سیدجواد میری: انقلاب اسلامی، دین را به مکتب مبارزه ضداستعماری تبدیل کرد
به گزارش خبرنگار حوزه اندیشه خبرگزاری فارس، تقابل با امپریالیزم و سرمایهداری غربی از جمله آرمانهای جریانات نوی ظهور قرن بیستم بود. از جریان کمونیستی شرق تا نهضت مبارزان مسلمان در ایران همگی یکی از مؤلفههای هویتی خود را در تقابل با سرمایهداری غرب میدیدند.
به همین منظور بر آن شدیم تا با سیدجواد میری، عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در راستای تفاوت و اشتراک مکتب اسلام و مکتب چپ مارکسیستی در تقابل با غرب سرمایهداری گفتوگویی داشته باشیم که در ادامه مهمترین بخشهای آن را خواهید خواند.
جمهوری اسلامی و کمونیسم هر دو یکی از مؤلفههای خود را در تقابل با غرب میدانند. تفاوت غربستیزی شرق مارکسیستی با غربستیزی اسلامی در چیست؟
در سؤال مطرح شده، یک مفروض وجود دارد که نادرست است. تفکر مارکسیستی چیزی جدای از اندیشه غرب نیست و هویت اصلی خویش را از فلسفه و تفکر غربی دریافت میکند. کارل مارکس و سایر نظریهپردازان سوسیالیست که به عنوان بنیانگذاران اندیشه مارکسیستی تلقی میشوند، همگی پرورشیافتگان فضای فکری مغربزمین هستند و تفاوت آنها یا به تعبیری تقابل آنها با سایر اندیشههایِ زاده شده در اروپا، نه از سر تقابل هویتی مثل ایران اسلامی، بلکه اختلاف نظری سیاسی است.
عقیده مارکس بر این بود که گئورگ هگل متفکر آلمانی قرن ۱۹ در آن ظهور عقلانی خویش در ساحت سیاست، توجه به امر واقعی و عینیتهای جامعه نداشته و دچار ایدهآلیسم (آرمانگرایی) شده است. بنابراین او در مقابل اشخاصی چون، فایرباخ که جانب اندیشه هگل را میگرفتند و راستی (پوزیسیون) تلقی میشدند، یک اندیشه چپ (اپوزوسیون) داشت. پس همانطور که بیان شد، تفاوت شرق کمونیسم با تفکر غرب سرمایهداری یک نزاع سیاسی است؛ یعنی در برابر تِز و تفکر سیاسی غالب در اروپا اندیشه سیاسی مارکسیسم یک آنتیتز بود.
پس میشود سوال را اینطور بیان کرد: تفاوت مؤلفههای ضد سرمایهداری در اندیشه اسلام سیاسی با مارکسیسم در چیست؟
برای پاسخ به این سؤال محتاج یک کنکاش تاریخی هستیم تا بیان کنیم که تفکر اسلام سیاسی در بخشهایی تأثیراتی از اندیشههای ضد سرمایهداری چپ داشته است. تفکر چپ و ضدامپریالیزم در اواخر قرن ۱۹ میلادی در بخشهای شمالی کشور ایران رواج پیدا کرد و ظهور و بروز داشت. کارگرانی که برای کار به منطقه قفقاز میرفتند در فضایی حاضر میشدند که محل رواج ایدههای جدید روسیه از نوع ضد سرمایهداری بود و با بازگشتشان به میهن، این اندیشهها را هم وارد جامعه میکردند. این ایدهها آنقدر جذابیت داشت که بتواند در ایران، بالاخص در بین اقشار مختلف، از دهقانان تا شاهزادگان قاجار اثر بگذارد. میرزا اسکندر قاجار، که بعدها نوادگان و فرزندانش مترجم و مروج کتب کمونیستی در ایران شدند، یکی از این شاهزادگان است.
البته گفتنی است که سوق پیدا کردن ایرانیان به این معرفت سیاسی، لزوماً به این معنا نیست که به کلی عقاید مذهبی خود را کنار بگذارند؛ بلکه صرفاً در ساحت سیاست از این تفکر، طرفداری میکردند. این اندیشه رفته رفته ادامه پیدا کرد تا اینکه در دهههای ۲۰ و ۳۰ شمسی شاهد شکلگیری حزب توده و سوسیالیستهای خداپرست هستیم.
نقطه کانونی بحث اینجاست که امثال علی شریعتی و جلال آل احمد ـ که بعدها به عنوان تئوریسینهای اسلام سیاسی در بین دانشگاهیان شناخته میشدند ـ از آموزههای ضدامپریالیستی احزاب سوسیالیستی ایران بیبهره نبودند. جلال آل احمد در دوره دوم و سوم زندگی خویش در بین کمونیستها و سوسیالیستها بود و از آنها تأثیر پذیرفت. در مقابل، علی شریعتی هم که اصالتا اهل خراسان بود و آنجا یکی از سرزمینهای بسط و گسترش اندیشههای دولت شوروی است، خرده اندیشههای سوسیالیستی را در بنیانهای فکری خود دارد. تقابل این دو از یک سو با اسلام، منفعل و خرافی بود، که مورد انتقاد امام خمینی نیز واقع شده است و از سوی دیگر به شدت با اندیشه سرمایهداری و فرهنگ مصرفزده غرب به مبارزه میپرداختند.
آنها معتقد بودند که در اسلام، اندیشههای عدالتمحور در عرصههای مختلف سیاسی و اقتصادی وجود دارد، اما مسلمانان از آنها غافلاند و این اهمال موجب شده ما از نظام اقتصادی مناسبی در اسلام بیبهره بمانیم و دستمان خالی بماند. پس باید اینطور گفت که سایه برخی افکار ضد امپریالیزمی بر اسلامیسم یا همان اسلامگرایی انقلابی وجود دارد و این اسلامگرایی در بخشهایی از آن متأثر است. به عبارت بهتر باید اینطور بیان کرد که اندیشههای چپ موجب شد مسلمانان ایران بار دیگر به سنت و کتاب رجوع کنند و در پی طرحریزی اندیشههای عدالتمحور باشند.
رهبری در بیانیه گام دوم از دوگانگی اسلام با استکبار صحبت میکنند. این ضدیت با استکبار که شاخصه اسلام است، چه جایگاهی در تعالیم دینی ما دارد؟
در نظر ایشان، اسلام نه فقط به عنوان یک دین آسمانی که قرار است مناسبات فردی را سامان دهد، بلکه به عنوان یک مکتب مبارزه و فعال در عرصه اجتماع است. این اندیشه اسلامی که همان اسلام سیاسی است، با بهرهگیری از برخی آموزههای دینی تأیید و تقویم میشود. در اوایل انقلاب هم لفظ «مکتب اسلام» توسط رهبران آن بیشتر مورد استفاده بود، چرا که آنها اسلام را فراتر از اسلام منفعل جامعه میدیدند. در قرن بیستم، ایرانیان با پشتوانه مؤلفه دین توانستند دست به ایدئولوژیسازی بزنند و به همینخاطر از بنمایههای اساسی دین برای ساخت یا بازسازی ایدئولوژی خود استفاده میکنند، که دیگر اسمش اسلام به عنوان یک دین فردی نیست، بلکه اسلام به عنوان یک مکتب تمامعیار در عرصههای مختلف جامعهاست. تفاوت جدی با اندیشه چپ مارکسیستی هم از همینجا نشأت میگیرد که اساسا در اسلام سیاسی، آموزههای دینی بروز و ظهور جدی در اندیشه مبارزه دارند.
انتهای پیام/
شما می توانید این مطلب را ویرایش نمایید
این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید