ماجرای راهاندازی بیمارستان انرژی اتمی
به گزارش مشرق، رزمندگان بهداریرزمی در دوران هشت سال دفاع مقدس، رزمندگان مظلوم و گمنامی هستند که زیر آتش دشمن، به نجات جان مجروحان میپرداختند؛ از پزشکان و پرستاران مستقر در بیمارستانهای صحرایی گرفته تا امدادگران و رانندههای آمبولانس مستقر در خطوط مقدم. رزمندگانی که گاهاً خود زیر باران گلولهها و آتش دشمن در خطوط مقدم و یا بر اثر حمله ناجوانمردانه به مراکز درمانی به شهادت میرسیدند. بر اساس آمارها، بیش از سههزار شهید بهداریرزمی در دفاع مقدس وجود دارد و از این میان، ۹۰ درصد آنها امدادگران و رانندههای آمبولانسها هستند.
این رزمندگان برای اینکه بتوانند هنگام عملیاتها در خطوط مقدم، قدمبهقدم در کنار دیگر رزمندگان حضور داشتند و جان مجروحان را نجات دهند و در صورت لزوم آنها را به بیمارستانهای صحرایی منتقل کنند، باید همانند دیگر واحدهای نقش آفرین در عملیاتها، همه امکانات و نیروهای خود را از قبل آماده و بسیج میکردند. در ادامه، روایت «حسین وحدتی» از رزمندگان بهداریرزمی دفاع مقدس درباره آمادهسازی ۱۰ روزه بیمارستان انرژی اتمی دارخوین برای عملیات إلی بیتالمقدس را میخوانید:
اسفند سال ۱۳۶۰ یک تلگراف از اهواز آمد که من و یکی دیگر از برادران بهداری «الیگودرز» به اهواز برویم. من بههمراه آقای پالیزبان به اهواز رفتیم. آقای عزیز داریوشی که مسئول بهداری محورها بود، گفت: شما که به دارخوین آشنا هستی، برای آنجا کسی را نداریم. شما بیا و سرپرستی بهداری محور دارخوین را برعهده بگیر؛ بنابراین از همان اسفند، بهمدت چهار ماه طول تا پایان عملیات بیتالمقدس آنجا بهعنوان مسئول بهداری محور و راهانداز بیمارستان انرژی اتمی (دارخوین) بودم.
«جواد عبادی» بهعنوان مسول بهداری منطقه هشت بعد از عملیات سوسنگرد رفت و دکتر وکیلی جای او آمد و من ارتباط نزدیکی با ایشان داشتم. تا پایان عملیات بیتالمقدس دکتر وکیلی بود و بعد از او دکتر اعلایی به بهداری منطقه آمد. ۳۱ فروردین یا اول اردیبهشت، دکتر وکیلی پیغام داد که بیا کارت دارم؛ بنابراین به اهواز رفتم و ایشان گفت که فلانی آنجا (دارخوین) مأموریتی برای شما مشخص کردیم. بیمارستان انرژی اتمی با حداکثر ظرفیت باید فعال شود. این بیمارستان مدتها خالی بود.
من سئوال کردم که خب چه قدر فرصت داریم. ایشان گفتند ۱۰ روز فرصت داریم. هنوز هیچ خبری از عملیات نیست؛ ولی این ۱۰ روز را من جدی گرفتم؛ یعنی برای ۱۰ روز حساب شده عمل کردم. گفتم باشد اشکال ندارد، اگر که میخواهید کار در این ۱۰ روز انجام شود، یک تکنسین اتاق عمل باید به من معرفی کنید که همانجا یک نفر به اسم (مرحوم) پیغمبری از بیمارستان نجمیه را معرفی کردند.
شهیدان شریفیپور و آسمانی، اینها هر دو، دارویی را وارد بودند و کارهای دارویی آنجا را انجام میدادند؛ بنابراین از اینها هم خواستم که برآوردهایشان را انجام دهند. اطلاعات اورژانس را خودم داشتم. لیستها را تنظیم میکردیم. رابط دارویی هم نداشتیم، بیشتر خودم رفت و آمد داشتم. در این ۱۰ روز، کمتر لحظهای بود که من در اتاق استراحت کرده باشم. استراحت و خوراک و خواب من در ماشین بود. من به جای اینکه استراحت کنم، راننده عوض میکردم.
دکتر رجایی مسئول دارو تجهیزات پزشکی سهراه گلستان – اهواز هم کم نگذاشت. در این ۱۰ روز کار ما به این شکل بود، رفت و آمد بین انرژی اتمی و دارو و تجهیزات و همینطور هماهنگی برای نیروی انسانی. یکی از بحثهای اصلی آنجا، تأسیسات بیمارستان بود. تأسیساتی که میبایست آب و برق آنجا را تضمین میکرد.
رزمندگان اسلام در منطقه انرژی اتمی واقع در دارخوین
سایت بیمارستان انرژی اتمی توسط فرانسویها در دو قسمت ساخته شده بود، یک قسمت عملیاتی بود و یک قسمتی از سایت هم استراحتگاهی و شهرکشان بود که این بیمارستان در این قسمت شهرک ساخته شده بود. سازمانی بیمارستان هم که ساختمانی پیشساخته بود؛ یعنی برای همهچیز خوب و مفید بود غیر از جنگ و از نظر تمیزی و شیکی این بیمارستان نظیر نداشت. نیروی انسانی هم همینطور بهمرور میآمد و مستقر میشد. با توجه به گستردگی عملیاتی که به ما گفته بودند، من دیدم این سایت اصلی بیمارستان برای این کاری که در پیش است خیلی کم است؛ بنابراین با افزایش اطاق عملهای سیار و نقاهتگاه، ظرفیت آن را افزایش دادیم.