» دسته‌بندی نشده » کفش‌ها اینجا عروس می‌شوند!/روایت‌هایی از متفاوت‌ترین نذورات مردمی اربعین
کفش‌ها اینجا عروس می‌شوند!/روایت‌هایی از متفاوت‌ترین نذورات مردمی اربعین

کفش‌ها اینجا عروس می‌شوند!/روایت‌هایی از متفاوت‌ترین نذورات مردمی اربعین

شهریور 15, 1401 2۰


گروه جامعه؛ نعیمه جاویدی: هوا، بوی اسپند و گلاب مسیر طریق العلما را گرفته است. بوی اشک زواری که قدم‌هایشان را نذر راه کرده‌اند. هوا، عطر نان نذری می‌دهد و مشاممان از شمیم در هم آمیختن عطر خوش نذری‌های راه اربعین حسینی پر می شود. چه قسمت و توفیق و  فرد، راهی زیارت اربعین شود چه نشود و جابماند از این راهپیمایی میلیونی و معنوی. هوا، عطر شما را گرفته آقاجان، ما مشاممان تیز است، بوی آشنا را زود تشخیص می‌دهیم؛ از شما چه پنهان، ما عمری است عاشقتان شده‌ایم از نذرهایمان پیدا نیست؟

نذرهایی که فقط در  دستگاه شما معنا دارند و جایی دیگر، کمتر می‌توان نمونه‌اش را پیدا کرد. عشقتان حواسمان را پرت کرده،‌ اینجاییم و دلمان جایی دیگر. اربعین است؛ بزم عاشقان و دلدادگانتان در مسیر این پیاده‌روی عشاق حسینی. نذرهایمان برای عشق به شما ناممان را سر زبان ها انداخته است.

ماجرای صدقه‌های هرروزه

ما به چشم‌زخم اعتقادداریم. می‌ترسیم عشقمان چشم بخورد، عاشقانتان هم. چیز زیادی نداریم، شیشه‌ای را پر از دانه‌های سیاه و خوشبوی اسپند می‌کنیم. بچه‌هایمان منقل کوچک پر از زغال‌های سرخ‌شده را توی دست می‌گیرند. جمع زائران و خیل عاشقانتان که عبور می‌کنند تا عمود به عمود،‌ راه رسیدن به شما را طی کنند با سلام‌وصلوات یک‌مشت اسپند برایشان می‌ریزند روی آتش و دود می‌کنند تا چشم بد و بلا دور شود از آن ها. نذر دیگری هم هست،‌ پیرزنی را می‌شناسیم که از اول ماه صفر تا خود اربعین هرروز برای به‌سلامت رفتن و برگشتن زائران کربلا و اربعین، «نذر صدقه» دارد. «ماه سلطان» خانم خودش پای رفتن به کربلا ندارد اما دلش همیشه حسینی است و گره‌زده شده به ضریح شش‌گوشه و می‌گوید:‌ «من پا ندارم بروم کربلا اما با همین صدقه‌ها شریک راه می‌شوم.»

گلاب کاشان و زائران کربلا

راستی آقاجان، پیرمرد همسایه ما اصالتاً کاشانی است. گلستان کوچکی دارند. از مسابقه اهل کاشان می‌گوید که فصل گلاب‌گیری و تهیه عرقیات گیاهی از هم سبقت می‌گیرند تا برای معطر شدن راه زائران و پذیرایی از آن‌ها با انواع شربت و دم‌نوش گیاهی کم نگذار‌ند و از السابقون باشند. اسمش «مش حسین» است و می‌گوید: «پدرم، آدم نداری بود اما همین‌که نام مولا را برایم انتخاب کرده، می‌نشینم و از جا بلند می‌شوم می‌گویم: نور به قبرت ببارد، بابا! من به این هم نام بودن چشم امید دوخته‌ام برای قیامتم. پدرم می‌گفت که باید حرمت صاحب ‌نام را نگه‌دارم و هر کاری از من سر نزند. حسین بودن مسئولیت دارد.»

هدیه را که پس نمی‌گیرند!

ما همیشه می‌گوییم سر و جانمان فدای شما. خون می‌دهیم درراهتان اگر پایش بیفتد و جهاد در پیش باشد. آقاجان اینجا در اربعین، تاسوعا و عاشورایتان آن‌هایی که شوق و حسرت زیارت شما را به دل دارند،‌ «نذر خون» دارند. رگ‌های همان دستانی که با آن‌ها برایتان سینه‌زنی می‌کنند را سپر سلامتی بیمارانی می‌کنند که قطره‌های سرخ خونشان می‌تواند جان آن‌ها را نجات دهد. سال‌هاست در این ایام خودشان را می‌رسانند به‌صفوف اهدای خون تا جانی را نجات دهند.

همه جای این عالم، خون دادن یک کار انسانی و پزشکی است، قاعده عاشقان شما اما فرق دارد؛‌ عشق اهدا می‌کنند. مثل جوان دلداده و عاشقی که دلش پیش شما و کربلاست برای اربعین اما مثل «اویس قرنی»باید از والدینی سالمند، پرستاری کند و تنها کاری که از دستش برمی‌آید برای امضا کردن نامه عاشقانه‌اش به شما همین نذر سرخ است.عاشقانتان که نذر خون دارند کم نیستند؛ ما اصلاً اینجا بچه‌هایمان را نذر شما می‌کنیم. حاج«صفر خمسه»، پدر شهید مفقودالاثر را یادتان هست؟ همیشه می‌گفت: «پیکر اکبرم نیامد! فدای سر علی‌اکبر امام حسین(ع)…پسرم را هدیه دادم به اباعبدالله(ع) و امام زمان(ع). آدم که هدیه را پس نمی‌گیرد…»

مشکل‌گشاها پرواز می‌کنند

هر چیزی که به شما می‌رسد و برای شما می‌شود، ماهیتش فرق می‌کند. اسمش، هویتش عوض می‌شود و بالا می‌رود. یک‌مشت نخودچی، کشمش،‌ نقل،‌ پسته و توت و بادام همه جای عالم، اسمش آجیل است اما همین‌که نذر شما می‌شود،‌ نام جدیدی پیدا می‌کند؛‌ «آجیل مشکل‌گشا». ما روضه می‌گیریم، نذر می‌کنیم و همین یک‌مشت آجیل را به امید عنایت شما به ما و گشایش امورمان بین عزادارانتان توزیع می‌کنیم. حالا هم چند سالی است که بانوان شهر و روستاهای مختلف کشور و ارادتمندانتان دورهم جمع می‌شوند. با مبالغی که حاجتمندان و عزادارانتان به دستشان رسانده‌اند، آجیل می‌خرند و مثل روزهایی که برای کمک به رزمندگان در هشت سال دفاع مقدس بسته‌های غذایی و خوراکی تهیه می‌کردند، بسته‌های آجیل مشکل‌گشا تهیه می‌کنند. با هزار امید، قطره‌های اشک و سلامشان را به هر بسته گره می‌زند تا اگر خودشان هم راهی این مسیر نیستند، سلامشان به کوی شما راه پیدا کند. زائران پیاده در این مسیر طولانی وقتی ضعف و گره‌ بسته آجیل مشکل‌گشا را باز می‌کنند، قاصدک سلام و عشق این عاشقان پشت جبهه هم بال می‌گیرد و پر می‌کشد به سمت شما.

