چادُرسوزی بزرگ در رشت
گیل سو ۲۴، رشت؛ محدثه فردی: سالهاست از تاریخ ١٧ دی ماه سال ١۴ خورشیدی میگذرد. سالی که دستور پشت کردن به هویت ایرانی اسلامی مردمانِ این مرز پر گوهر با رفتاری دیکتاتورمآبانه با هدف «مدرنیته آمرانه» صادر شد تا زنان ایران اسلامی بین حضور اجتماعی خود یا حفظ هویت ملی و دینی یکی را انتخاب کنند.
زن بود و دلش دیدار خواهرانه میخواست، اما مأمورانِ رژیمِ پهلوی، برای اثبات سیاستِ دستوری مدرن خواهانه خود، بیرق عفاف را از سر زنان میکشیدند تا اثبات کنند، بیقیدی و بیغیرتی مساوی است با منورالفکری زمانِ پهلوی.
به سرش زد چادر برسرکند و روبنده به صورت بندد تا پنهان از چشمان مامورانِ رژیم، گاماس گاماس خود را به خانه خواهر رسانده و خود را در آغوش خواهرانه مرضیه رها کند. ریز نگاهی به بیرون در کرد و با نام خدا «عزمِ میدان» کرد تا هم به دیدار خواهرانه اقدام کند و هم حافظ هویت ملی و دینی خود باشد.
«الهی شکر! از این کوچه هم گذر کردم، چیزی نمانده باید خود را به نزدیکی خانه خواهر برسانم، انشاءالله چشم بدخواهان کور باشد و با بیرق عفاف به خانه برگردم.»
آرام آرام قدم میزد، زری خانمِ قصه ما دلش آتش بود و چشمانش پراز خشم از وضعیتی که گرفتارش شده قرمز شده بود. همینطور داشت پیش میرفت که ناگهان صدایی آمد، «هی زن، کویه شوندری بِیس، بینَم،! مگر َ شهر پیله تَر نَره!»
ترجمه: «وایسا زن، کجا میری؟ بمون ببینم. مگه شهر بزرگتر نداره؟»
قلبش از تپش زیاد، عزم ایستادن داشت، انگار دنیا روی سرش خراب شده، یک لحظه ایستاد، پاهایش از وحشت مأموران گِزگِز میکرد اما باید تصمیم میگرفت، تصمیم به تسلیم یا تصمیم به ادامه مسیر، «یا زهرا» را بر لب آورد و پای در میدان، همچون آهوانِ دشتستان، دوید و دوید تا زور زنانه را به رخِ زمختی صدای مردانه بکشد.
مردِپاسبان که خیال میکرد با صدای کلفتش زنِ مقتدر ایرانی را به تسلیم وا میدارد، صحنه را مردانه دید و تا به خودش بیاید، زری خانمِ داستان ما از صحنه خود را دور نگاه داشت، او خود را به مغازهای رساند و خواهش کرد او را پنهان کرده و از چشم مرد پاسبان دور نگاه دارند.
القصه! مردِ پاسبان، باد درگلو و دستانی مشت کرده دو سه مغازهای را نیم نگاهی انداخت و رجزخوانی کرد که اگر خانم در مغازه شما پنهان باشد من میدانم و شما! که یکباره صاحب مغازه داستان ما، بیرون آمد و با لهجه شیرین شمالی رو به مردِ پاسبان گفت: «اینجا دنبال چه میگردی؟! صدایت را برای همشهریان بالا بردهای که زورت را به رخ یک زن بکشانی؟ اصلاََ مغازههای کوچک ما جایی برای پنهان شدن دارد، رویت را برگردان و به آن سمت بنگر و ببین اصلا پرندهای پر میزند؟!»
همینطور او را مشغول صحبت کرده بود که زری خانم فرصت را غنیمت شمرد و از مغازه آمد بیرون و با نفسهای تنگ و تپشهای قلب، خود را به خانه پیله خواخور (آبجی بزرگ) رساند.
صورتش از ترس قرمز شده بود و نفسش بند آمده بود اما دستان گرم خواهر را که فشرد آرام گرفت و گفت آنقدر دویدم که دست سیاهه مخالفِ ارثیه مادر دو عالم حضرت زهرا (س) به چادرم نرسد و شرمنده حضرت مادر نباشم.
القصه! این ماجرا آنقدر بود که یکبار خبر آوردند در میدان معروف رشت ١۴ هزار چادر بانوان رشتی را آتش زدند، آنانی که فکر میکردند با سیاست دستوری میتوانند هویتِ دینی و مذهبی بانوان ایرانی را به سخره بگیرند.
اما تاریخ روشنفکری واقعه مهم دفاع بانوان گیلانی از حجاب و چادر را در یک اقدام ناجوانمردانه در سانسور خبری قرار دادند و اجازه ندادند غیرتِ بانویِ گیلانی به عنوان یک افتخار بی نظیر در تاریخ باقی بماند.
اما امروز آنقدر مینویسیم و میگوییم تا همگان بدانند با بیانِ حقیقتِ تاریخ، حضور فعال و موثر بانوان گیلانی در حمایت از حجاب کم نظیر بود و همچنان کم نظیر خواهد بود.
۱۷ دیماه ۱۳۱۴ خورشیدی، قانون «کشف حجاب» اعلام و برای هفت سال، پوشیدن چادر و روسری در ایران ممنوع شد. برخی مقالهنویسان، از شرایط متفاوت گیلان و همراهی زنان و علمای منطقه با این قانون نوشتهاند و بسیاری نیز این موضوع را درباره گیلان پذیرفتهاند.
آنچه در تصویر نقاشی آمده است، بازسازی یکی از وقایع آن هفت سال است. طبق سند ۸۲۳۳۵/۲۹۸ سازمان اسناد و کتابخانه ملی، در شهریور ۱۳۱۷، شهربانی گیلان از اداره حقوقی وزارت عدلیه در خصوص تکلیف چادرهای ضبط شده از۱۴ هزار نفر استعلام کرد. سپس، اداره حقوقی نیز اجازه سوزاندن آنها را صادر میکند!
این تعداد چادر در شرایطی ضبط شده بود که در گیلان قدیم، زنان بسیار کمتر در انظار ظاهر میشدند. همچنین به واسطه پراکندگی منازل روستایی گیلان، امکان نظارت به حجاب زنان بسیار کمتر بود.
در این اثر، هنرمند ماجرا را از درون منزل یک بانوی مضروب که چادر از سرش کشیده شده، روایت میکند.اگر این قبیل سندها را در کنار کتابی مثل «وسیله العفایف یا طومار عفت» نوشته آیتالله نجفی جیلانی قرار دهیم مشخص میشود ادعای «همراهی مردم گیلان با کشف حجاب رضاخانی»، گزارهای برآمده از آرزوی تاریخنویسان مزبور است و اعتبار علمی ندارد؛ بلکه اندک اسناد موجود در کنار روایتهای شفاهی، از مقاومت فرهنگی بزرگ مردم گیلان حکایت میکنند. این تصویر اثر سید قباد احمدی (سید رسام) است و در دومین جشنواره ملی رسانهای بانوان حریم رسالت در گیلان رونمایی شد.
پایان پیام/۸۴۰۰۷