» دسته‌بندی نشده » به دوستان امام رضا(ع) بگویید منتظرشان هستیم/ این جوانان استثنایی بر روی مشکلات، «کلبه امید» ساختند
به دوستان امام رضا(ع) بگویید منتظرشان هستیم/ این جوانان استثنایی بر روی مشکلات، «کلبه امید» ساختند

به دوستان امام رضا(ع) بگویید منتظرشان هستیم/ این جوانان استثنایی بر روی مشکلات، «کلبه امید» ساختند

اسفند 23, 1400 1۰


گروه جامعه خبرگزاری فارس- مریم شریفی؛ «از من می‌پرسیدید، می‌گفتم تا آخر عمر باید این بچه را جمع و جور کنم و هزینه دوا و دکترش را بدهم. در خیالاتم هم نبود که یک روز سر کار برود و به من خرجی بدهد و باغیرت مردانه بگوید لازم نیست دیگر در خانه مردم کار کنم. باور کنید بچه‌های سالم مردم هم الان اینطور به فکر خانواده نیستند. بچه‌های سالم فامیل، بیکار در خانه نشسته‌اند اما بچه من با این شرایط دارد کار می‌کند و نان‌آور خانه شده…» جسم مادر، رنجور است اما چشم‌هایش می‌خندد. از توانمندی پسرش در «کلبه امید» که می‌گوید، قند در دلش آب می‌شود. کلبه امید در نگاه او، فقط یک گلخانه نیست که برای پسر معلول و استثنایی‌اش فرصت اشتغال فراهم کرده و او را با زندگی آشتی داده. این خانه برای مادر، اجابت دعاهای تمام عمر است.

این، حکایت این روزهای خانواده‌های جوانان استثنایی شاغل در کلبه امید در دل شهر مشهد است؛ گلخانه باصفایی که به همت یک مرد دریادل بنا شد تا خانه امید گروهی از فرزندان فراموش‌شده جامعه باشد. «محمد عبادی»، معاون مدرسه استثنایی در منطقه «تَبادکان» در حاشیه شهر مشهد، همان فرشته نجاتی است که داوطلبانه وارد میدان شده و با پشت‌گرمی خیّران، برای بازگرداندن بچه‌های استثنایی به جامعه، آستین همت را بالا زده و همه سختی‌ها را به جان خریده. با گفت‌وگوی ما با این خیّر و فعال اجتماعی همراه باشید تا از تلخ و شیرین‌های این مسیر پر فراز و نشیب برایتان بگوید.

 

صبحانه ساده‌ای که بهانه یک دورهمی پربرکت شد

برای «محمد عابدی»، که از همان اول سرش درد می‌کرد برای کارهای سخت، همه‌چیز از یک اتفاق به ظاهر ساده در زنگ تفریح مدرسه شروع شد؛ ماجرایی که کمی بعد معلوم شد فقط یک بهانه بوده برای رقم خوردن یک اتفاق مهم‌تر: «۱۲، ۱۳ سال قبل، وقتی معلم مدارس حاشیه شهر مشهد بودم، توجهم به تغذیه بچه‌ها جلب شد. دیدم بچه‌ها برای صبحانه، اغلب یا نان خشک می‌آورند یا نان و رب یا نان و روغن. فکرم مشغول شد و ایده‌ای که به ذهنم رسیده بود را با چند نفر از همکاران مطرح کردم. خلاصه قرار گذاشتیم از آن به بعد، هر روز برای بچه‌های صبحانه مختصر تدارک ببینیم. برنامه صبحانه ما از نان و پنیر شروع شد و کم‌کم به نان و حلوا، عدسی، تخم مرغ و… رسید. زنگ تفریح اول، مختص صبحانه بود و معلم‌ها که حسابی پای کار بودند، هرکدام صبحانه بچه‌های کلاس خودشان را آماده می‌کردند. کار به جایی رسید که ایده صبحانه را در ۱۲ مدرسه حاشیه مشهد اجرا کردیم. اما این تازه شروع ماجرا بود.

