تا به چشمانِ سیه «سُرمه» درانداختهای…
دوده سیاهیست که در چشم و پشت پلکها کشَند. عربزبانها «اَثمَد»، و گذشتگان «کَحْل» میخوانندش. «تَکَحُّل» هم فعلیست که برای نشان دادن آن استفاده میشود. قدیمیترها برای آرایشِ رخسارشان در کنارِ سرخاب و سفیداب، از آن زیاد استفاده میکردند. اما تمام کاربری و خاصیتش به بزکدوزک محدود نمیشد و حکیمان در وصفش میگفتند: «نورِ چشم را زیاد میکند»!
به گزارشِ ایسنا، سرمهها انواعِ مختلفی دارند. اغلب آنها از پایه گیاهی هستند و از ترکیب و سوختن با موادِ معدنی یا شیمیایی بهصورت پودری درمیآیند و آماده مصرف برای آرایش پلک چشم و مژهها میشوند. دانههای روغنیِ بادام و فندق، هسته خرما، نارگیل، گرد برگ زیتون و ابریشم ماده اصلی و تشکیلدهنده اصلی سرمهها بوده و هستند، اما بعضاً دیده میشود که مغزِ قلم گاو و دنبه گوسفند هم به این ترکیبات افزوده میشوند اما چندان به خاصیت آن نمیافزایند. زغال، سُرب، آهن، سوزن و… هم از موادی هستند که در ترکیبات شیمیاییِ آن بهکار میروند که بهشدّت مضر و آسیبزا هستند، خصوصاً اگر طولانیمدت استعمال شوند.
عمرِ سُرمه از چه زمانیست و تا کِی قد میدهد؟
چیزیکه پُرواضح و مشخص جلوه میکند، این است که تاریخچه استفاده از سرمه به ۳۵۰۰ سال پیش از میلاد مسیح و عصرِ مصرِ باستان باز میگردد. همانطورکه در دیوارنگارهها، نقاشیها، عکسها، فیلمها و سریالهای بسیاری هم دیدهایم، زنان و مردانِ مصری، خصوصاً کسانیکه جاه و مرتبهای بلند داشتهاند، چشمانشان را سُرمهاندود میکردند. نهتنها مصریها بلکه یونانیها، ایرانیها و کولیانِ هندی نیز از دیگر اقوامی هستند که از دیرباز از توتیای چشم استفاده میکنند. از روی سُرمهدانهایی که در کاوشهای باستانشناسان پیدا شده، میتوان پی بُرد که در بسیاری از تمدّنهای باستانی مانند ایران، استعمالِ این ماده آرایشی رواجِ بسیاری داشتهاست. منابع و مآخذِ دینی هم احادیث و روایات زیادی دارد که سُرمه کشیدن را به فالِ نیک گرفتهاست و بزرگانِ دینی همواره مردم را به سُرمه کشیدن تشویق میکردند و آن را «مستحب» میدانستند. چنانکه نقل شدهاست که: «سُرمه کشیدن با اثمد موجب رشد مژهها میشود، چشم را تیزبین کرده و به عبادت و شبزندهداری کمک میکند». پس با این حساب، ممالک عربی هم از سُرمه بینصیب نبودهاند، اگرچه ممکن است از این اسباب آرایش با نامهای متفاوتی یاد شود اما کاربرد آن در همهجا یکی بودهاست. هندیها از جمله اشخاصی بودند که سالیان سال از گونههای مختلف توتیا استفاده میکردند. مادران سُرمه را به چشم فرزندانشان میکشیدند با این تصور که چشمان کودک را تقویت میکند و برخی دیگر هم بر این اعتقاد و باور بودند سُرمه کشیدن به چشم طفل موجب در امان ماندنِ او از طلسم شیاطین میشود. در این میان، مصریها سُرمه را نوعی پیشگیری از ابتلا به بیماریهای چشمی میدانستند و معتقد بودند تیره کردن پلکها از شدّت رسیدنِ آفتاب به چشم کم میکند. در حال حاضر و با توجه به تنوع، کاربری و رنگ و لعابی که «خط چشم» و «مدادهای چشمی» موجود در بازار لوازم آرایشی دارند، سُرمه بهنوعی ور افتاده است اما در سالهای اخیر و در واکنش به ریزشِ مژهها، گران بودن و نامرغوب بودنِ لوازم آرایشیِ مخصوصِ چشم و بسیار دلایلِ دیگر، تنورِ سُرمهسازی و سُرمهکشی گرما و جانی دوباره گرفتهاست، بدینصورت که این ماده آرایشی نسبتبه دیگر لوازم آرایشی هم ضررِ کمتری دارد، هم قیمتِ مناسبتری. هرچند که تقلّب و بیکیفیتی در این بازار نیز موج میزند.
هزار نام و یک رنگ
در فرهنگ لغت دهخدا در توضیح کلمه «سُرمه» اینطور آمده: «آن چیزیست که در چشم کشند. به عربی اَثْمَد خوانند و به کحل مشهور است. و آن سنگیست صفایحی و برّاق که بسایند و سوده آن را در چشم کشند و بهترین آن سرمه صفاهانیست که از کهپایه به هم رسد». در فرهنگ لغت دیگری اینچنین معنا شده: «گرد نرمشده سولفور آهن یا نقره که برای سیاه کردن مژهها و پلکها بهکار میرود». هرچند که اصلِ سرمه تنها به یک رنگ وجود دارد اما القاب و اسامیِ زیادی برای آن وجود دارد؛ «سُرمه» واژهای فارسیست، مترادف آن «توتیا» ریشهای فارسی و هندی دارد. «اثمد» و «کَحل» نامهای عربیِ آن است و «آنتیمون» در انگلیسی استفاده میشود.
