» آخرین اخبار » گیلان » زوجی که مجذوب مغناطیس حسین (ع) شدند
زوجی که مجذوب مغناطیس حسین (ع) شدند

زوجی که مجذوب مغناطیس حسین (ع) شدند

مرداد ۱, ۱۴۰۲ 1۰


خبرگزاری فارس – فاطمه احمدی؛ عثمانی مذهب بود اما عاشق حسین(ع) شد، نه اینکه از پیش و ندیده عاشقش باشد، نه! قبل از اینکه امام را ببیند یک‌ دل داشت او را که دید دلی دیگر نداشت! محو شده بود و خلاصه در پرتو نگاه حسین(ع)، اینگونه است حُب اهل بیتِ (ع) فاطمه‌! مگر می‌شود عاشقش شوی و راست راست راه بروی؟ محبوبت که باشند حل می‌شوی در این حُب الهی …

حالا خدا نگاه کرده بود به این شیفته عثمانی مذهب. عثمانی‌ها معتقد بودند خون عثمان بر گردن حضرت امیر است، از این جهت دشمن علی ابن ابی طالب بودند. اما گویا خدا برای زهیر خواسته بود. وقتی خدا برای کسی بخواهد حتی آبا و اجدادش را عوض می‌کند. حالا خدا برای زهیر خواسته بود که همراهش، شریک زندگی‌اش، مایه رستگاری‌اش شود.

پرده نخست/ شانه به شانه تا بهشت

دلهم بنت عمرو همسر زهیر شد، زنی پاکدامن و روشن دل، از این حیث که دلداده فرزندان فاطمه زهرا بود. مجال این عاشقانه الهی را گفتن نیست اما شاید اگر دلهم نبود زهیر حسینی نمی‌شد، او در قلب شوهرش حماسه‌ای برای حسینی شدن کرد. این دو عاشق مسیر خانه خدا را پیموده بودند و حالا در حال بازگشت به منزل بودند. حوالی سال ۶۰ هجری قمری بود. امام هم امید بسته بود به نامه کوفیان. نامه‌هایی که دستخط هیچ کدامشان راسخ نبود. رسائلی که مصمم نبود و صاحبان رسائلی که مرد نبودند!

امام ناچار از بدعهدی کوفیان مسیرش را به سمت نینوا منحرف کرده بود. می‌دانست قصه اهل بیت پیامبر به کجا خواهد رسید پس کربُ و بَلا را برگزید. سرنوشت حسینیان در کربلا را را رساله‌هایی رقم زدند که لیاقت کربلایی شدن نداشتند، نامه‌هایی که مرقومش در دست امام و راقمش در کربلا در مقابل امام بود اما کربلایی نشدند!

پرده دوم/ دو راهی عزت و ذلت

حالا در مسیر بازگشت، زهیر و یارانش شنیده بودند بدعهدی کوفیان را، ترسیده بودند نیز! نه یارای مقابله با دشمنان حسین را داشتند و نه توان ایستادند در برابر فرزند فاطمه! مسیر حسین و زهیر یکی شده بود. خدای برای زهیر خواسته بود انگار … تاریخ می‌گوید که بازگشت زهیر و امام از حج تقریباََ در یک زمان اتفاق افتاد و حالا باید دید همسر دلهم در این دوراهی مبین حق و باطل و گرایشی که به مذهب عثمان داشت، چه مسیری را در پیش می‌گرفت.

عده‌ای از افراد دو قبیله «بنی فزاره» و قبیله «بجیله» نقل کرده‌اند که: ما همراه زهیر بن قین از مکه خارج شده و رو به سوی شهرمان می‌رفتیم.

دو قبیله بودند همراهان کاروان زهیر و دلهم، یکی بنی‌فزاره و دیگری بجیله. هم‌مسیر حسین اما جدای از او! ترس داشتند از این رویارویی، شنیده بودند در کربلا چه بلایی انتظار اهل بیت(ع) را می‌کشد، شرم داشتند از نگاهِ فاطمه انگار …

هرجا که کاروان امام می‌ایستاد به قول تاریخ کاروان زهیر در منزلی دیگر اقامت می‌کرد. نفس یاران در سینه حبس شده بود، دیگر زهیر هم بریده بریده نفس می‌کشید. ذهنش را به هم ریخته بود دلهم بس که از ارادت به این خاندان و نامردمی کوفیان در گوشش خوانده بود. چه زنی است دلهم، چه همسفری، یاری است از زمین تا آسمان، وسیله رسیدن زهیر به امامِ زمان!

