روایتِ حضور؛ از گهواره تا گاری/خواهرانگیهای یک حضور و شیعه کوچولوها
خبرگزاری فارس – فاطمه احمدی؛ کنعانیها قدیمیترین ساکنین این منطقه بودهاند. صدایش میکردند: «أوروشالم» گویا معنای صلح و آرامش را برایشان داشته و چه تعبیر زیبایی از این مکان. شاید آگاه بودند که قرار است بشود آرامش جهان. بعدها پیروان موسی (ع) نامش را گذاشتند اورشلیم؛ شهر خدا، شهر مقدس و در تورات نیز با همین نام از قدس یاد شده است. قدسی که شده است رمز اتحاد دنیا.
پرده اول/ چرا قدس؟ چرا قبله؟
گذشت و گذشت تا که خدای محمد(ص) به او مأموریتی داد در راستای مأموریت موسی(ع). او نبی خدا شد. موسی طور را برگزیده بود برای عبادت و محمد حَراء را. هر دو نبی خدا شده بودند مأمور تبشیر و تنذیر. اما مأموریت رسول خدا(ص) آخرینشان بود و کاملترین. محمد اسلام را آورد تا بشود نجاتبخش تا بشود تکمیل همه ادیان الهی و اورشلیم را یا همان قدس را به دلیل وجود مسجدالأقصی قبله عالم کرد و شد بیتالمقدس.
رمز اتحاد ما شد بیتالمقدس، قرار شد در ساعاتی از شبانه روز همگی به یک سمتوسو بایستیم و بشویم مسلمان. بشویم بندهی مسلم خدا و تسلیم امر الهی باشیم و رکعت به رکعت ذکر بندگی بگوییم و تا سالها این رکوع و سجود ادامه داشت و دارد.
پرده دوم/اشغال قدس
تاریخ گواه است که بیتالمقدس مادر فلسطین است. اما در تاریخ همیشه غاصبانی هم بودهاند، ظالمانی هم بودهاند که خون مظلومین را مَکیده و شهرشان را، آبادیشان را تخریب کردهاند. برای فلسطینیها، اسرائیلیها شده بودند عذابِ جان و سوهان روح. فرزندانشان را کشته، جوانانشان را به شهادت رسانده و ناموسشان را تصاحب کرده و شهرشان را به غارت بردند. آنها بیتالمقدس را پایتخت خود میدانستند؛ به طوری که مؤسسات دولتی اصلی خود را در این شهر نگه داشته در بخش شرقی فلسطین نفوذ کرده و اقدام به شهرکسازی کردند.
در طول تاریخ، اورشلیم دست کم دو بار تخریب، ۲۳ بار محاصره، ۴۴ بار مورد تصرف و بازپسگیری و ۵۲ بار مورد هجوم قرار گرفته است.
راهپیمایی روز قدس در دهه اول انقلاب
پرده سوم/قدس و انقلاب اسلامی
«من طی سالیان دراز، خطر اسرائیل غاصب را گوشزد نمودم که این روزها به حملات وحشیانه خود به برادران و خواهران فلسطینی شدت بخشیده است و به ویژه در جنوب لبنان به قصد نابودی مبارزان فلسطینی پیاپی خانه و کاشانه ایشان را بمباران میکند. من از عموم مسلمانان جهان و دولتهای اسلامی میخواهم که برای کوتاه کردن دست این غاصب و پشتیبانان آن به هم بپیوندند و جمیع مسلمانان جهان را دعوت میکنم آخرین جمعه ماه مبارک رمضان را که از ایام قدر است و میتواند تعیین کننده سرنوشت مردم فلسطین نیز باشد، به عنوان «روز قدس» انتخاب و طی مراسمی همبستگی بینالمللی مسلمانان را در حمایت از حقوق قانونی مردم مسلمان فلسطین اعلام نمایند. از خداوند متعال پیروزی مسلمانان را بر اهل کفر خواستارم.» حضرت روحالله خمینی(ره) در ۱۶ مرداد ۱۳۵۸ این پیام را به دنیای اسلام دادند.
