» دسته‌بندی نشده » کِرم‌ها چگونه جان یک انسان را نجات دادند
کِرم‌ها چگونه جان یک انسان را نجات دادند

کِرم‌ها چگونه جان یک انسان را نجات دادند

آبان ۱۶, ۱۴۰۲ 0۰


گروه جهاد و مقاومت مشرق – کتاب یلان حرم را جواد صحرایی بر اساس پژوهش‌هایی که در زندگی ۶ شهید پاسدار پیشکسوت مدافع حرم مازندران انجام داده، نوشته و انتشارات سرو سرخ آن را منتشر کرده است.

در این کتاب، یاد شهیدان محرمعلی مرادخانی، بهمن قنبری، رحیم کابلی، عباس علیزاده، مصطفی تاش موسی و مصطفی خوش‌محمدی گرامی داشته شده است.

آنچه در ادامه می‌خوانید، بخشی از کتاب درباره شهید مصطفی خوش‌محمدی است.

*کرم‌های مامور

راوی شهید مصطفی خوش‌محمدی

بعد از یکی از عملیات‌های سنگین تعدادی از بچه‌ها به کمین دشمن افتاده بودند. سنگینی کمین باعث شده بود تا جنازه بچه‌ها بین ما و عراقی‌ها باقی بمانند. منتظر بودیم، آب از آسیاب بیفتد، بعد برای انتقال پیکر شهدا اقدام کنیم. یکی دو هفته بعد، عملیاتی انجام دادیم و توانستیم پیکرها را به عقب بیاوریم. در حال جستجوی پیکر بچه‌ها یکهو چشمم به ریل راه آهنی افتاد که جنازه‌ای از پهلو روی زمین افتاده بود و قسمت جلوی بدن هم روی ریل. به طرفش رفتم تا آن را به کمک بچه‌ها از زمین بلند کنم و همراه با دیگر بچه‌ها، به عقب منتقل کنم. لمسش کردم. با تعجب احساس کردم، بدنش گرم است. اول باور نمی‌کردم و احساس می‌کردم خیالاتی شده‌ام اما واقعاً احساس گرم بودن می‌کردم. سرش را روی پاهایم قرار دادم، سپس صورتم را به سمت بینی‌اش بردم. در اوج ناباوری نفس‌های بریده بریده از دهانش بیرون می‌آمد. با دستپاچگی، او را صدا کردم.

عکس‌العملی نشان نداد. او را به پشت خواباندم. در همین حین، دیدم کرم‌های سفید ریزی، ناحیه‌ای از بدنش را که با زمین مماس بود، احاطه کرده‌اند. دوباره او را صدا کردم. این بار واکنش نشان داد و چشم‌هایش را به سختی از هم گشود. رو به او گفتم: برادر! با این حال نزار این چند روز را چطور بدون آب و غذا سر کردی ؟ در جوابم گفت: یکی، هر روز به بالینم می‌آمد و با من صحبت می‌کرد و مقداری هم برایم آب می‌آورد.»

کِرم‌ها چگونه جان یک انسان را نجات دادند

از اینکه توفیق داشتم، مجروحی را که فکر می‌کردم تمام کرده، زنده شناسایی کنم خدا را شکر کردم.

با کمک بچه‌ها، رزمنده‌ی مجروح را به بیمارستان انتقال دادیم تا قبل از هر اتفاق ناگواری اقدامات ویژه درمانی روی او انجام شود. خیالم که راحت شد، بیمارستان را به طرف واحد خدمتی‌ام ترک کردم. دو ماه بعد، دلم به او افتاد و تصمیم گرفتم از سرنوشتش با خبر شوم. کادر بیمارستان تعریف می‌کردند: دکتر معالجش بافت سالم شکمش را به قسمت جراحت دیده‌اش تا ناحیه پهلو، پیوند زد و با این کار او را از مرگ نجات داد. در ادامه سراغ پزشکش را گرفتم. پزشک گفت: کرم‌ها، تنها روی سطح ابتدایی پوست آن رزمنده بودند و با تغذیه عفونت ناحیه زخمی، مانع از نفوذ عفونت به سمت داخلی بدنش شدند. اگر این کرم‌ها نبودند، عفونت تا عمق شکمش کشانده می‌شد و او را از پا در می‌آورده.

*عکس نوزادان روی قلب پدران

راوی فرزند شهید مصطفی خوش‌محمدی

بار اولی که از جبهه مقاومت برگشته بود اعضای خانواده، دورش را گرفته بودیم و با کنجکاوی و ولع هر چه تمام از بابا می‌خواستیم از خاطرات آنجا برایمان بگوید. شاید بیشتر از خاطرات دفاع مقدس خاطرات حضور بابا در کشوری دیگر مثل سوریه و عراق برایمان تازگی داشت و با دقت آن را گوش می‌دادیم. بابا در بین خاطرات از جوان‌هایی می‌گفت که عکس بچه‌های نوزادشان را توی جیبی که در طرف قلبشان بود می‌گذاشتند و هر از گاه آن را به بابا نشان می‌دادند.

کِرم‌ها چگونه جان یک انسان را نجات دادند

بابا می‌گفت: تا عکس بچه‌های قد و نیم قدشان را می‌دیدم، رو به آنها می‌گفتم؛ شما باید در ایران بمانید و ما پا به سن گذشته‌ها بیاییم اینجا. بچه‌هایتان خیلی کوچک هستند و شما برایشان آرزوها در سر دارید.

بابا همین طور که این را تعریف می‌کرد اشک می‌ریخت و رو به ما می‌گفت: فقط باید می‌بودید و این جوانها را می‌دیدید که فرسنگ‌ها راه را از ایران آمده بودند و دور از بهترین عزیزانشان از حرم دفاع می‌کردند.



منبع

به این نوشته امتیاز بدهید!

مشرق

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×