عاقبت همه ما آخرتی است شیرین یا تلخ، همه‌اش به انتخاب‌هایمان بستگی دارد. حالا آخرت زهیر در منزلگاهی بین دوزخ و بهشت بود اما روی زمین! در یکی از منزلگاه‌های بین راه که امام حسین(ع) آنجا اقامت گزیده بود، کاروان زهیر به ناچار ایستاد. زهیر و یارانش خواستند که همه چیز را طبیعی جلوه دهند و پس از اقامتی کوتاه راه خود را در پیش بگیرند و بروند تا اینکه مائه‌ای آسمانی برای زهیر نازل شد! این مائده قاصد سیدالشهدا بود …

پرده سوم/ وقتی چشمان دلهم خندید

زهیر مشغول خوردن غذای دنیا بود که قاصد حسین‌ابن علی(ع) به سویشان رفت. سلامی کرد و گفت: «ای زهیربن‌قین! اباعبدالله مرا به سوی تو فرستاده تا به تو بگویم که نزد او بروی» با شنیدن این پیام، همه کاروانیان لقمه بر زمین انداختند و بهت زده و بی‌حرکت خیره به قاصد ماندند. دلهم که بهت همسر را دید برافروخته شد و گویی سخنانِ از روی مهر و نگرانی‌اش آبی سرد بر روی زهیر ریخته باشد: «سبحان الله! پسر پیغمبر قاصدی را نزد تو فرستاده که پیش او بروی و تو دعوت او را رد می‌کنی. همین حالا نزد او برو»

به راستی که همسفر بهشتی آدم را بهشتی می‌کند و دلهم به چه جایگاهی خواهد رسید با این زنانگی که به خرج داد و همسرش را برای کربلایی شدن سوق داد به آغوش حسین(ع) … زهیر پس از شنیدن سخنان همسرش، خدمت امام رفت، چندی گذشت و چهره‌ عبوس و تیره‌اش به صورتی خندان و نورانی بدل شده بود که از برکات هم‌صحبتی با امام بود. چشم‌های دلهم از رضایت و آسودگی خاطر خندید چرا که پس از این دیدار که به همت زنانه دلهم رقم خورده بود زهیر دستور داد که خیمه‌شان را در نزدیکی خیمه حسین به پا کنند.

حالا دیگر زهیر برای همراهانش شرط و شروط می‌گذاشت. آن قدر در حسین غرق شده بود که می‌خواست یکباره جان به فدایش کند، طاقت نداشت به کربا برسد. دلهم همسرش را پیش از این برای کربلا آماده کرده بود. زهیر آموخته بود که انتخاب است که آدمی را اهل بهشت یا جهنم می‌کند و از همراهانش خواست تا خودشان انتخاب کنند. کربلا متعلق به اهالی دل بود. جای محبین الحسین بود. باید با قلوبشان انتخاب می‌کردند برای حسین باشند یا در برابر حسین! رو کرد به همراهانش: «هر کس از شما که می‌خواهد همراه من باشد بیاید، والله این آخرین دیدار من با شما شماست»

دلهم دلش قنج می‌رفت از سخنان زهیر. خیالش آسوده بود که رسالتش را خوب به جا آورده و در مسیر همسری برای زهیر سنگ تمام گذاشته است. خیالش راحت بود که زهیر عاقبت بخیر شده و کیست که نداند حق همسری جز این نیست که همسفر همسرش باشد تا بهشت؟ و دلهم خوب همسفری بود.

شاید دلهم نمی‌دانست که این عشق الهی عشق همسر را از او دور می‌کند و شاید هم می‌دانست عاقبت با حسین بودن شهادت و جدایی از همسر است که اگر این طور بود دلهم جایگاه والایی در سماوات برای خود خریده بود، و حالا لحظه موعود بود. لحظه امتحان الهی که میزان تقوای دلهم را بسنجند. زهیر رو به دلدارش کرد: «من تو را طلاق دادم، زیرا دوست ندارم که تو در راه من دچار بلایی شوی، من قصد دارم که همراه امام حسین(ع) رفته و جسمم را فدایش و روحم را سپر بلای او کنم.» اشک‌های دلهم بی‌اختیار جاری شد. اما از اویی که حماسه‌ساز بود برای زهیر چیزی انتظار نمی‌رفت جز اینکه بگوید: « خداوند یار و یاورت باشد و هر چیزی را که خیر نور در آن است، برایت پیش آورد. تو در رکاب پسر پیامبر به شهادت نائل می‌شوی اما در روز قیامت من را فراموش نکن و شفیع من باش»

همسر فداکار زهیر با تشویق و ترغیب شوهرش به یاری سیدالشهدا و پاسخ مثبت دادن به دعوت آن حضرت، باعث شد زهیر اهل نجات و رستگاری شود و به سمت سعادت ابدی برسد. او عامل این تحول نورانی در قلب همسرش شد و حالا با دلی اندوهگین اما آسوده از انتخابی درست که این خانواده را به سعادت می‌رساند همراه سایرین به کوفه بازگشت و همسرش در راه حسین(ع) به شهادت رسید.

