک انگشتر هم می دهم به پدرتان بدهید. انگشتر را آورد و پسرم به آیت الله مصباح داد و یکی دو ماه بعد حاج قاسم شهید شد. در نهایت، همدیگر را ندیدند.

* عجب! پس یادگاری دو ماه قبل از شهادت بود.

بله.

بعد از جنگ هم حوزه را ادامه دادید.

بله. تا آخر جنگ بودیم. تا سال ۶۷ که قطعنامه پذیرفته شد در جبهه بودیم. خداحافظی کردم و آمدم دیدم اطلاعیه زدند که موسسه آیت الله مصباح دانشجو می‌گیرد. من ۶۸ موسسه ایشان رفتم و ۵ سال معارف خواندم و آن زمان رسمی نبود و بعداً تبدیل به لیسانس شد. بعد تخصصی روانشناسی بالینی را همانجا گذراندم. سال ۷۸ پایان نامه را دفاع کردم.

* پایان نامه دکترا؟

نه، پایان نامه ارشد. سل ۹۰ هم دکترا را در رشته روانشناسی تربیتی دفاع کردم.

* یکی از مقاطع تاریخی که خیلی درباره آن صحبت می کنند حمایت های آیت الله مصباح از رئیس جمهور نهم بود.

بله.

* که بعد از آن منتهی به اتفاقاتی شد که ایشان دیگر حمایت نکرد. آن ایام در دفتر بودید. درباره این صحبت می کنید که از کجا شروع شد و به کجا رسید؟

برای من عجیب بود و این تعارض برای من حل نشد. اینکه خانواده ایشان آمده بودند و همه کمک می دادیم، ولی آیت الله مصباح حاضر نشد، هر کسی می آمد ایشان را برای رای دادن معرفی کند. این برای من عجیب بود. دکتر علویان و خانم ایشان آمدند و گفتند از شما بپرسیم به چه کسی رای بدهیم. ظهر نهار ماندند. عصر ماندند و التماس کردند و ایشان گفت عهد کردم اسم کسی را نبرم.

* این برای قبل ۸۴ بود؟

بله. اینها گفتند تا اسم نبرید بیرون نمی‌رویم. گفت عهد کردم اسم کسی را نبرم. وقتی آمد جنب و جوش خوبی شد، ولی همان روزهای اول حاج آقا احساس خطر کردند و اسم دو نفر را بردند که یکی مشایی و دیگری کس دیگری بودند و گفتند من نگران هستم اینها باعث شوند ایشان عاقبت به خیر نشود.

* بدون مقدمه خودشان گفتند؟

بله. صحبت می‌کردیم که دولت فلان می‌کند، ایشان گفتند درباره این دو نفر نگران هستم. یک جایی رسید که فقیه این مسئله خرافاتی را مطرح کند. بحث سحر وقتی مطرح شد که گفتند ایشان را سحر کرده‌اند، پسر و داماد ایشان گفتند چرا به پدر ما اینطور نسبت دادید. حاج آقا فرمودند شما باشید، پدر شما چه چیزی کم دارد؟ شخص دوم مملکت است، محبوبیت داشت و مردم پشت ایشان بودند، چه چیزی کم داشت؟ چون هیچ راهی برای توجیه رفتارهای ایشان ندیدم گفتم نکند ایشان را سحر کرده‌اند.

این خودش یک چیز جدلی بود که چرا اینطور رفتار می کند. به من گفتند وقتی برای خانه آقای الهام بگیرید و انجا با ایشان صحبت کنم. من سه مرتبه با آقای الهام صحبت می کردم و ایشان می‌گفت حاج آقا بیاید. حاج آقا خانه آقای الهام نهار می‌رفتند. ایشان هم به آنجا می‌آمدند. حاج آقا از این حرف هایی که برخی می زنند که به کمالاتی رسیدی و آقا امام زمان (عج) و کار شیطان و … (مطرح می‌کردند).

حاج تعریف می کردند ۴۰-۳۰ سال فردی را برای نماز شب بیدار می کردند و نماز شب بخواند و قرآن بخواند و ذکر بگوئید و فردی را اینطور بادش می کرد و شیطان می گفت به حدی رسیدید که می توانید ادعای خدایی کنید. الان وقت این است. این چیزی است که پیش آمد. حاج اقا به ایشان این مطالب را بیان می کرد تا متنبه شود.