به اعتقاد من این تجربه، مقدمه‌ای خوبی بود برای یک کار بزرگتر. بنابراین یک گروه در فضای مجازی ایجاد کردم و با ایده راه‌اندازی یک خیریه، شروع به عضوگیری کردم. مدتی بعد، با ۷، ۸ نفر از دوستان معلم و دکتر و مهندس، هسته مرکزی خیریه «بهار مهربانی» را با محوریت تدارک صبحانه برای دانش‌آموزان محله‌های کم‌برخوردار تشکیل دادیم. هرچه می‌گذشت، با استقبال مردم نیکوکار، دامنه فعالیت‌های خیریه ما که حالا با نام «چتر بهار مهربانی» ثبت رسمی شده بود، بیشتر گسترش پیدا می‌کرد. امروز بعد از گذشت ۱۲ سال، به لطف خدا و با حمایت‌های خیّران، ۸۰۰ خانواده کم‌بضاعت را تحت‌پوشش داریم و هر سال عید به ۱۸۰۰ تا ۲۰۰۰ دانش آموز، البسه کامل عید هدیه می‌دهیم.»

 

از دانش‌آموزان استثنایی خبر داری؟

اگر فکر کرده‌اید گرفتن چتر مهربانی بر سر ۸۰۰ خانواده کم‌برخوردار، سقف آرزوهای قهرمان داستان ما بوده، معلوم است باید بیشتر از او بشنوید تا بهتر بشناسیدش. آقا معلم به اینجای روایت این قصه که می‌رسد، مکثی می‌کند و بعد می‌گوید: «ازآنجاکه من و دوستانم میانه‌ای با ساکت نشستن و راکد ماندن نداریم و همیشه دوست داریم خودمان را با یک چالش جدید محک بزنیم، در مسیر برنامه‌ریزی‌ها برای حمایت از دانش‌آموزان، در یک مقطع به ذهنم رسید چرا سراغ دانش‌آموزان استثنایی نرویم؟ از همان موقع، پیگیری‌هایم شروع شد و یک سال طول کشید تا با درخواستم برای انتقال از مدارس عادی به مدارس استثنایی موافقت کنند!

یک کارگاه شخصی ساخت لوازم ورزشی با کارگران کم توان ذهنی

وارد مدارس استثنایی که شدم، تازه فهمیدم دنیای این بچه‌ها چقدر متفاوت است. کم‌کم با مشکلات آنها آشنا شدم. دیدم خیّران زیادی به این بچه‌ها لطف دارند اما حمایت‌هایی که از آنها می‌شود، به نتیجه لازم نمی‌رسد. مثلاً با کمک خیّران و صرف میلیاردها تومان هزینه، برای این بچه‌ها مدرسه ساخته می‌شود و آنها هم با زحمت فراوان سال‌ها درس می‌خوانند و دیپلم می‌گیرند درحالی‌که همه می‌دانند سطح یادگیری این بچه‌ها از یک حد معینی بالاتر نمی‌رود و مثل دانش‌آموزان عادی نمی‌توان از آنها انتظار بازدهی داشت. نتیجه چه می‌شود؟ دیپلم گرفتن آنها مساوی است با برگشتن به سر خط؛ دوباره خانه‌نشینی و انزوا و سرکوفت شنیدن.

از وقتی با شرایط دانش‌آموزان استثنایی آشنا شدم، مرتب از دست‌اندرکاران سئوال می‌کردم وقتی مردم و خیّران پای کار حمایت از این بچه‌ها هستند، چرا برای اشتغال آنها برنامه‌ریزی و هزینه نمی‌شود؟ چرا در کنار مدارسی که ساخته می‌شود، یک سالن یا کارگاه هم برای مهارت‌آموزی و اشتغال آنها ایجاد نمی‌شود؟… بارها این مسائل را مطرح کردم اما هیچ‌کس قدمی در این زمینه برنداشت. اینطور بود که تصمیم گرفتیم با همراهی دوستان خیّر، خودمان دست‌به‌کار شویم…»

 

