عاشق که باشی سَر میدهی/ ماجرای شهادتی خاموش در دل جنگلهای ماسال
به گزارش خبرگزاری فارس از ماسال، یکی از بهترین، بکرترین و نابترین پوشش طبیعی شمال کشور به شهرستان ماسال تعلق دارد طبیعت این شهرستان آنقدر زیبا و چشمنواز است که در چند سال گذشته بهشدت مورد علاقه و توجه گردشگران قرارگرفته است.
کوههای سر به فلک کشیده ماسال و رودخانهای که در دل آن قرار دارد صحنهای دلربا میآفریند، این نعمت خدادادی و این طبیعت بکر و زیبا همچون صدفی است که مرواریدی بسیار ارزشمند در خود جایداده، مرواریدی به نام «ناصر پیروی».
ناصر پیروی، رئیس اداره منابع طبیعی ماسال بود که در سال ۱۳۳۸ در روستای چشناسر منطقه دیلمان شهرستان سیاهکل چشم به جهان گشود، ناصر از کودکی در دامان طبیعت بزرگشده بود و علاقهای خاص به جنگل، این میراث ملی و نعمت خدادادی داشت.
ناصر پیروی جوان، سال ۱۳۵۹ وارد وزارت جهاد سازندگی شد و پس از طی مدارج تحصیلی دانشگاهی در مقطع کاردانی و پسازآن اخذ مدرک کارشناسی تا سال ۱۳۷۱ در سازمان جهاد سازندگی استان گیلان خدمت کرد و در ابتدای سال ۱۳۷۲ به اداره کل منابع طبیعی و آبخیزداری استان منتقل شد.
در اوایل دهه هشتاد و زمانی که ماسال هنوز بهعنوان منطقه گردشگری شناختهنشده بود، ناصر دلسوز و عاشق طبیعت بهعنوان رئیس اداره حفاظت از منابع طبیعی شهرستان ماسال انتخاب و در همان روزهای اول حضورش در بین مردم زبان زد شد.
خوش نام بود و در اوایل دهه هشتاد با همان منش دهه شصت زندگی میکرد بیآلایش، بهدوراز تجملات و قربه الی الله.
آن روزها خیابانها و کوچههای ماسال را که قدم میزدی شاید از بین رؤسا و افراد سیاسی شهرستان تنها اسمی که بین مردم مشهور بود ناصر پیروی بود، همان رئیس ادارهای که کسی را پشت در نگه نمیداشت، همان رئیس ادارهای که به مردم این شهرستان ثابت کرده بود میتوان مدیر بود اما مغرور نشد، میتوان مدیر بود اما همراه مردم شد، میتوان مدیر بود اما نسبت به دغدغه مردم بیتفاوت نبود.
امروز اگر در شبکههای اجتماعی نام ماسال را جستجو کنید اطلاعات بسیاری از آن به دست میآید و خیلی از صفحات اینستاگرامی برای انتشار تصاویر و زیباییهای ماسال ایجاد شده اما آن روزها کسی نام ماسال را نشنیده بود.
اما آن روزها فضای مجازی به این شدت گسترده نبود، آن روزها ماسال بهاندازه امروز معروف نشده بود، ویلا سازیها نبود، جنگل خواریها نبود، ساختوسازهای غیرمجاز نبود و ییلاقات پررونق و شلوغ امروز ماسال بیسروصدا به حیات خود ادامه میدادند و در میان این کوههای استوار و جنگلهای زیبا تنها صدای موتوری میآمد که ناصر پیروی عاشق بر آن سوار بود و در دل جنگلهای ماسال گشت میزد و به دنبال غارتگران جنگل بود.
ناصر صبحگاه روز هفتم اردیبهشت سال ۱۳۸۴ با خانوادهاش خداحافظی کرد، نگاهی به دخترکش انداخت و بهسوی محل کارش رفت.
شاید هر کودکی که از خواب برمیخیزد و نبود پدر را احساس میکند خیالش آسوده است که ظهر در آغوش پدر خواهد بود اما انگار داستان زندگی ناصرِ عاشق فرق میکند.
آری ناصر پیروی عاشق بود، آدم باید عاشق باشد تا چنین مجنون وار در پی لیلی خود باشد، جنگلهای ماسال با هر صدای موتوری که میشنوند بیاراده بغض میکنند و میگریند و به یاد ناصر خود میافتند، ناصری که برای نصرت به این منابع خدادادی از هیچچیز دریغ نکرد.
ناصر غیور و غیرتمند ماهها در ماسال با یک تیم قاچاق اراضی ملی مبارزه میکرد و جلوی غارت و تصرف جنگل را توسط عدهای قاچاقچی گرفته بود، قاچاقچیان که شناختی از ناصر نداشتند و شجاعت و روح بزرگ وی را نمیشناختند ابتدا درصدد تطمیع او برآمدند و از راههای مختلف و به واسطه بسیار تلاش کردند تا وی را مطیع خودساخته و با پرداخت حقالسکوت به او، او را در جنایت خود دخیل کنند که با مخالفت شدید ناصر مواجه شدند.
رئیس اداره منابع طبیعی آن زمانِ ماسال که از شرارتهای این باند تبهکار آگاه بود از آنها به دادگاه شکایت کرد اما بنا به دلایل نامعلوم هیچگاه به این پرونده رسیدگی نشد.
قاچاقچیان که از تطمیع او ناامید شده بودند بارها وی را تهدید میکنند که هر بار با جواب تند ناصر پیروی مواجه میشوند و این رشادت و شجاعت رئیس اداره منابع طبیعی وقت ماسال آنها را کلافه میکند.
ناصر پیروی در صبحگاه هفتم اردیبهشت سال ۱۳۸۴ با خودروی اداری به سمت محل کار خود حرکت میکند اما ناگاه در جریان یک پست ایست و بازرسی، توسط ۶ تن ربوده شد، باند تبهکار ۶ نفره پس از ربایش این حافظِ صدیق جنگل او را به جنگل بزرگ هفت دغنان شهرستان صومعهسرا بردند و پس از اعمال زور و تهدید برای رسیدن به اهداف شوم خود تصمیم گرفتند ناصرِ جنگلهای ماسال را از سر راه بردارند.
شهید مظلوم ناصر پیروی همچون مراد خود حضرت اباعبدالله الحسین (ع) مظلومانه سرش از تن جدا میشود و به شهادت میرسد.
ناصرِ جنگلهای ماسال در حالی همچون حسین بن علی (ع) از قفا بهوسیله تیغ موکت بر سر از تنش جدا میشود که به درخت بستهشده بود و بنا به گزارش ابتدایی پلیس قسمتهایی از لباسهای او به دلیل مقاومت در زمان مرگ پاره شده و علفهای کف جنگل در هر دو مشت گره کرده دستش دیده میشد که گویی تا دم شهادتش نیز لیلیاش را در آغوش کشیده بود.
ناصر پیروی، این نماد مبارزه با فساد همچون نگینی در دل جنگلهای ماسال میدرخشد شاید عدهای شمر صفت با قساوت تمام سر از تنش جدا کردند اما روح ناصر همواره در دل جنگلهای زیبای ماسال است.
پس از دو ماه پلیس آگاهی تهران و رشت در اقدامی هماهنگ موفق به دستگیری قاتلان شدند، ۴۰ روز پسازاین حادثه سرانجام یکی از متهمان لب به اعتراف گشود و متهمان پرونده شامل ۶ نفر (دو نفر متهم به قتل و معاونت قتل و ۳ نفر متهم به ربایش غیرقانونی مقتول و یک نفر هم به اتهام معاونت در ربایش) دستگیر شدند.
سرانجام دادگاه پرویز کاظمی و افراسیاب نصیری متهمان ردیف اول و دوم را به اتهام قتل این جنگلبان به اعدام و به اتهام شرکت در آدمربائی به پنج سال حبس محکوم کرد، سه متهم بعدی به اتهام آدمربائی به ۱۵ سال حبس محکوم شدند، بااینحال متهم ردیف ۶ به علت عدم وجود دلایل کافی تبرئه شد.
تأیید حکم دو اعدامی در دیوان عالی کشور با تأخیر فراوان همراه بود، نهایتاً در آذرماه ۱۳۸۷ قاتلان در زندان لاکان رشت اعدام و به دار مکافات آویخته شدند این اعدام، اولین مورد از اعدام افرادی است که اقدام به قتل یا جرح جنگلبانان و محیط بانان کرده بودند.
یکی از دستگیرشدگان پیرامون نحوۀ قتل گفته است: «او مرد سرسختی بود و نسبت به جنگل حساسیت خاصی داشت من و همدستانم مدتی بود به خاطر مالکیت بخشی از جنگل با جنگلبانی کشمکش داشتیم و او سرسختانه مقابل ما ایستاده بود ما هم تصمیم گرفتیم برای رسیدن به اهدافمان او را از سر راه برداریم به همین دلیل تصمیم به کشتن او گرفتیم طبق نقشهای که طراحی کرده بودیم چهار نفر از همدستانم در جاده رشت-ماسال، با به تن کردن لباس نظامی یک پست ایست و بازرسی قلابی راه انداختند و هنگامیکه ناصر پیروی از خانهاش به سمت جنگلبانی درحرکت بود او را در جاده متوقف کردند، پیروی نیز به این گمان که آنها واقعاً پلیس هستند با آنان همکاری کرد، اما همدستانم او را بهزور سوار خودرو کردند و به کلبهای در جنگلهای ضیابر صومعهسرا منتقل کردند، در آنجا پسازآنکه وی را مورد ضرب و شتم قراردادیم درحالیکه او بیحال شده بود، با یک تیغ موکت بری سرش را از بدنش جدا و جسد را برای اینکه توسط پلیس کشف نشود در جنگل رها کردیم.»
شهید مظلوم ناصر پیروی نماد مبارزه با فساد و رانت
اینجا ماسال است شهری که پیرویها به خود دیده است، شهری که رئیس اداره منابع طبیعی آن حاضر شد جانش را تقدیم کند اما نگذارد عدهای با رانت و فساد به جان این ثروت ملی بیفتند و آن را تاراج کنند، شهید ناصر شاید بهاندازه خیلی از شهدا معروف نباشد که قطعاً یکی از مهمترین دلایل آن نبود شبکههای اجتماعی در آن زمان است اما آنچنان عاشقانه برای این خاک زحمت کشید که تا ابد نامش ماندگار خواهد بود.
همسر این شهید میگوید: «یکی از نزدیکان قاتل سردسته قاچاقچیهای چوب منطقه بود و به نوعی رئیس سایر قاچاقچیها بود، همسرم وقتی او را شناخت از او برای همکاری در حراست از جنگل دعوت کرد و علاوه بر حقوق ماهیانه کانکسی از تهران برای اسکانش مهیا کرد، و به نوعی یکی از جنگلبانان محسو میشد، این فرد پسرعموی قاتل شهید ناصر پیروی بود که بعدها علیه پسرعموی خود در دادگاه شهادت داد.»
آقای بخشش، همکار شهید ناصر پیروی میگوید: «وقتهایی که با ماشین اداره برای بازدید یا سرکشی به ییلاقات و روستاها میرفتیم گاهی ایشون رانندگی میکرد گاهی من، یادمه گاهی اوقات جاده خراب بود و چاله و دستانداز داشت و من احتیاط نمیکردم و در سرعت، ماشین ضربه میخورد ناگهان دیدم شهید پیروی کاملاً جدی توبیخم کرد و با ناراحتی گفت: «چه وضع رانندگیه؟ اگر ماشین شخصی خودت هم بود اینطور میراندی؟» همیشه حواسش بود که آسیبی به اموال اداره مثلاً ماشین نرسد، میگفت که بیتالمال است باید مراقب باشیم.
شهید ناصر دفتری داشت که امورات روزانه خود را در آن مینوشت اما در میان این دستنوشتهها محتویات یک صفحه بسیار جالب بود:
مواردی که نیاز است به آقای*** تذکر داده شود:
۱-تحت هیچ شرایطی از وسیله نقلیه در ارتباط با جابه جا کردن خانواده استفاده نشود
۲-در ارتباط با کارهای پیمانکاران از خودروی اداره استفاده نکند اعم از بازدید عرصه، نشانهگذاری، تجدید حجم، استحصال و غیره.
از شهید مظلوم ناصر پیروی که به شهید مبارزه با مفاسد اقتصادی مشهور شده در تاریخ ایران بهعنوان یکی از خوشنامترین و شجاعترین جنگلبانان ایران نامبرده شده است.
گزارش: امیرمحمد تقی زاده
انتهای پیام/۸۴۰۰۷/ر