سُرمهسرای مرغوب هنوز هم وجود دارد
هرچند بازارِ سُرمهکِشی آنقدرها گرم نیست، اما در گوشه و کنارِ شهرها، هنوز هم میتوان از عطّاریها و فروشگاههای کوچکی که موادِ ارگانیک و طبیعی عرضه میکنند، توتیای مرغوب را جُست. در مناطقِ نسبتاً کهنتر مثلِ بازارهای سنّتی و قدیمی هر شهر، خصوصاً شهرهایی که بافتِ کهنهتری دارند، تکوتوک دکّانهای ریز و درشتِ سُرمهسازی و سُرمهفروشی پیدا میشود. در شهرهای کرمان، یزد، کاشان، اصفهان، قم و… این ماده آرایشی بیشتر پیدا میشود، کمااینکه کارگاههایی برای ساختنِ انواعِ سنتیِ آن نیز در این حوالی وجود دارد.
لوازم هفتگانه
سُرمه کشیدن، سوایِ خواصِ احتمالی که برای رویش مژهها دارد و زینتی که به روی میبخشد، فعلی نوستالژیک است. هرکدام از لوازم آرایشی که در گذشته استفاده میشده و امروزه سبک و سیاقِ جدیدی به خود یافتهاند، احساسِ عجیبی به مصرفکننده منتقل میکنند. شاید در این میان «سُرمه» که برای تیره کردنِ خط چشم، مژهها و پشت پلکها شدّت بیشتری داشتهباشد، چون از معدود موادِ آرایشی بوده که هم زنان و هم مردان از آن استفاده میکردند. گذشتگانِ برای آراستن خود از هفت قلم کمک میگرفتند. «سرخاب» را برای سرخ کردنِ گونه و لب بهکار میبردند، با «سفیداب»، که قدیمیترین ماده آرایشیست، پوست را لایهبرداری، ضدعفونی و سفید میکردند. با «روناس» تنها موها و با «حنا» مو، ناخن و پوست را رنگ میکردند؛ البته زمانیکه لاکهای ناخن به بازار آمدند، به آن «مانیکور» میگفتند. لاک زدن در ابتدای فراگیری بسیار تقبیح میشد؛ داستان کوتاه «لاک صورتی» نوشته جلال آلاحمد اختصاصاً به دلخوشیِ زنی از طبقات کمتربرخوردار میپردازد که لاکی خرید تا با آن دستانش را مانیکور کند اما مورد شماتت همسرش قرار میگیرد. «وِسمه» از دیگر لوازم آرایشیِ سیاهرنگ بود که برای رنگ کردن و پُرپشتتر کردنِ ابروها و پشت پلکها استفاده میشد. «خال» از دیگر لوازم آرایشی بود که برای تزئین کنارِ لب یا پیشانی مورد استفاده قرار میگرفت. «زرک» نیز گَردی طلاییرنگ بود که به صورت یا مو میمالیدند و کاربردی همانند «پنکِک» در میان لوازم آرایش جدید داشت.
بیتهایی برای سُرمه و سُرمهکشان!
در ادبیات فارسی، ابیات زیادی از شاعران گوناگون درباره «سُرمه» با تمثالهایی از آن وجود دارد که به بخشی از آنها اشاره میکنیم:
حزین لاهیجی: «ببین که هست لبم، بلبل بهار خطی/کشیده دیدهٔ من، سرمه از غبار خطی»
– وحشی بافقی: «سرمه نرم است پی دیده نور/چونکه درشت است کند دیده کور»
– رودکی: «همچنان سرمه که دخت خوبروی/هم بسان گرد بردارد از اوی»
– فرخی: «تا زر نباشد بهقدر سرمه/تا لاد نباشد به شبه لادن»
– اسدی: «دو چشم تو را دیدنم سرمه بود/کنون از چه گشتهست آن سرمه دود؟»
– ناصرخسرو: «از سایش سرمه بسود هاون/گرچه تو ندیدیش دید دانا» و «چرخ همی خرد بخواهدت کوفت/خردتر از سرمه گر از آهنی»
– مسعودسعد: «شب تاریک سرمه بود مگر/که از او چشم زهره شد روشن» و «سرمه چشم دیده دولت/روز پیکار تو غبار تو باد»
– سوزنی: «ای اصل تو را بر همه احرار تقدّم/خاک قدمت سرمه بیناییِ مردم»
– مجیرالدین بیلقانی: «کی دانستم کاهل صفاهان کورند/با اینهمه سرمه کز صفاهان خیزد»
– خاقانی: «سرمه خاقانیست خاک سر کوی تو/افسر خاقان چین نعل سمند تو باد» و «سرمه دیده ز خاک در احمد سازند/تا لقای ملکالعرش تعالی بینند»
– نظامی: «گر از درگاه او گردی رسیدی/بهجای سرمه در چشمش کشیدی» و «تنگدل از خنده ترکان شکر/سرمه بر از چشم غزالان نظر»
– عطار: «از درش گردی که آرد باد صبح/سرمه چشم جهان بین من است»
– سعدی: «نه وسمهست آن به دلبندی خضیب است/نه سرمهست آن به جادویی کحیل است» و «بکن سرمه غفلت از چشم پاک/که فردا شوی سرمه در زیر خاک»
– امیرخسرو دهلوی: «چشمی که دلی برد به تاراج/دانی که به سرمه نیست محتاج»
– فروغی بسطامی: «تا به چشمان سیه سرمه درانداختهای/ آهوان را همه خون در جگر انداختهای»
منابع مورد استفاده: فرهنگِ دهخدا،
فرهنگِ عمید، دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، مقاله هفتقلم آرایش در گذرِ تاریخ به قلم علیرضا زمانی یکتا و… .
انتهای پیام