به «کلبه امید» خوش آمدید

«پسران استثنایی در مدرسه در سه رشته باغبانی، درودگری (نجاری) و مشبک تحصیل می‌کنند. تقریباً می‌توان گفت هیچ دانش‌آموزی بعد از مدرسه در رشته‌های نجاری و مشب مشغول فعالیت نشده اما روحیه و توانایی‌های بچه‌ها با رشته باغبانی، سازگارتر است. ما هم روی همین رشته دست گذاشتیم و حوالی عید نوروز سال گذشته، با راه‌اندازی یک گلخانه، کسب و کار کوچکی برای تعدادی از آنها ایجاد کردیم. با کمک یکی از خیّران، یک خانه قدیمی پیدا کردیم و گلخانه‌مان را آنجا دایر کردیم. ۷ نفر از بچه‌های کم‌توان جسمی و ذهنی مدرسه استثنایی «تلاش» که به این خانه قدم گذاشتند، اینجا شد «کلبه امید» (kolbeomid_ir). خوب یادم است یکی از این بچه‌ها همیشه سر کلاس، خواب بود. با کمی پرس‌وجو متوجه شدم شب‌ها تا دیروقت در خیابان‌ها ضایعات جمع می‌کند تا زندگی خودش و مادربزرگش را تأمین کند. اما از وقتی به کلبه امید آمده، فقط با گل و گیاه سر و کار دارد…»

 

مهمان توانمندی‌های ما باشید…

اما پشت در کلبه امید، چه اتفاقی در انتظار پسران مدرسه تلاش بود؟ ابتکار آقا معلم خوش‌فکر مشهدی که حالا دیگر در جایگاه معاون مدرسه استثنایی قرار گرفته بود، چطور می‌خواست برای اولین بار یک اشتغال آبرومند برای این جوانان خاص فراهم کند؟ محمد عابدی در این باره می‌گوید: «از همان اول، ۲ حوزه برای فعالیت بچه‌ها در کلبه امید تعریف کردیم؛ ۱) کاشت، پرورش و فروش گل و گیاه ۲) خشک کردن میوه و فروش میوه‌های خشک بسته‌بندی‌شده. با همین نگاه، برای هر قسمت آن خانه قدیمی که حالا کلبه امید بچه‌ها شده بود، یک کاربری تعریف کرده‌ایم. بر این اساس، ۲ نفر از بچه‌ها در حیاط، مسئولیت تعویض خاک گلدان‌ها، کاشت گل و این موارد را بر عهده دارند. در بخش داخلی ساختمان، ۲ نفر در طبقه بالا و در بخش فروش گل، علاوه‌بر عرضه گل به مشتریان، به آنها درباره میزان آب‌دهی به گل‌ها، میزان نور موردنیاز و… مشاوره می‌دهند. ۲ نفر از بچه‌ها هم در قسمتی دیگر، میوه‌های خشک‌شده را بسته‌بندی کرده و به مشتریان می‌فروشند و به سئوالات آن‌ها در زمینه خشک کردن میوه، پاسخ می‌دهند.»

حالا معنی شعار بچه‌های کلبه امید را بهتر درک می‌کنم؛ «مهمان توانمندی‌های ما باشید». راست می‌گویند. اینجا در کلبه امید، به هر قسمت سرک بکشید، جلوه‌ای از اراده و توانمندی و همت بلند این جوانان را می‌بینید؛ جوانانی که با وجود تمام موانع، تصمیم گرفته‌اند روی پای خود بایستند. ادامه جملات محمد آقا نشان می‌دهد ماجرا دلنشین‌تر از این حرف‌هاست: «در این میان، یکی دو نفر هم هستند که به‌لحاظ جسمی، کارآیی پایینی دارند اما از کار افتادگی یک دست یا مشکل در راه رفتن، باعث نشده آنها را کنار بگذاریم. این عزیزان هم در کنار بقیه بچه‌ها مشغول هستند و به آنها کمک می‌کنند اما فعالیت تخصصی ندارند. بالاخره اینجا به خانه امید بچه‌ها تبدیل شده. به همین خاطر است که ۲، ۳ نفر از دستفروشان هم از خیابان، پیش ما آمده‌اند و بساط جوراب و لیف فروشی‌شان را کنار کلبه امید پهن می‌کنند. ما این بچه‌های دستفروش را هم مثل بچه‌های کلبه، تحت‌پوشش داریم.»