عروسک‌ها هم اربعینی می‌شوند

آقاجان! دل‌تنگی سخت است اما برای خانم‌ها کشنده. ببینید عشقتان، دل‌تنگی‌تان با دردانه‌تان حضرت رقیه(س) چه کرد؟ جاماندگان زیارت اربعینت چه چاره‌ای دارند جز اینکه توسل کنند به این نازدانه؟ حالا چند سالی است ما عروسک نذر می‌کنیم. موکب داران باصفایتان در مسیرهای زیارتی، خودشان، اهل‌وعیال و بچه‌هایشان را ریزودرشت به خط کرده‌اند و به‌صف کشیده‌اند برای خدمت به زائران پای پیاده شما. بچه‌هایشان از صبح علی‌الطلوع تا خمیازه خواب زائران در موکب، مشغول خدمت هستند. راه که می‌روند، نذری که پخش می‌کنند، یاد فرزندان شما در دل و ذهنمان زنده می‌شود. ما به این خادم‌های کوچک اما بزرگوارتان که از همین خردسالی مشق عشق می‌کنند و دلشان را مال شما، به یاد رقیه خاتون کربلا، عروسک هدیه می‌دهیم.

قدم‌هایمان را نذر می‌کنیم

این کهکشان راه شیری عشق زیارت شما همین‌طور به‌خودی‌خود،آسان و سهل، امن و باز نشده است. شهدا خونشان را نذر باز شدن راه زیارتتان کرده‌اند. دوری‌تان و بسته بودن راه زیارتتان انقدر سخت بود که هنوز هم، حتی حالا که راه بازشده است هر بار که از آن روزها حرف می‌زنند که راه زیارت بسته بود، چشمشان پُر می‌شود و «آخ حسین جان…» می‌گویند. آقاجان ما توی این راه نمک‌شناسی را تمرین می‌کنیم تا جایی که بشود، نه! تا جایی که می‌توانیم و باید. ما «نذر قدم» می‌کنیم به نیابت امام زمان عزیزمان راه می رویم. به نیابت آن‌هایی که همت، خِرد و خونشان امنیت ما را رقم‌زده است.  مگر می‌شود به زیارت حرم رفت بی یاد و نیابت شهدای مدافع حرم! حرف از محال با ما نزنند بی خبران عشق. ما راه می‌رویم که زمینه ظهور فراهم شود. ما قدم‌هایمان را فرش راه امام عصر(عج) می‌کنیم و دلمان را گرم به یاد و تشکر از شهدا. آقا شنیده ایم در راه شما قدم‌هایمان را اهل آسمان و زمین می‌شمارند؛ قیمتی است…

اینجا کفش‌ها عروس می‌شوند!

اربعین و کربلاست دیگر. اینجا چه انتظاری است جز عشق و مهربانی؟! خادمانی را می‌شناسیم که پای خاک‌آلوده زائران را می‌بوسند. غبارش را می‌تکانند. سرمه چشم می‌کنند. خادمانی که خوب می‌دانند پای پیاده‌ای که فرسنگ‌ها را به عشق و اشتیاق، راه طی کرده باشد خسته‌وکوفته می‌شود اما به روی خودش نمی‌آورد. ما اینجا در اربعین، افرادی را می‌شناسیم که نازِ پاهای خسته زائران را می‌کشند و ماساژ می‌دهندشان تا آماده پیاده‌روی فردا شوند. ما راه می‌رویم. گردوخاک و گِل و شُل جاده و راه کفش‌هایمان را از قیافه می‌اندازد از چشم اما نه! خادمانی را می‌شناسیم که می‌نشینند کف جاده‌های داغ مسیر پیاده‌روی اربعین. ساعت‌ها حتی در ظلّ آفتاب عمود بر سر. خادمانی که کفش‌های خاک گرفته را نونوار و عروس می‌کنند برای عبور از جاده‌های عشق رسیدن به شما. واکسی‌ها، کفاش‌هایی که منت زائران را می‌کشند برای پاک و تعمیر کردن رایگان کفش‌ها هم. اینجا تنها جایی است که آدم دلش می‌خواهد کفشش هی گِل و خاک شود تا دست این عاشقان خادم، از وصل کوتاه نشود.

