به گزارش گیل سو، امیرحسین ابراهیمی، دانشجوی کارشناسی علوم سیاسی دانشگاه گیلان در یادداشتی نوشت: در جوامع جهان سوم، جنبش­های دانشجویی همواره نقش بسیار موثری را ایفا کرده اند. می­توان به راستی گفت دانشجویان همیشه یکی از عناصر تاثیرگذار بر تحولات سیاسی و اجتماعی شناخته شده اند. با بررسی تاریخ معاصر ایران نیز میتوان شاهد حضور پرشور و گسترده­ی دانشجویان در رخدادهای مهم سیاسی-اجتماعی بود. بعد از گذشت صد و بیست سال از شکل گیری اولین پایه­های دولت مدرن در ایران و حذف تدریجی ساختارهای سنتی حاکم بر سیستم آموزشی و به تبعیت از آن، شکل گیری نظام آموزشی جدید در ایران، دانشگاه همچنان نتوانسته است مشکلات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مبتلا به جامعه ایران را حل و فصل نماید. این مسئله در حالی است که در پیروزی انقلاب اسلامی سال ۵۷ دانشگاه یکی از بازیگران اصلی در پیروزی این انقلاب بود اما به مروز زمان کارکرد و جایگاه اصلی خود را از دست داد. حال پرسشی که ایجاد می­شود دانشگاهیان اعم از اساتید و دانشجویان اکنون در کجا ایستاده اند و چگونه با جامعه ارتباط برقرار می­کنند؟

اکنون بعد از گذشت چهار دهه از عمر انقلاب اسلامی در ایران، نهاد آموزش عالی از تربیت نسل­های جدید و آموختن مهارت­های لازم به آنها ناتوان است. حکم کردن به جای آموزش، حفظ کردن به جای فهمیدن، سکوت در برابر پرسشگری و بالا بردن جایگاه معلم و مقایسه آن با انبیاء الهی سبب شده است که نهادهای آموزشی کشور افرادی ناتوان و فاقد کارایی در عرصه بازار کار تربیت کنند. این مسئله زمانی تبدیل به معضل می­شود که بعد از انقلاب اسلامی ایران، مهم ترین انتظار مردم، ساخته شدن سازمان­ها و سیستم­های جدید اداری برای تعلیم و تربیت انسانها در یک جامعه ایده آل بود. در دو دهه گذشته با افزایش دانشگاه­های غیرانتفاعی و بدون کنکور نقش مهم دانشگاه در تولید علم و حل و فصل مشکلات جامعه به تدریج از بین رفت و به یک کارخانه تولید مدرک مبدل شد. این در حالی است که اگر تاریخچه جنبش دانشجویی در قبل و بعد از انقلاب اسلامی ایران مورد بررسی و واکاوی قرار گیرد مشخص می­شود که دانشگاه در ایدئولوژی سازی، انسان سازی و مکتب سازی نقش بسیار پررنگی داشته است؛ اما در طول سه دهه اخیر با بسط و گسترش ارزش­های بازاری جامعه­ی دانشگاهی ایران و جنبش دانشجویی از آن بسیار تاثیر پذیرفت. بازار و اندیشه­های بازاری اعتبار بی سابقه ای در ایران پیدا کرد و منافع فردی جایگزین منافع اجتماعی شد. وضعیت بد اقتصادی، نبود شغل مناسب و متناسب با رشته تحصیلی افراد، بیکاری، ناامنی و ترس نسبت به آینده سبب شده است که دانشجویان نیز مانند سایر اقشار جامعه، موفقیت و پیشرفت را یک امر فردی تلقی کند و به منافع دیگران توجهی نداشته باشد. این در حالیست که در گذشته دانشجویان همواره یکی از بازیگران تاثیرگذار در جامعه بودند و حتی نزد مردم از جایگاه ممتازی برخوردار بودند؛ اما به مرور زمان بی عدالتی آموزشی حاکم بر سیستم آموزش و پرورش و آموزش عالی در ایران سبب شد که دانشجویان به نوعی احساس حقارت کنند. نبود فرصت­های برابر تحصیلی و نبود امکانات یکسان آموزشی در اقصی و نقاط کشور باعث نابرابری آموزشی در بین دانشجویان شده است. همین عامل به تنهایی می­تواند باعث شود که دانشجویان منافع فردی خود را در اولویت قرار دهند و نسبت به محیط نابرابر بیرون بی تفاوت باشند؛ اما جنبش دانشجویی برای برون رفت از بحران معنا، بحران هویت و… باید جایگاه حقیقی خود را مجددا احیا کند. جنبش دانشجویی و دانشجو باید خود را به عنوان نیروی پیش برنده در ایجاد عدالت و عدالتسازی در جامعه معرفی نماید. دانشجو وظیفه دارد تلاش کند که جامعه، دانشگاه را به عنوان مرجع حل و فصل مشکلات کشور بشناسد و با این عمل، دانشگاهیان را در جایگاهی مثبت قرار دهد که وجود چنین افرادی برای مصلحت جامعه است و نه به ضرر آن.

اگر دانشگاه و جنبش دانشجویی قصد دارد بحران­های موجود در جامعه را حل کند باید در ابتدا اندیشه­های مبهم، سردرگم و بی ارتباط با جامعه را کنار بگذارد. باید با یک نگاه ترکیبی از سیاسی، اقتصادی، جامعه شناختی و فلسفی به مسائل نگاه کند و اقدامی جدی برای جبران عقب ماندگی­های موجود در کشور نسبت به دنیای بیرون اقدام نماید.

انتهای پیام/ت

  • نویسنده : امیر حسین ابراهیمی
  • منبع خبر : فارس