یک سال از پیروزی انقلاب گذشته بود. امامِ اُمت گویا فکر همه جایش را کرده بود. امام ما نبود روح الله، امام همه آزادیخواهان و اسلامدوستان جهان بود. مخالفت کرد با غصب و زور و استکبار. گفت: اسرائیل، نه! قرار هم همین بود. قرار این بود که پس از استقرار حکومت اسلامی در تمام ارکان نظام؛ استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی بشود اصل و اساس. و شد.
آقا روح الله یک سال بعد از این قیام تاریخی که در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ رقم زد، آخرین جمعه ماه مبارک رمضان را روز قدس نامید تا به همه دنیا ثابت شود که قدس فرزند فلسطین است و فلسطین نیز فرزند جمهوری اسلامی و روح الله هم امام امت اسلام و این اسلام تا ابد زنده است و پا برجا. اسرائیل یا هر عیادی غاصب دیگری جایی در این جغرافیای بیانتها ندارند. این بار شعار شد: مرگ بر اسرائیل!
پرده چهارم/قدس و ایران
از آن روز که روحِخدا حکم کرد که زنده نگه داشتن روز قدس و بازپسگیری نخستین قبله بر مسلمانان واجب است تاکنون همه ساله مردم مسلمان دنیا و حتی آنان که دینشان اسلام نیست اما روحشان تسلیم امر خدا و آزادیخواه هستند در این روز به تبعیت از حکم تاریخی حضرت روح الله قیام کرده و شعار آزادی فلسطین و مرگ بر غاصبینش را فریاد میزنند.
پرده پنجم/ قدس و آمریکا
« اتحادیه آفریقا باید همه سفرای خود را از سرزمینهای اشغالی خارج و روابط خود را با این رژیم قطع کند. شما باید فشاری را که به آنها صدمه میزند به گونهای اعمال کنید که مجبور شوند از سیاست سرکوب خود دست بردارند. فکر میکنم فلسطینیها باید همین مسیر را بروند و نقاط حساس و ضعف اسرائیل را در عرصه بینالمللی هدف قرار دهند. میتوانم بخوانم، بشنوم و ببینم که مردم فلسطین با چه رنجهای دردناکی روبرو هستند.» این جملات آشنا با روحیه مقاومت متعلق به “اکبر محمد” نماینده بینالملل جنبش امت اسلام در آمریکا است. همان آمریکایی که در ریختن خون بیگناه و استعمار کشورهای آسیایی نقش اساسی داشته و در راستای ظلم و استعمار کشورهای خاورمیانه از هیچ تلاشی فروگذار نکرده اما با این حال بیداری اسلامی در این کشور نیز خواب شب را از مستکبرین ربوده و برخی از مردمش که صدای خمینی کبیر را شنیده و مسلمان شدهاند از آنان تبری جستهاند.
پرده پنجم/قدس و رشت
صدای ما را میشنوید از رشت. دیار میرزا یونس استادسرایی. نخستینِ آزادیخواهانِ گیل و دیلم از دیار رنج و برنج. همان که قامت راست کرد در برابر ظلم طاغوتیانِ دوران مشروطه و برای این جنگ تمام عیار آواره کوه و جنگل بود با یارانش و شد میرزا کوچک جنگلی.
مردم این دیار از آن روز تاکنون در هر مناسبت و قیامی پرخروش ایستادهاند. رشتیها همیشه خودشان را جای میرزا میگذارند. اگر میرزا کوچک بود در این اتفاق چه میکرد؟ امروز در روز جهانی قدس و در حمایت از مردم فلسطین اشغالی هم میرزا شدند و به خیابانها آمدند از هر مسیری که میشد خود را به نقطه اتصال این قیام تاریخی رساندند.
پرده ششم/قدس و جلوههای راهپیمایی
اینجا همه آمده بودند. یکی با عیالش، یکی با فرزندش، یکی با مادرش، یکی با پدرش، یکی هم تنها. امر ولی که اما و اگر ندارد. هر طور باشد باید لبیک گفت:
«روز قدس، یک روزِ به معنای حقیقی کلمه، بینالمللیِ اسلامی است. این روز نشان دهنده صف بندی حق و باطل، صف بندی عدل در مقابل ظلم است.»
رهبر معظم انقلاب
در مسیر راهپیمایی امروز رشت در خیابانی که هر روز آن را میپیمودم پرچم رژیم صهیونیستی را کشیده بودند. مردم یک به یک با انزجار از آن میگذشتند و شعار میدادند. یک سوی جمعیتِ امروز رشت که در میدان مصلی در برابر میعادگاه نماز جمعه رشت ایستاده بودند، بسیجیان جوانی را میدیدی که پرچم فلسطین و جبهه مقاومت در دست داشتند و سوار بر موتور رژه میرفتند.
کمی آن طرفتر مادر جوانی را دیدم که قریب به ۴۰ سال داشت. سه فرزند پسرش را آورده بود تا رسم سربازی در رکاب ولایت را یادشان بدهد. تا بشوند سرباز مقاومت. تا درس ایستادگی در برابر ظلم بیاموزند و بشوند سرباز ولایت.
پرده هفتم/خواهرانگیهای قدس
خیل جمعیت به حدی بود که به سختی میتوانستم از بینشان عبور کنم. رسیدم به جمعی از بانوانی که پلاکاردهایی دست نوشته بالای سرشان گرفته بودند: «مادرم با چادر خاکی پناه من است» ، «زینبی بودن یعنی: با نخی از معجر میتوان ستونهای ظلم را لرزاند» ، «حجاب یعنی حفاظت از امانت خدا» دخترکی قریب به هفت یا هشت سال نیز جملهای با این مضمون در دست داشت: «حجاب حافظ حرمت زن است» روسری آبی گلداری هم به سر داشت با پیراهن صورتی کمرنگی که دخترانگی و معصومیتش را بیشتر جلوهگر میکرد. گویا مادری داشت مؤمنه که چنین از کودکی او را با وقار زینبی و حیای فاطمی آشنا کرده بود.
آری زنان این شهر نگران و دلواپس هم نوعان خود هستند و این خواهرانگی را در شعارهای امروزشان به نیکی میدیدی.
خواهرانی که روبروی آنان ایستاده بودند نیز دغدغههای دیگری را مطرح کرده بودند و نگران برخی ترک فعلها بودند. آنها عقیده داشتند که انفعال مسؤولان منجر به تشدید درگیریهای کف خیابان بین مردم میشود. معتقد بودند که آزادیخواهی در سایه ترک فعل مسؤولان رنگ میبازد و بایستی مسؤولان اسلامی نسبت به وظایف خود مسؤولانه و مسلمانانه حرکت کنند.
پرده هشتم/از گهواره تا گاری برای قدس
دیدن کودکان و بچههای کوچکی که با پدران و مادرانشان به راهیپمایی روز قدس آمده بودند لذت بخش و امید آفرین بود. حضور پرشور بچههای مدرسهای نشان از علاقه آنان به این نظام و هدف والایشان برای آینده داشت. جمعه بود و مدارس تعطیل بود. بچهها با اراده و خواست خود تو دهنی محکمی به شبهات دشمنان زده بودند.
ماه رمضان بود و همه روزه بودند. خبری از ساندیس هم نبود. مردم با علاقه گرما و تشنگی را تاب آورده و ایستاده بودند به قیام علیه استکبار. من هم ایستاده بودم به استماع سخنان سردار جوانی، معاون سیاسی سپاه که سخنران مراسم بود. هرچند در میانه مراسم یکی دوبار صدایش قطع شد و حواسم را به اطراف پرت کرد اما همین موهبتی شد تا گاری روبرویم را بهتر ببینم!
