سیدنژاد: صاحبان قدرت در فضای مجازی ما را تسخیر کردهاند
به گزارش خبرنگار حوزه اندیشه خبرگزاری فارس، اثرپذیری ما از فضای مجازی از دغدغههایی است که از زمان ورود فضای مجازی به کشورمان تا به حال مطرح بوده است. اینکه چه طور میتوانیم در برابر جذابیتهای همهجانبه این محیط مقاومت کنیم سؤالی است که برای هرشخص نگران مطرح است. بدین منظور تصمیم گرفتیم با حجتالاسلام سیدعباس سیدنژاد، پژوهشگر رسانههای نوین گپی بزنیم که در ادامه حاصل این گفتوگو را میخوانید.
سیدعباس سیدنژاد
زندگی بدون فضای مجازی روح و روان بشر کنونی را مخدوش میکند
نسبت بشر امروزه فضای مجازی چه نسبتی است؟
نسبت بشر با فضای مجازی مثل نسبت انسان است به سایر نیازهای زندگی او است؛ مثل خوراک، علم، دانشگاه، کار، تفریح و… فقط کمیت و کیفیت این نسبت دست خود فرد است، مثل انسانی که کم میخوابد و انسانی که بیشتر میخوابد، انسانی که کم میخورد با انسانی که پرخوری میکند.اما نسبت هویتی و ماهیتی بین بشر و فضای مجازی باید بگوییم هنوز مشخص نیست.
اساساً هویت با فرهنگ و زبان و مرز هر جامعه معنی پیدا میکنه. وقتی ما مرزی نمیبینیم وقتی هیچ معیار دقیقی برای تفکیک وجود نداره، چگونه میتوانیم این نسبت هویتی را تعیین کنیم؟
اصلاً کمی مسئله را جزییتر کنیم؛ وقتی هنوز تکلیف خود فرد با خود واقعی و غیرواقعیاش در فضای مجازی مشخص نیست پس خیلی سخت است در این فضا نسبت دقیقی را تعیین کنیم.
مثلاً شبکههای اجتماعی طوری مدیریت و مهندسی شدهاند که ابتدا هویت فعلی فرد را به چالش میکشند؛ کاربر را از خود واقعی تهی میکنند و سپس به او فرصت میدهند خودِ ایدهآلش را بروز دهد، حتی ممکن است این تحول کاملاً ناخودآگاه باشد.
شبکههای اجتماعی صحنهای فراهم میآورند که کاربران میتوانند از هر جنسیت، سن، طبقه اجتماعی، نژاد و قومیتی که باشند، در آن ظاهر شوند و نقش دلخواه خود را بازی کنند.
آنچه که در حال حاضر میشود گفت نسبت نیازمندی و وابستگی است. به این معنی که فرد برای تداوم حیات اجتماعی خود لزوم استفاده از فضای مجازی میداند که به نسبت این ارتباط، روح و روان و اندیشه او به این فضا علقه پیدا میکند طوری که بیشتر ساعت زندگی او در این فضا صرف میشود که اگر این ارتباط قطع بشود، زندگی روزمرهاش دچار مشکل چندانی نمیشود ولی روح و روانش تحت فشار است. که در اصطلاح روانشناسی به آن نیاز غیر واقعی میگویند.
فرصتی برای نشان دادن «خود» دیگری افراد
آیا بشر میتواند در برابر اثر پذیری که فضای مجازی در اندیشه و روان او میگذازد مقاومت کند؟
ببنید ما باید بپذیریم که شرکتهای مجازی، پلتفرمها و موتورهای جستوجو یک هدف مشترک دارند و آن تشکیل جامعه مجازی است. جامعهای که معیارهای اجتماعی مجازیاش متفاوت با معیارهای اجتماعی واقعی است. به زبان دیگر میگوید ممکن است تو طبق معیارهای آن جامعه انسان بدی باشی ولی این فرصت را داری که در این فضا آدم خوبه باشی، با کلاس باشی، باسواد باشی.