 

میوه هایی که توسط بچه های کلبه امید، خشک و بسته بندی شده

وقتی پسران امید، خانم مهندس را سربلند کردند

«گل‌هایی که در کلبه امید به فروش می‌رسد، ۲ نوع است؛ اول، گل‌های پرورش یافته توسط بچه‌های مدرسه. این گل‌ها که توسط بچه‌ها کاشته و آماده شده، شامل حسن یوسف، گندمی، انواع کاکتوس، سبزه نارنج و… است و سود فروش آنها هم متعلق به خود بچه‌هاست. دسته دوم گل‌ها اما، هدیه است. مردم که حسابی به بچه‌ها محبت دارند، گلدان‌های زیبای خانه خود را به کلبه امید می‌آورند تا به نفع بچه‌ها به فروش برسد. علاوه‌براین، بعضی گلخانه‌های معتبر مشهد هم برای اینکه کلبه امید و کسب و کار بچه‌ها پابرجا بماند، بخشی از محصولاتشان را به‌عنوان هدیه برای ما می‌فرستند و بچه‌ها آنها را می‌فروشند.»

 

*مهمان من باش

بحث حول گل‌ها می‌چرخد اما قلاب ذهن من از قفسه بسته‌های میوه‌های خشک‌شده رها نمی‌شود. از نحوه فعالیت بچه‌ها در این حوزه تخصصی و خوشمزه که می‌پرسم، حامی دلسوز پسران استثنایی لبخندبرلب می‌گوید: «با کمک خیّران و با صرف ۶۰، ۷۰ میلیون تومان، دستگاه‌های موردنیاز برای خشک کردن میوه را خریداری کردیم. اما کار کردن با این دستگاه‌ها و خشک کردن حرفه‌ای میوه‌ها، نیاز به آموزش داشت. اینجا، خواهرم که مهندس صنایع غذایی بود به کمکمان آمد. او ۲ روز در هفته به کلبه امید می‌آمد و به بچه‌ها آموزش می‌داد.

شیوه قطعه قطعه کردن میوه‌ها و حفظ بهداشت آنها، تنظیم درجه حرارت دستگاه‌ها و…، مهارت‌های تخصصی بود که بچه‌ها به مرور یاد گرفتند و حسابی خستگی را از تن خانم مهندس بیرون کردند. بعد از آن، ما دیگر هیچ دخالتی در کار بچه‌ها نداریم. خودشان هر روز می‌آیند میوه‌ها را با سلیقه قطعه قطعه می‌کنند، مواد لازم را به آنها می‌زنند، با درجه مناسب در دستگاه قرار می‌دهند و خشک می‌کنند و دست آخر هم، در بسته‌بندی‌های زیبا با نشان کلبه امید برای عرضه به مشتریان آماده‌شان می‌کنند.»

 

«محسن ترکی»، داور بین المللی فوتبال در کنار بچه های کلبه امید

آقای داور، حامی سرسخت بچه‌های کلبه امید

«مردم حسابی به بچه‌های کلبه امید محبت دارند و به شیوه‌های مختلف آنها را حمایت می‌کنند. آن‌ها غیر از اهدای گلدان‌های زیبایشان به گلخانه ما برای فروش و همینطور خرید از بچه‌ها و تبلیغ خودجوش برای کلبه امید، با کمک‌های ارزشمندشان باعث شادی خانواده‌های بچه‌ها هم می‌شوند. مثلاً برخی به مناسبت‌های مختلف، مرغ و گوشت نذری برای بچه‌ها می‌آورند و برخی دیگر، تأمین اقلام مراسم‌شان را به بچه‌ها سفارش می‌دهند. یک مورد از این سفارش‌ها، مربوط به شب یلدا بود. یکی از خانم‌های خیّر ساکن سرخس که تعریف میوه‌های خشک بچه‌ها را شنیده بود، تماس گرفت و سفارش بسته‌های آجیل و تنقلات شب یلدا داد. دوستان ما در خیریه چتر بهار مهربانی هم فوری دست به کار شدند و بسته‌های زیبایی را طراحی کردند. بعد هم بچه‌های کلبه، آجیل و میوه خشک را با دقت و سلیقه بسته‌بندی کردند و درآمد خوبی در شب یلدا کسب کردند.»