پرده چهارم/ حالا زهیر و نگاهِ حسین(ع)

نه اینکه زهیر از وقتی به چشم‌های حسین نگاه کرد حسینی شده باشد؛ زهیر از همان زمان که منزل به منزل به دنبال دوری از امام بود، خیمه به خیمه به امام نزدیک‌تر می‌شد. زهیر دفع می‌کرد و امام مدام جاذبه داشت. اصلاً همین جاذبه بود که عاقبت پای پیک را رساند به خیمه زهیر. او عیار مردانه‌ای داشت که به مدد روشنگری همسرش گداخته شد. زهیر حسینی شد و همسرش تا ابد حسرت زنان عالم را در روشنگری برای راه حسین (ع) معطوف به خود کرد.

حماسه عاشورا داشت نزدیک و نزدیک‌تر می‌شد و یاران اندک و اندک‌تر! عصر روز تاسوعا، هنگامی که لشکریان عمر بن سعد به سوی خیمه‌های امام حسین(ع) هجوم آوردند و قصد آغاز جنگ داشتند، امام(ع) از برادرش عباس(ع) خواست که نزد آنان رفته و ببیند هدف‌شان چیست و چه می‌خواهند.  ماه منیر بنی‌هاشم با حدود ۲۰ نفر از یاران امام(ع)، از جمله زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر، نزد سپاهیان دشمن آمد و از مقصودشان پرسید.

گفتند: به ما فرمان داده شده است در صورتی که تسلیم حکم ابن زیاد نشوید، با شما پیکار کنیم. حضرت ابالفضل(ع) گفت: «فرصت دهید، تا مقصود و پیام شما را به اطلاع ابا عبدالله(ع) برسانم.آنان پذیرفته و منتظر جواب ماندند.» حبیب بن مظاهر و زهیر بن قین از فرصت استفاده کرده و به نصیحت سپاهیان عمر سعد پرداختند.

*الگوی عاشقی کربلا

در این حین بود که عزره بن قیس، از افراد عبیدالله بن زیاد، خطاب به حبیب گفت: «تا می‌توانی خودستایی کن!» زهیر بن قین در پاسخش گفت: «ای عزره خداوند او را پاکیزه و هدایت کرده است؛ از خدا بترس و بدان که من خیرخواه توام. تو را به خدا مبادا از کسانی باشی که گمراهان را بر کشتن جان‌های پاک یاری می‌دهند.»

عزره گفت:‌ «ای زهیر، تو که شیعه این خاندان نبودی و طرفدارعثمان بودی!» زهیر در پاسخ گفت: «آیا اینکه اکنون در کنار حسینم، برایت کافی نیست که بدانی من پیرو این خاندانم؟! به خدا سوگند من هرگز به حسین بن علی(ع) نامه‌ای ننوشتم و فرستاده‌ای نزدش نفرستادم و هرگز به او وعده یاری ندادم، لیکن مسیر راه، من و او را با هم یک جا گرد آورد، چون او را دیدم و یاد رسول خدا(ص) و منزلت حسین نزد او افتادم و دانستم که سوی دشمن خویش و حزب شما می‌رود آن گاه مصلحت چنین دیدم که یاری‌اش دهم و در حزب او باشم و جان خویش را برای آنچه که شما از حق خدا و رسول(ص) ضایع کردید فدایش گردانم.»

زهیر، الگوی عاشقی کربلاست، او تا چند روز پس از شروع محرم، از دیدار حسین (ع) هراس داشت، اما پس‌ازآن که به خیمه امام گام نهاد، هراسش به عشقی جاودانه بدل شد، بارقه نگاه حسین (ع) چنان در جانش اثر کرده بود که از همه هستی خود گذشت و از دنیا گسست، او در این راه چنان پیش رفت که به یکی از فرماندهان سپاه آن حضرت تبدیل شد.

پرده پنجم/ از فرار تا فرماندهی لشکر

وفاداری زهیر به‌جایی رسید که در شب عاشورا به امام حسین (ع) گفت: «اگر هزار بار در راه تو کشته شوم و دوباره زنده شوم دست از تو برنمی‌دارم؛ در هنگام شهادت او در ظهر عاشورا، امام حسین (ع) به بالین او آمد و فرمود: ای زُهِیر خداوند تو را در پیشگاه قرب خود قرار دهد و دو قاتل تو را لعنت کند.»