اگر تو در وسعت جغرافیایی خودت انسان گمنامی هستی یا شرایط کنشگری نداری، این فرصت را داری اینجا مشهور شوی و محبوبیت کسب کنی. مخصوصاً در حوزه بحرانهای اجتماعی و مذهبی این قابلیت مجازی بیشتر خودش را نشان میدهد. مثلاً به پسر و دختری که در چهارچوب خاص فرهنگی و دینی زندگی کردهاند، این فرصت را ایجاد میکند که اگر در پوشش ظاهری، حجاب، مهمانی و… محدودیت داری، ما برای تو این فرصت را ایجاد میکنیم که رها و راحت باشی.
پس همانطور که میبینیم مسئله فراتر از اثرپذیری است و آن علاقه فرد به این تغییر و جایگاه مجازی است. دلیلش روشن است؛ احساس اثرگذاری او این اثر پذیری را دوست دارد چون میتواند اثر گذار باشد.
تسخیرشدگان امپریالیسم رسانه
ما فضای مجازی را تسخیر کردهایم یا فضای مجازی ما را؟
میتوان گفت هر دو گذاره صحیح است؛ فضای مجازی بدون کاربر، ماهیتی ندارد. این انسانها هستند که با فعالیت و تولید محتوا در این فضا، به آن ماهیت دادهاند.
ولی نکته اینجاست صاحبان قدرت و سرمایه، بخش مدیریت ابزار و هدایتگری هوشمندانه الکترونیکی را استعمار کردهاند. در واقع ما در جزئیات بهرههایی میبریم ولی در کلان مسخّر سیاستگذاران این عرصه ایم.
امپریالیسم رسانهای جهان، سالها برای این قدرت سرمایهگذاری و ذائقهسازی کرده است. به هم فشردگی فضا، کوتاهی زمان، حس نکردن مکان سه ویژگی است که نظام سرمایهداری این جذابیت را در فضای مجازی لحاظ کرده است. پرواضح است چنین ویژگی همیشه برای بشر جذاب بود.حال تصور کنید بعد از وارد بازار شدن اینترنت سه بعدی، هوش مصنوعی و سایر پلتفرمهای پیشرفته، چه اتفاقی رخ خواهد داد.
از لحاظ فکری و اندیشهای این رها بودن فضای مجازی چه آسیب هایی میزند؟
مسأله رها بودن فضای مجازی، امروزه دغدغه همه خانوادهها، دولتها و حاکمیتها است. در پایینترین سطح مرتبه این دغدغه و نگرانی، مسئله عدم محدودیت محتوا برای سنین مختلف است. حال نوع محتوا و مسایل هویتی و جنسی که مسأله پیچیدهتر از این حرفهاست. اگر مدیریت فضای مجازی صرفاً بستن راه ارتباطی باشد قطعاً مطلوب نیست.
اگر دلیل بستن بعضی از راهها، درماندگی از مدیریت محتوا باشد، باید این را نوعی شکست اندیشه قلمداد کرد و قطعاً آثار خوبی نخواهد داشت به ویژه اینکه اکنون در شرایطی قرار داریم که هر روز تکنیکهای جدید، پلتفرمهای پیشرفته و محتواهای چندرسانهای متعدد در عرصه فضای مجازی وارد بازار رقابت میشود که عملاً بستن راه را محال کرده است.
ولی اگر بستن راه به معنی تولید محتوا و توزیع بستههای فرهنگی جذاب باشد، قطعاً این قاعده رشد بوده و در ارتقا و سطح اندیشه جامعه ایرانی تأثیر شگرفی خواهد داشت. به زبان سادهتر؛ آنقدر باید مخاطب را درگیر محتواهای سالم و آموزنده و مفرح کنیم که جایگاه و زمانی برای پرداختن به محتوای ناسالم نداشته باشد.
پس نتیجه اینکه فقط رها بودن آسیب ندارد، بلکه بستن هم آسیب دارد. نمونهای از این تصمیم اشتباه را قبلاً شاهد بودهایم که نتیجه آن رونق باز «وی پی ان» و بازشدن آن در گوشی اکثر کاربران به ویژه کاربران نوجوان و جوان.
انتهای پیام/
شما می توانید این مطلب را ویرایش نمایید
این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید