توطئه پدافند علیه بالگرد رییسجمهور! + عکس
گروه جهاد و مقاومت مشرق – کتاب «خاطرات سردار یوسف فروتن» که عضو اولین شورای فرماندهی سپاه پاسداران بوده، معصومه سماوی تدوین کرده و توسط انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است.
با توجه به ابعاد گوناگون زندگی سردار فروتن،پیش و پس از پیروزی انقلاب، این خاطرات حاوی نکات ریز و تأملبرانگیز زیادی است.
بخشی از این کتاب را برایتان انتخاب کردهایم.
هم دولت موقت و هم بنصدر تمام تلاش خود را میکردند تا سپاه را زیر نفوذ و فرماندهی دولت ببرند و سپاه با توجه به مأموریتش طبق قانون اساسی به این موضوع تن نمیداد و این یکی از نقاط اختلاف بزرگ بین دولت آن زمان و سپاه بود. ما سپاه را تحت امر ولی فقیه میدانستیم و این برای دولتمردان آن زمان قابل قبول نبود.
با حکم فرماندهی کل قوا، بنیصدر تمایل داشت فرماندهی برای سپاه انتخاب کند که کاملاً تحت امر او باشد و بتواند هر که را میخواهد وارد سپاه کند و هر که را نمیخواهد اخراج نماید. مدت کمی هم بود که آقای منصوری از فرماندهی سپاه رفته بود و آقای شهید کلاهدوز و عباس دوزدوزانی به عنوان سرپرست موقت حضور داشتند، در حالی که هیچ کدام حکم رسمی و قانونی نداشت.
پس از فرماندهی آقای منصوری قرار شد جلسهای مبنی بر انتخاب فرمانده سپاه با حضور برادران ستاد مرکز تشکیل گردد و بنی صدر به عنوان فرمانده کل قوا، فرمانده کل سپاه را معرفی کند. به طور غیر رسمی همه متوجه شده بودیم که او قصد دارد ابوشریف این سمت را برعهده بگیرد. با این خبر جلسه، تبدیل به یک سمینار با حضور فرماندهان کل کشور شد و قرار شد بنیصدر در سمینار حضور پیدا کند و اگر ابوشریف را معرفی کرد، مخالفت کنیم و به جای او آقای عباس دوزدوزانی را مطرح کنیم. ابوشریف فردی ساده و مخلص در عین حال بطئیالذهن نسبت به مسائل بود و فریب مقام و موقعیت را خورده بود. (عباس آقا زمانی معروف به ابوشریف یکی از مبارزین انقلابی بود که در سال ١٣۴۶ همراه با محمد کاظم بجنوردی، احمد احمد ،حجتی کرمانی و میرمحمد صادقی حزب ملل اسلامی را که متاثر از اخوان المسلمین بود، بنیاد نهاد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی وی از مؤسسان سپاه بود و چندی هم فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی گردید. پس از فرار بنیصدر وی به دلیل داشتن گرایش به او از کشور متواری شد. وی در حال حاضر در پاکستان زندگی میکند.)
بنیصدر تمایل داشت حکومت، ظاهری اسلامی داشته اسماً اسلامی باشد ولی عملاً قوانین غربی بر آن حاکم باشد؛ مثل بسیاری از حکومتهای ظاهراً اسلامی منطقه. آیا دولت ترکیه اسلامی است؟! دولتی که ۱۰۰٪ در اختیار آمریکاست یا دولت عربستان اسلامی است؟! دولتی که همه اموال مسلمین را در اختیار کفار و مشرکین گذارده است. اغلب کشورهای به ظاهر اسلامی ولی در عمل نوکران غرب و به خصوص آمریکا هستند. بنیصدر این گونه حکومتی را دوست داشت در حالی که ما دوست داشتیم دولتی مردمی و ولایی باشد؛ تحت امر ولایت فقیه طبق قوانین و ضوابط اسلامی و تابع قانون اساسی.
بنیصدر با قید شرایطی به ابوشریف قول فرماندهی را داده بود؛ یکی از شرایط این بود محسن رضایی، محمدزاده و مرا رسماً از سپاه اخراج کند! در نهایت سمیناری سراسری متشکل از سران سپاه در پادگان خلیج تشکیل شد. (نام قبلی پادگان شهید بهشتی خلیج بود که در چهار راه شهید کلاهدوز تقاطع دولت سابق و پاسداران واقع شده است.) افراد حاضر حدود هزار نفر از سراسر کشور بودند. آن روز بنیصدر با محافظین خود که از محافظین سابق گارد نخستوزیری بودند به آنجا آمد. ما که معتقد بودیم این تیپ از افراد اجازه ورود ندارند، محافظین وی را راه نداده و گفتیم ما محافظ همه افراد هستیم؛ محافظ شما هم خواهیم بود. او از این موضوع بسیار ناراحت شد.
