چرا اندیشه ورز غرب باور ایرانی توانایی گفتگوی آکادمیک را ندارد؟
فارس پلاس؛ داود مهدوی زادگان در یادداشتی نوشت: دیشب بطور اتفاقی در شبکه چهار سیما برنامه شیوه را دیدم. موضوع برنامه ” فروپاشی اجتماعی؛ پروژه یا واقعیت” بود که برای بحث درباره آن، دو جامعه شناس دانشگاهی شناختهشده دعوت شده بودند. انتظار بیننده جویای معرفت این است که شاهد برنامه ای علمی جذاب و دانش افزا باشد. ولی متأسفانه این برنامه چنین انتظاری را برآورده نکرد. چون مناظره و گفتگو در چارچوب مبحث علمی اصلا پیش نرفت. تمام گفتگو معطوف شده بود به مساله فروپاشی در ایران. آن هم مساله فروپاشی سیاسی که موضوع گفتگو نبود و نه مسأله فروپاشی اجتماعی.
جامعه شناس غرب باور در این برنامه از همان ابتدا به گونه ای انضمامی غیر علمی ( سخن غیر چارچوب دار آکادمیک) وارد بحث شد. گویی اساساً چنین موضوع علمی با مسائل ایران بعد انقلاب گره خورده و نمی توان منتزع از ایران بحث را پیش برد. در حالی که موضوع گفتگو انضمامی نبود. لابد در غرب هم این موضوع به انضمام مسائل ایران مطالعه می شود.
فرضاً بپذیریم که بحث علمی در قالب مباحثه انضمامی نیز متصور است. اما علمیت چنین بحثی تنها با پرداختن مسائل یک جامعه شکل نمی گیرد. در بحث نظری به یک نمونه جامعه شناختی بسنده نمی کنند.
باز فرضاً که از این شرط هم کوتاه بیاییم اما از جامعه شناس مدعی پیشکسوت بودن در این رشته، انتظار نمی رود که در سطحی نازل و عامیانه، به گونه ای که از هر دری بی محابا و عاری از پشتوانه تحقیق، سخن بگوید. بطوری که بیشتر مطالب وی را در محاورات عامیانه رایج در مترو و کوچه و بازار می شنویم و از آن عبور می کنیم.
البته ممکن است که این امر را نشانه ی ارتقای افکار عمومی دانست. اما بطور قطع نشانه ی تراز علمی بالا برای استاد دانشگاه نیست. چون فرض این است که استاد دانشگاه جلوتر از جامعه می اندیشد و نه همراه یا پیرو آن. اگر استاد دانشگاه در اندیشه ورزی جلودار نباشد، باید رکود علمی دانشگاه را اعلام کرد.
به هر روی، قابل پیش بینی بود که پرداختن به مسائل ایران آن هم به زبان عامیانه نگذارد گفتگویی علمی و کلاسیک پا بگیرد و احساس خسران کنیم.
اگرچه جامعه شناس طرف مقابل گفتگو سعی در ارائه بحث نظری داشت، اما متأسفانه او به دلیل سخنان ژورنالیستی طرف دیگر، نتوانست مسیر بحث را در چارچوب گفتگوی علمی پیش ببرد. علیرغم اینکه پاسخ های ایشان چارچوب دار و منطقی بود. البته وظیفه حفظ گفتگو در چارچوب موضوع بر عهده مجری برنامه است. شاید اگر مجری برنامه فردی متخصص و مجرب تر بود، گفتگو مسیر بهتری را طی می کرد.
اما غرض اصلی نگارنده این نیست که یک برنامه گفتگوی بظاهر علمی را نقد و بررسی کنم. بلکه مقصود طرح مساله ای اساسی تر درباره گروه خاصی از اصحاب اندیشه ورز است که اصولاً نمی توانند غیر سیاسی یا غیر انضمامی طرح بحث و نظریه پردازی کنند. آنان از هر دری که وارد شوند به بحث درباره ایران بعد انقلاب ختم می شوند. حال، پرسش این است که چرا این دسته از جامعه شناسان ایرانی اینگونه اند؟ چرا نمی توانند کلاسیک گفتگو کنند؟ چرا نمی توانند فارغ از گرایش های سیاسی به مبحث علمی بپردازند؟
پاسخ های متعددی برای این پرسش مهم مطرح است. یک دلیل آن مربوط به سیطره ایدئولوژیکی بر حوزه علوم انسانی و اجتماعی نظام آموزش است که مانع تفکر آکادمیک در دانشگاه های ایران شده است.
دلیل دیگر، فقر تفکر فلسفی در میان این دسته از اصحاب اندیشه ورز دانشگاهی است. فقر اندیشه فلسفی موجب می شود که مدرس دانشگاه در پرداختن های انضمامی به افراط کشیده شود و از مباحث نظری فاصله بگیرد. اندیشمندان انگلیسی آمریکایی یا پوزیتیویست ها. به دلیل فقر تفکر فلسفی با این مساله بیشتر درگیرند.
اما مهمترین دلیل این است که اساساً بن مایه این دسته از اساتید دانشگاهی سیاسی بودن شان است. اینان بالعرض فکرت اندیش اند و بالاصاله سیاست ورزند. سیاست ورزانی که برای سیادت در قدرت به کسب دانش رو آورده اند. آنان برای اعمال قدرت به حداقلی از شبه مرجعیت علمی نیاز دارند. برخی از آنها بعد کسب حد اقل های امتیاز علمی به میدان سیاست باز می گردند تا مستقیما اعمال قدرت کنند. اما برخی دیگر در دانشگاه مانده اند و تکثیر شدند. اینان به جای آنکه میدان سیاست را علمی کنند، محیط علمی و دانشگاهی را سیاسی کردند.
طبیعی است که فارغالتحصیلان برنامه آموزشی این جماعت دانشگاهی بیشتر سیاست ورز باشند تا اندیشه ورز در علوم انسانی و اجتماعی. به گفته آن خردمند دلسوز فرهنگی، کار اینان تربیت دانشمند علوم انسانی نیست بلکه کارشان تربیت تکنوکرات میدان سیاست است. لذا آنچه اینان می آموزند علم نیست بلکه شبه علم است که به کار بازی قدرت می آید و بس.
پایان پیام/غ