جلوتر رفتم. پیرزنی قریب به هفتاد و چند ساله روی چند پتو که روی گاری کوچکی تعبیه شده بود نشسته بود. چادر سیاه گلداری روی روسری سرمهای زیبایش بسته بود و عکس سردار دلها را توی دستش گرفته بود. البته دورتادور عکس حاج قاسم را با روبانی سبز تزئین کرده بود و در کنارش نیز عکس آقایش را گذاشته بود، امامش را، ولیاش را، آقای خامنهای را. پشت سرش نیز تصویری از بیتالمقدس بود.
دوست داشتم بنشینیم با هم به گفتوگو و چندتا از این سؤالهای کلیشهای خبرنگاری بپرسم که: مادرجان شما چرا با این وضعِ پا در این گرما و عطشِ روزهداری به راهپیمایی آمدهاید؟ اما هر آنچه در اطرافش دیده بودم پاسخ سؤالم را به روشنی میداد!
پرده نهم/همه زیر یک پرچمیم
کمی دورتر پدری با دختر جوانش ایستاده بود . خبری از مادر خانواده نبود. سَری چرخواندم تا خبری از مادر بیابم. مادر روی ویلچر نشسته بود و شعار میداد!
دور میدان، بچهها روی جدول نشسته بودند. چند پسر نوجوان. شاید قریب به ۱۵-۱۶ سال داشتند. اینها امیدهای این کشورند. اینها ادامهدهنده راه مدافعان حرماند.
پشت سرم را که نگاه کردم دو دختر جوان را دیدم که گوشهای ایستاده بودند. تقریباََ هم سن و سال خودم بودند شاید کمی جوانتر. یکی روسری گلدار زیبایی به سر داشت که پروانهها گردش پرواز میکردند و دیگری شال پِلیسه دو رنگی که در بالای سر تیرهتر از انتهایش بود. اندکی گذشت. دختر روسریاش را سفتتر کرد و دست همراهش را گرفت و به میان جمعیت پیوستند. روبروی جایگاه سخنرانی ایستادند و شروع به گرفتن عکسهای سلفی کردند. آری همان طور که سردار میگفت: «اینها هم دختران ما هستند» و همه زیر یک پرچمیم.
پرده دهم/شیعه کوچولوها
داشتم بین جمعیت راه میرفتم تا آدمها را، آزادیخواهان را، حامیان فلسطین و ولایتمداران شهرم را بهتر ببینم. دو دختر خردسال از دور داشتند به سمتم میآمدند. سرعتم را کم کردم تا برسند. دختری که کوچکتر بود دوید و برگهای را تقدیم کرد و گفت: «خاله، بفرمایید.» یادداشت کوتاهی نوشته بود و پُر معنا! فهوای یادداشت تأکید به فرزندآوری بود که از فرمایشات مکرر رهبر انقلاب است. چه کار فرهنگی زیبایی، کوتاه و اثربخش! آن هم از دستان کوچک همین شیعه کوچولوی زیبارو.
چون خیابانهای منتهی به میعادگاه نماز جمعه را بسته بودند همه خودروهایشان را در کوچهپسکوچههای نزدیک پارک کرده بودند. در حین بازگشت باید از پارکی عبور میکردیم تا به مقصد برسیم. داخل پارک پر بود از پرچمهای کوچک سه رنگ که داده بودند به بچههای کوچکتر و بادکنکهای رنگی. مادران نیز با فرزندانشان مشغول بازی بودند. گویا تصمیم داشتند خاطرات خوبی از این راهپیمایی برای فرزندان دلبندشان به جای بگذارند. اینها همه فرهنگ تربیت فرزند است. برای ولایی ماندن، برای انقلابی بودن. راهپیمایی تمام شد اما این راه تمامی ندارد …
پایان پیام/۸۴۰۰۷