بنیصدر در جلسه بحث مفصلی در رابطه با ویژگیهای فرمانده لایق به راه انداخت و اسناد و مدارکی از نهج البلاغه آورد. بعد از تمام شدن سخنان او من به عنوان رئیس جلسه گفتم: آقای بنیصدر! تصویری که شما از ویژگیهای فرمانده برای ما ترسیم میکنید درست است در نهج البلاغه آمده و ما هم مخالف آن نیستیم اما بحث فعلی ما این است که دو تفکر وجود دارد؛ تفکری که منبعث از اندیشه و تفکر غربی است و میخواهد مقامات و رئیس جمهور سری بین سران داشته باشد و میخواهد حکومت کند و دولت تشکیل دهد و قوانین و مقررات دموکراسی غربی داشته باشد بد نیست؛ اما حکومت اسلامی نیست؛ نما و ظاهر اسلامی دارد…
سخنانم که به اینجا رسید همه تکبیر بلندی سر دادند اما بنیصدر مرا مورد استهزاء قرار داد. به دنبال آن بسیاری از دوستان سر و صدا به پا کردند و در نهایت بنیصدر نتوانست فرماندهی انتخاب کند. از آن جلسه به بعد اختلاف بنیصدر با سپاه، تندتر شد.
***
حسب نظر سردار مرتضی رضایی بنده که تا آن زمان عضو شورای فرماندهی سپاه و مسئول روابط عمومی و سخنگوی سپاه بودم حکم فرماندهی را از ایشان در تاریخ ۵ مهرماه ۱۳۵۹ گرفته و عازم لرستان پردردسر شوم. ابتدا بنا بود دوماه در لرستان باشم ولی نزدیک به دو سال طول کشید.
*جلوگیری از ترور بنی صدر در لرستان
خاطرات فراوانی در زمان فرماندهی در لرستان دارم که در این مجموعه نمیگنجد و اگر توفیق یار شد در جای دیگر بعضی را شرح میدهم، ولی در بین همه آنها ماجرای طرح ترور بنی صدر جالب است و به نظرم یکی از الطاف الهی همین ماجراست که اگر رخ میداد معلوم نبود سرنوشت من و کل خانواده ام چه میشد و بنی صدر چه جایگاهی پیدا میکرد.
اکنون که سالها از آن میگذرد ابعاد ماجرا بهتر و جالبتر میگردد و اهمیت آن بیشتر روشن میشود. بنیصدر نیز همان زمان به لرستان آمد و سخنرانی بدی در بروجرد ایراد کرد و سپس به خرمآباد رفت. مردم خرمآباد از او استقبال کردند.
بنیصدر در سفرهای دورهای خود سخنرانیهایی علیه دکتر بهشتی داشت. از آنجا که حضرت امام (ره) ایستادن در مقابل مسئولین را ممنوع کرده بود ایشان نیز با مظلومیت سکوت میکرد. بنیصدر در حال سخنرانی در نماز جمعه بود که شهید نعمتالله سعیدی، فرمانده عملیات لرستان در حالی که نفسنفس میزد و رنگش پریده بود به آنجا آمد.
از او پرسیدم: اتفاقی افتاده است؟ گفت «پست پدافند ضدهوایی فرودگاه که سه نفر از برادران سپاه بودند قصد دارند زمانی که هلیکوپتر بنیصدر بلند شد، او را به رگبار ببندند» گفتم «ای داد و بیداد. اگر این کار را کنند امامزادهای میشود که به این سادگیها قابل جمع کردن نیست…» بلافاصله با آقای سعیدی به آنجا رفتیم. آنها سه نفر بودند که پشت ضدهوایی مستقر شده و همقسم شده بودند که هلیکوپتر بنیصدر را به رگبار ببندند و به اصطلاح خودشان را خلاص کنند.
با اینکه آن سه نفر بسیار ناراحت شدند، خوشبختانه جلو این اتفاق گرفته شد. اگر این اتفاق میافتاد بسیار مصیبتبار میشد.
به یاد دارم زمانی که هلیکوپتر بنیصدر در کردستان سقوط کرد و افتاد و کسی آسیب ندید با این وجود امام (ره) به بنیصدر فرمودند: «الحمدلله برای شما اتفاقی نیفتاد.» آن موقع از صحبت امام (ره) ناراحت شدم اما بعد فهمیدم، ایشان چقدر دقیق هستند. اگر چنین اتفاقی برای بنیصدر در لرستان رخ میداد و بنده متوجه نمیشدم اولاً او (بنی صدر) یک امامزادهای میشد که قابل توصیف نبود و از این بدتر اگر بنده صد قرآن را هم قسم میدادم که نقشی در آن نداشتم (با توجه به مسائلی که قبلاً بین من و بنیصدر پیش آمده بود) نه دوست و نه دشمن، باور نمیکردند و معلوم نبود بر سر انقلاب چه میآمد؛ چون هواداران بنیصدر هنوز به مرحله شناخت نرسیده بودند.