وقتی چاقوی استعمار نمیبرد!
فارس پلاس؛ حنیف غفاری در یادداشتی نوشت: فرانسویها آرام و قرار ندارند! کودتا در نیجر، بورکینافاسو، مالی و گابن، نقطه آشکارساز از بین رفتن موازنه نفوذ پاریس در قاره سیاه محسوب میشود. شورای نظامی نیجر، از ۲۶ جولای امسال با خلع رئیسجمهور و منحل کردن پارلمان، قدرت را در این کشور آفریقایی به دست گرفته است. در مقابل، کاخ الیزه که دسترسی نامشروع خود به اورانیوم و منابع غنی طبیعی در نیجر و دیگر نقاط آفریقا را در خطر میبیند، دستور استقرار نظامیان فرانسوی را در تعدادی از کشورهای غرب آفریقا صادر کرده است. برخی منابع تحلیلی در آفریقا میگویند احتمال وقوع منازعات نظامی جدید در نیجر، گابن، مالی و بورکینافاسو وجود دارد و برخی کشورهای آفریقایی دیگر نیز به طور خواسته یا ناخواسته وارد این منازعه خواهند شد. برخی کشورهای عضو جامعه اقتصادی کشورهای غرب آفریقا (اکواس) نیز در این مسیر خطرناک (که حتی امنیت کشورهای آنها را نیز تحت تاثیر سوء قرار خواهد داد)، به کارگزاران و مهرههای بازی پاریس تبدیل شدهاند.
اما وسواس خاص فرانسویها نسبت به تحولات جاری در آفریقا چگونه قابل تحلیل است؟ به عبارت دقیقتر، در ماورای ترس اعلامی پاریس نسبت به آنچه در نیجر و گابن میگذرد، چه متغیر اصلی و حلقه مفقودهای نهفته است که تا این اندازه مکرون و همراهانش را پریشان کرده است؟! پاسخ این سوال را باید در الگووارههای کلان فرهنگی و امنیتی فرانسه در نظام بینالملل جستوجو کرد.
روابط میان نیجر و فرانسه از زمان کودتای نظامی در نیجر و برکناری «محمد بازوم» رئیسجمهور که روابط حسنهای با پاریس داشت، دچار تنش شده است. اکواس از همان ابتدا به دخالت نظامی و مسلحانه در صورت شکست مذاکرات تهدید کرد؛ گزینهای که فرانسه از آن حمایت کرد. واقعیت امر این است که تحولات اخیر در آفریقا، جدیترین پاشنه آشیل سازمان فرانکوفونی در جهان(از ابتدای تشکیل و سازماندهی این مجموعه) به شمار میآید. سازمان فرانکوفونی، آن دسته از کشورهایی را شامل میشود که تمام یا تعداد قابل توجهی از فرانسویزبانان در آنجا ساکن هستند و همچنین وابستگی زیادی با فرهنگ فرانسه دارند. بر اساس آخرین تغییرات، این سازمان شامل ۵۷ کشور عضو، ۳ ناحیه و ۲۰ کشور عضو ناظر است. اگرچه سازمان فرانکوفونی سال ۱۹۷۰ میلادی با شعار دروغین برابری، تکامل و همبستگی تشکیل شد اما هدف آن بازتولید الگوهای استعمار کهن در چارچوبی جدید تحت عنوان استعمار فرانو بود.
سوسیالیستها و محافظهکاران فرانسوی در طول ۵ دهه اخیر با تکیه بر همین ساختار مبتنی بر ژئو کالچر(جغرافیای فرهنگی)، بر بسیاری از منابع انرژی نهفته و آشکار قاره آفریقا مسلط شده و با ژستی آزاردهنده، تاراج منابع ثروت متعلق به ملتهای آفریقایی را با چاشنی همکاری و توسعه به رسانههای تحت امر خود عرضه میکنند!
آنچه فرانسویها را شدیدا نگران کرده، مربوط به نقش تحولات اخیر نیجر و گابن در از بین بردن برخی ثوابت و باورهای انحرافی ایجاد شده در دل سازمان فرانکوفونی است. یکی از این ثوابت، پذیرش بدون چون و چرای الگووارههای فرهنگی، اقتصادی و سیاسی دیکته شده از سوی پاریس بهمثابه یک جبر غیرقابل تغییر است! کاخ الیزه از طریق سازمانهای غیردولتی ـ و حتی دولتی ـ در آفریقا و جهان، تلاش کرده است این گزاره را بهمثابه یک واقعیت در ذهن شهروندان کشورهای عضو سازمان فرانکوفونی تثبیت کند اما تحولات اخیر در قاره آفریقا این گزاره مبنایی و کلیدی را به چالش کشیده است. اگر این ذهنیت از بین برود، بسیاری از ثوابت و متغیرات ساخته شده حول آن نیز به طور طبیعی در هم خواهد شکست. در حقیقت، نگرانی خاص فرانسویها مربوط به از بین رفتن هندسه قدرت سازمان فرانکوفونی و اضمحلال مناسبات درونی حاکم بر آن است. در چنین شرایطی هدف فرانسویها از مداخلهگراییهای اخیر در آفریقا مشخص است: بازگرداندن بازی به قبل!
با این حال به نظر میرسد مکرون و دیگر مقامات الیزه هنوز به لحاظ روانی قدرت پذیرش این شکست سهمگین و از بین رفتن بنیانهای سازمان فرانکوفونی را ندارند. باید کمی به فرانسویها در این باره فرصت داد تا مختصات نقطهای را که در آن قرار گرفتهاند درک کنند! پاریس باید خود را برای پذیرش یکی از سهمگینترین شکستهای تاریخی خود در نظام بینالملل آماده کند. چارهای جز این برای فرانسویها وجود ندارد.
پایان پیام/غ