استقبال مردم از کلبه امید

اما نمی‌شود از حمایت‌های مردمی گفت و از چهره‌های شاخصی که برای روحیه دادن به بچه‌های کلبه امید به میدان آمده‌اند، یاد نکرد. مخصوصاً وقتی یکی از این حامیان خاص، از چهره‌های خوشنام ورزش کشور باشد. محمد عبادی وقتی می‌خواهد از این حمایت‌های دلنشین بگوید، حتی چشم‌هایش هم می‌خندد: «با آقای «محسن ترکی»، داور بین‌المللی فوتبال، سال‌ها قبل وقتی که دبیر تربیت بدنی بودم، آشنا شدم،. همان موقع هم از فعالیت‌های خیریه‌مان برای ایشان گفتم. حسابی خوش‌شانس بودیم که وقتی این خانه را برای راه‌اندازی کلبه امید اجاره کردیم، متوجه شدم مدرسه تربیت بدنی که آقای ترکی مدیریت آن را بر عهده دارند، دقیقاً دیوار به دیوار کلبه امید است.

خلاصه بعد از سال‌ها تجدید دیدار کردیم و از آن زمان، آقای ترکی به کلبه امید و بچه‌هایش خیلی لطف دارند. گهگاه به کلبه سر می‌زنند، می‌نشینند و با ما چای می‌خورند و با خریدهایشان هم، از بچه‌ها حمایت می‌کنند. برای مثال، برای هدیه روز معلم برای همکاران مدرسه‌شان، از کلبه امید خرید کردند. البته باید بگویم همکار ایشان، آقای «محسن قهرمانی»، دیگر داور شناخته‌شده کشورمان هم از حامیان کلبه امید هستند. از میان هنرمندان هم، برخی چهره‌ها مثل خانم «فاطمه گودرزی» و آقای «جواد خواجوی» با یاد کردن از بچه‌های کلبه امید در صفحه شخصی‌شان، از آنها حمایت کرده‌اند که از همه این عزیزان متشکریم.»

 

*روایت شکل گرفتن «کلبه امید» از زبان بچه های استثنایی کلبه امید

باورتان می‌شود؟ پسر من، نان‌آور خانه شده…

حالا اگر از احوالات جوانان استثنایی کلبه امید بپرسید، به لطف تلاش‌های برادرانه محمد عبادی و حمایت خیّران و مردم همیشه مهربان، جایی حوالی ابرها سیر می‌کنند. طعم شیرین روی پای خود ایستادن و درآمد داشتن، آنقدر زیر زبانشان مزه کرده که دیگر خبری از خمودگی و خزیدن گوشه خانه نیست. جوانان خاص داستان ما حالا نه‌تنها جایگاهشان را در خانواده پیدا کرده‌اند بلکه برای خودشان، وجهه اجتماعی هم دارند: «بچه‌ها حسابی از کار کردنشان لذت می‌برند چون نتیجه‌اش را دیده‌اند. در همین مدت، همه‌شان گوشی تلفن همراه خریده‌اند. یکی صاحب موتور گازی شده. دیگری برای خودش حساب پس‌انداز باز کرده و… ما حتی به آنها وام هم می‌دهیم و اقساطش را به‌مرور از حقوقشان کسر می‌کنیم. البته آن مبلغ را هم بعداً دوباره به شکلی به خودشان برمی‌گردانیم. مثلاً یکی از بچه‌ها که اقساط وامش را داده بود، برایش پس‌انداز کردیم و با آن، ۱۲ میلیون تومان هزینه درست کردن دندانش را پرداخت کردیم.

از همه مهم‌تر این است که بچه‌ها به خودباوری رسیده‌اند و خانواده و جامعه هم آنها را باور کرده‌اند. مادر یکی از بچه‌ها چند وقت قبل به کلبه امید آمده بود و با حس و حال خاصی می‌گفت: «من فکر می‌کردم تا آخر عمر باید این بچه را جمع و جور کنم و هزینه دوا و درمانش را بدهم. در خیالاتم هم نبود که یک روز سر کار برود و به من خرجی بدهد و بگوید لازم نیست در خانه مردم کار کنم. باور کنید بچه‌های سالم مردم هم الان اینطور به فکر خانواده نیستند. من در فامیل به همه می‌گویم بچه‌های سالم شما بیکار در خانه نشسته‌اند اما بچه من با این شرایط دارد کار می‌کند و نان‌آور خانه شده…»