می‌گویند اگر همسرت حسینی باشد تو را نیز حسینی می‌کند. حالا زهیر مدیون حسینی بودن دلهم بود. دلهمی که بنا بر منابعی از اسرای کربلا شد و بنا بر منابعی می‌گویند به کوفه رفت و همراه همسر در کربلا نبود اما یادش همراه زهیر بود و مایه عاقبت به خیری او شد. چرا که صبح عاشورا پس از اقامه نماز صبح، امام حسین(ع) یاران و لشکر خود را سازماندهی کرده و زهیر بن قین را فرمانده جناح راست لشکر و حبیب بن مظاهر را فرمانده جناح چپ لشکر کرد و پرچم جنگ را نیز به دست برادرش عباس(ع) سپرد. حالا زهیری که در مسیر حسین از او می‌‌گریخت تا مسیرش به او نخورد و منزل به منزل از این دیدار فرار می‌کرد شده بود فرمانده لشکر مولایش! چه عزتی به همسرت دادی بانو دلهم …

روز عاشورا وقتی دو سپاه رو در روی هم قرار گرفتند، پیش از آغاز جنگ امام(ع) به نصیحت سپاهیان دشمن پرداخت. پس از سخنرانی امام(ع) زهیر بن قین از امام(ع) اجازه سخنرانی گرفته و شروع به نصیحت مردم کوفه کرد. خطابه زهیر آنقدر طولانی شد که یزیدیان را خشمگین کرد تا جایی که به او دشنام دادند و شمر بن ذی الجوشن به سوی او تیراندازی کرد و گفت: «ساکت شو! خدا ساکتت کند. پرگویی‌هایت ما را خسته کرد.»

*زُهِیر سپر بلای حسین (ع)

 

پس از آنکه حبیب بن مظاهر قبل از ظهر عاشورا به شهادت رسید، زهیر و حر بن یزید ریاحی با هم به میدان رفتند. آن دو در جنگ یکدیگر را حمایت می‌کردند و هر گاه یکی از آنان در محاصره قرار می‌گرفت، دیگری به کمکش می‌شتافت. آنان پیوسته می‌جنگیدند تا این که حر به شهادت رسید. زهیر نیز به اردوگاه برگشت.

زمان نماز ظهر عاشورا وقتی امام(ع) همراه جمعی از یارانش، به نماز ایستادند، زهیر بن قین و سعید بن عبدالله حنفی در برابر امام(ع) و حدود نیمی از یاران آن حضرت(ع) ایستادند تا از نمازگزاران در برابر حملات دشمن محافظت کنند. آنان خود را سپر تیرها و هجمه‌های دشمنان قرار می‌دادند تا این که نماز امام(ع) و یارانش اقامه شد.

تاریخ گواه است که زهیر ۱۲۰ تن از دشمنان را در میدان نبرد به هلاکت رساند. پس از نماز امام و اهل خیام، زهیر که نزد کوفیان شخصیتی شجاع، ممتاز و مشهور بود. به همین خاطر در اولین ساعت‌های روز عاشورا زهیر از سوی غلامان  ابن زیاد دعوت به مبارزه شده بود اما امام به او رخصت نداده بود برای بار دوم روانه میدان شد و این بار پس از شهادت حُر و حبیب، نوبت به آسمانی شدن زهیر بود. همان عاقبت به خیری که دلهم برای او آرزو داشت و برایش همسری را تمام کرده بود. حالا این نجات یافته فدای حسین شده بود و با لبخندی از شوق و رضایت از ادای تکلیف به دست کثیر بن عبدالله شَعبی و مهاجر بن اُوس تَمیمی به شهادت رسید.

حالا زهیر ابن قین بجلی که نجات یافته نور نگاه حسین(ع) بود و همسر حماسه‌سازش او را برای این دیدار آماده کرده بود در تاریخ ماندگار شده و هر روز شیعیان و عشاق حسین به او سلام می‌دهند. در زیارت شهدا دربارۀ زهیر بن قین آمده: سلام به زهیر فرزند قین بجلی. آن که چون امام(ع) به او اجازه بازگشت داد در پاسخ گفت: «نه به خدا سوگند هرگز فرزند رسول خدا(ص) را که درود خدا بر او و آلش باد ترک نخواهم کرد. آیا فرزند رسول خدا(ص) را در حالی که اسیر در دست دشمنان است رها کنم و خود را نجات دهم خداوند آن روز را بر من نیاورد.»

پایان پیام/۸۴۰۰۷




منبع

به این نوشته امتیاز بدهید!

farsnews

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×