آخرین باری که شد در سال ۸۹ بود که مرحله دوم رای آورده بود. جلسه گذاشته بودند و گفتند این جلسه را می روم و اگر خدا بخواهد کمک کند این مسئله حل می شود. ایشان رفتند و طول کشید و ۵-۴ بعدازظهر بود و مطالب زیادی به ایشان گفتند. وقتی برگشتند گفتم حاج آقا حل می شود؟ فرمودند اگر خدا نفوذ کلامی به من بدهد و اثری روی ایشان بگذارد، امیدی هست والا هیچ امیدی به حل شدن قضیه ایشان نیست. بعد دیدند همان روند ادامه پیدا میکند گفتند من از ایشان ناامید شدم.

* یعنی ایشان شخصاً وقت گذاشتند!

بله. مسائلی که پیش آمد و کارها و مسائلی که می‌شد و چیزهایی که دیده می شد ایشان وقت می گذاشتند. صریحا ایشان نفرمودند که عامل انحراف کجاست؟ آقای مشایی است یا صفات درونی فرد است. کسان دیگری هم تاثیر دارند یا خیر. این را صریحاً بیان نکردند ولی تاسف می خوردند که زحمت کشیدند و کارهای بزرگی انجام شد و با چه روحیه ای چه کارهای بزرگی انجام شد ولی متاسفانه حیف شد.

* سالیان اخیر عمر خود وقتی صحبت های فراتر از قبل را می دیدند ابراز تعجب نمی کردند؟

نه، هیچ وقت هیچ صحبتی نشد. صحبت ایشان مطرح نمی شد.

* چطور شد که برای مجلس آمدید؟ ایشان راضی بودند شما نماینده مجلس شوید؟

سال ۹۰ با ایشان مشورت کردم و آن سال در کرمان نامزد شدم که رای نیاوردم. من در صحنه نیامدم تا ۹۸ که می‌دانستم مشی حاج آقا بر این است که بدانید تکلیف و وظیفه شما چیست. یک روز مشهد در خیابان گفتم حاج آقا من در تعیین تکلیف خودم مانده ام، کمکم کنید چه کنم؟ فرمودند تشخیص وظیفه خودش جهاد اکبر است، حالا انجام آن هیچ، اینکه بفهمید وظیفه شما چیست یک جهاد اکبر است. ما امدیم و انتخاب شدیم و وقتی انتخاب شدم تقریباً حاج آقا دفتر نمی‌آمدند. با حاج آقا شوخی می کردم که نتوانستید فراغ من را تحمل کنید و شما بیمار می‌شوید. گفته بودند اگر شما نبودید من تا الان مرده بودم. (می‌خندد) ایشان خیلی خوش مشرب بود. هیچ کسی فکر نمی کرد ایشان متبسم و خوش مشرب باشد.

* چطور سال ۸۴ خودشان را بر حذر کردند که کسی را معرفی کنند ولی سال ۹۲ آقای لنکرانی را با صراحت معرفی کردند؟

در تکالیف خودش به این رسید که از سال ۸۹ وزیران را ارزیابی می‌کردند. در مباحث معرفتی و دینی خیلی حساس بودند. حاج آقا مدیریت ایشان را دید و نمره داد و نمره بالایی هم بود و احساس تکلیف کرد. احساس تکلیف کرد که برای کشور باید ایشان بیایند. ایشان استعفا داد و من آنجا بودم که وقتی ایشان شنیدند برافروخته شدند. لب های ایشان از ناراحتی می‌لرزید. احساس کرد به تکلیفی که احساس می‌کرد آسیب وارد می شود. در بازی سیاسی اینجور شد.

* امیدواریم در مسیر دو سال باقیمانده مجلس در حوزه انتخابیه رفسنجان موفق باشید. این مجلس انقلابی که این نام بر آن نهاده شده از این فرصت استفاده کند. من خداحافظی می کنم اما پایان برنامه را طبق روال به دستخطی می‌سپارم که ایشان به یادگار برای ما می‌نویسند.

«بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علی المهدی و علی آباه و علی امنا فاطمه.

با تشکر از همه بر و بچه های عزیز دستخط که با مدیریت برادر عزیز آقای رنجبران سیر زندگی ام را از کودکی، نوجوانی، جوانی تا سالمندی تداعی نمودم.

عزیزان دستخط رضایت امام مقدم بر زیارت امام است؛‌ الی متی احار فیک یا مولای تا کی سرگردان کوه و بیابان باشیم، مهدی فاطمه! آقای من، مولای من، سید من، سید علی آقا یک جان که قابل نیست، جان ناقابل من قابل قربان تو نیست.

شب فتح خرمشهر ۳ خرداد ۱۴۰۱

حسین جلالی»

انتهای پیام/ 




منبع

به این نوشته امتیاز بدهید!

farsnews

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×