 

می‌توانیم بچه‌های استثنایی را با جامعه آشتی دهیم اما…

«هر روز کلی تماس از طرف خانواده‌های بچه‌های مدرسه داریم که درخواست می‌کنند بچه‌های آنها را هم در کلبه امید بپذیریم. می‌گویند: «فقط اجازه بدهید بچه ما بیاید آنجا بنشیند. فقط کمک کنید از خانه بیرون بیاید…» شرایط خانواده بچه‌های استثنایی در دوران کرونا و تعطیلی مدرسه، خیلی سخت‌تر شده و نگهداری تمام‌وقت بچه‌ها در خانه به یک دغدغه بزرگ برای آنها تبدیل شده. اوضاع وقتی بغرنج‌تر می‌شود که بدانیم بعضی از بچه‌ها پدر ندارند و مادر باید برای تأمین معاش خانواده کار کند. به همین دلیل، مادر از ۷ صبح که سر کار می‌رود، در را روی این بچه قفل می‌کند تا ۸ شب که برگردد! خب، این بچه چه گناهی دارد که باید در چنین شرایطی باشد؟ درحالی‌که می‌تواند بیاید مهارت یاد بگیرد، شاغل شود و روی پای خودش بایستد…»

آقای معاون که این روزها سنگ صبور خانواده بچه‌های استثنایی شده، خوب می‌داند شاغل بودن آنها و سرگرمی هدفمندشان چقدر برای خانواده‌هایشان ارزشمند است: «شاید باورتان نشود اشتغال این بچه‌ها چه تأثیر مثبتی بر روحیه خودشان و خانواده‌هایشان دارد. ببینید، بچه‌های معلول و استثنایی یا بیکارند و در گوشه خانه مانده‌اند یا اگر هم مشغول به کار باشند، شغل مناسبی ندارند؛ یا مشغول کار باربری هستند، یا در جایی مثل رستوران ظرف می‌شویند یا ضایعات جمع می‌کنند. اما کافی است بیایید شرایط بچه‌ها را در کلبه امید بررسی کنید. غیر از اینکه بابت کاری که انجام می‌دهند حقوق ثابت ماهانه دارند و خودکفا شده‌اند، یادشان آمده و یاد گرفته‌اند باید به خودشان هم توجه کنند؛ مصداق ساده‌اش این است که یک روز در میان حمام می‌روند، لباس مناسب می‌پوشند، به خودشان عطر می‌زنند، سر و صورتشان را مرتب می‌کنند و… ما واقعاً داریم می‌بینیم این بچه‌ها که میانگین سنی‌شان بین ۲۰ تا ۲۴ سال است و در آغاز جوانی هستند، به آغوش جامعه برگشته‌اند و زندگی‌شان متحول شده. خب، این‌ها بد است؟…»

جواب، مشخص است. فراهم کردن شرایط آشتی بچه‌های استثنایی با جامعه از طریق ایجاد اشتغال برای آنها، بهترین اتفاق ممکن است. اما چرا این اتفاق نمی‌افتد؟ چه مانعی وجود دارد؟ محمد عبادی سری به حسرت تکان می‌دهد و در جواب می‌گوید: «گرچه در یک سال گذشته تهمت‌های زیادی به ما زدند و گفتند به نام بچه‌های استثنایی داریم جیب خودمان را پر می‌کنیم اما ما واقعاً دوست داریم برای همه این بچه‌ها اشتغال‌آفرینی کنیم اما متاسفانه شرایطش فراهم نیست. بحث مالی و سرمایه در میان نیست‌ها، مشکل ما فقط نداشتن فضای مناسب برای اشتغال این بچه‌هاست.»

 

*از ما حمایت کنید تا بتوانیم ادامه دهیم

کمک کنید کلبه امید سرپا بماند

قدم به قرن جدید که بگذاریم، آقای معاون تازه وارد ۴۰ سالگی می‌شود اما خوب که نگاه کنید، گرد سفیدی را روی موهایش می‌بینید. از خودش بپرسید، می‌گوید دغدغه حفظ کلبه امید که الحق خانه امید پسران استثنایی است، موهایش را سفید کرده. بخش آخر گفت‌وگویمان انگار داغ دل محمد آقا را تازه کرده که فرصت را غنیمت می‌شمارد و می‌گوید: «از پارسال دم عید که کلبه امید را در این خانه راه‌اندازی کردیم، تا امروز با چنگ و دندان حفظش کرده‌ایم و تمام فشارها را تحمل کرده‌ایم فقط برای اینکه این بچه‌ها ناامید نشوند. با احتساب حقوق بچه‌ها، هزینه صبحانه و ناهار و سرویس و لباسشان، می‌توان گفت کلبه تقریباً خروجی ندارد. در این یک سال، ۷۰، ۸۰ میلیون تومان کسری داشتیم که در این ایام آخر سال و با شوری که برای حمایت از بچه‌ها در میان مردم عزیز افتاده، دارد جبران می‌شود. اما اگر این روال ادامه نداشته باشد، دیگر نمی‌توانیم کلبه امید را حفظ کنیم.

تصور کنید؛ ما پارسال با کمک یکی از خیّران، این خانه را با ۲۰ میلیون تومان رهن کردیم اما امسال صاحبخانه مبلغ رهن را به ۳۰۰ میلیون افزایش داده! خب، ما چطور می‌توانیم چنین مبلغی را بپردازیم؟! برای ما که سرمایه‌ای جز کمک‌های خیّران و مردم نداریم، چاره‌ای جز تخلیه این خانه باقی نمی‌ماند. این موضوع باعث شده این روزها، پیدا کردن یک مکان مناسب برای حفظ کلبه امید به دغدغه اصلی ما تبدیل شود. از همه خیّران عزیز هم درخواست می‌کنیم اگر چنین فضایی دارند، به اشتغال این بچه‌ها اختصاص دهند. البته مثلاً یک خانه در یک روستا، نمی‌تواند فضای مناسبی برای این هدف باشد. ناچار، فضای جدید هم باید در داخل شهر مشهد باشد تا امکان رفت‌وآمد برای بچه‌ها فراهم باشد.»

 

به دوستان امام رضا(ع) بگویید بچه‌های استثنایی چشم‌انتظارشان هستند

محمد عبادی در پایان صحبت‌هایش می‌خواهد چیزی بگوید اما انگار تردید دارد. بالاخره دلش را به دریا می‌زند و من‌من‌کنان می‌گوید: «یک حرفی در دلم است که دوست دارم بیانش کنم. در همین شرایطی که ما به دلیل بالا رفتن مبلغ رهن، نگران خاموش شدن چراغ کلبه امید هستیم و دغدغه پیدا کردن یک فضای جدید داریم، یک زمین ۲ هزار متر مربعی در کنار کلبه امید، وجود دارد که ۴۰ سال است خالی است. تا جایی که پرس‌وجو کرده‌ایم این زمین، وقف آستان قدس رضوی است تا برای امور خیریه از آن استفاده شود. این روزها مدام با خودمان می‌گوییم کاش متولیان امور آستان قدس که همیشه در انجام کارهای خیر و حمایت از اقشار کم‌برخوردار جامعه پیشقدم بوده‌اند، این زمین را که در حال حاضر کاربری خاصی ندارد، به صورت موقت به اشتغال بچه‌های استثنایی اختصاص می‌دادند.

می‌دانید حتی اگر اجازه بدهند با حمایت خیّران یک چادر موقت برای برپایی گلخانه در این زمین بزنیم، چه اتفاق بزرگی رقم می‌خورد؟ نه‌تنها برای این ۷ نفر بلکه برای ۲۰ جوان معلول و استثنایی دیگر هم می‌توانیم ایجاد اشتغال کنیم و این بچه‌ها را از خانه بیرون بیاوریم و توانمند کنیم. ما که به دست‌اندرکاران محترم آستان قدس دسترسی نداریم. کاش دوستانی که راه‌ ارتباطی دارند، پیغام بچه‌های استثنایی را به این عزیزان برسانند و بگویند این جوانان با یک دنیا امید در امامت۲۷، پلاک۲۷ چشم‌انتظار محبت و حمایت دوستان امام رضا(ع) هستند.»

 

انتهای پیام/




منبع

به این نوشته امتیاز بدهید!

farsnews

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×