خاکی که کیمیا می‌شود

آقاجان یکی از زائران اربعین ۱۳۹۷ شما خاطره جالبی تعریف می‌کند و می‌گوید: «این روزها که این پویش‌های بغل رایگان راه افتاده و شده مظهر روشنفکری ما بغل‌های پاک و بی‌آلایش را در کربلا تجربه کردیم. بین راه، مردان و زنانی بودند که خاک‌پای کف زائران را به تبرک برمی‌داشتند و توی کیسه می‌ریختند. خانم‌هایی که بچه‌ها و خانم‌ها را بغل می‌کردند و مردانی که مردها را می‌گفتند ما از شما ممنونیم که سیاهی‌لشکر یاران امام حسین(ع) را زیاد کردید. ممنونیم که هستید تا ما موکب بپا و نذرمان را ادا کنیم.»

در عشق به شما همه‌چیز سرنوشت قشنگی پیدا می‌کند، مثلاً همان خاک‌های تبرکی جمع شده در مشمع‌ها. همان زائرتان می‌گوید: «یکی از مردان موکب دار  می‌گفت: این خاک را گوشه‌ای نگه می‌داریم. هر وقت کسی تب کند یا بیمار شود، کمی از آن را با آب گل می‌کنیم و می‌مالیم به پیشانی بیمار. ما از این خاک برکت‌ها دیده‌ایم.» زائرانت بی‌گمان یا شاعرند یا خوب بلدند آدم را یاد شعرهای قشنگ بیندازند: «آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند/ آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند…»

گمشده در اربعین با خط خوش

به شما که می رسیم،‌ ما هنر زیادی نداریم آقاجان! جز خرج کردن هنرهایمان برای شما. شهر عشق شما؛ روزهای عاشقی برای شما خاصیت عجیبی دارد، آدم هی دلش می‌خواهد هنرنمایی کند در راه کربلا و اربعین. یکی خط خوشی دارد چه زائر باشد چه جامانده از اربعین، هنرش را وقف راه شما و هدیه به زائرانتان می‌کند. نوشتن خط خوش و چاپ آن روی پارچه لباس و پرچم‌ها مثلاً. گاهی هم می‌شود خطاط تابلوهای تعیین مسیر و راهنمایی زائران که در مسیر پیاده‌روی و موکب‌ها نصب می شود. ما خطاطان بنامی را می‌شناسیم که وقتی نام و عنوانشان را در دستگاه شما می‌پرسیم می‌گویند: هیچ! به قول خودشان خط‌خطی‌هایی روی کاغذ می‌کشند برای دلشان.

بعضی هم‌قلمشان عاشق می‌شود انقدر که جمله‌ها را به نخ تسبیح روایت و داستان می‌کشند. همین چند وقت پیش بود که دیدیم یکی از ارادتمندانتان کتابی منتشر کرده از روایت شیدایی‌اش. «گمشده در اربعین» راستش را بگوییم؟ ما خودمان را هرچه داریم را دست‌وپایمان را پیش عشق شما گم می‌کنیم. دست خودمان نیست. ما خودمان را گم می‌کنیم تا شما را پیدا کنیم.

ویزیت به امید صحرای محشر

پزشکان زیادی سراغ داریم که درب مطبشان را می‌بندند تا خادم شفاخانه شما شوند. پزشکان بنامی که اگر بپرسی به کدام نمره کارنامه‌شان در صف و صحرای محشر چشم امید دارند؟ پاسخ‌هایشان شنیدنی است/همان‌جایی که در خاک عراق، کودک زائر تب کرده را معاینه کردم…/ آنجایی که به آن مادری که کمردرد امانش را بریده بود و می‌ترسید از بقیه پیاده‌روی جابماند، مسکن دادیم و درمانش کردیم/ همان روزی که پیرمرد باصفا و بیمار عراقی وقتی فهمید تمام خدمات درمان و دارو رایگان است، گفت: مولا حسین(ع) با شما حساب کند و…

این پیاله شیر، شفاست…

ما نذرهای جالب درراه عشق و اربعین شما کم ندیده‌ایم. مثل جوان عراقی که خودش بود و لباس‌های تنش. هیچ وسیله دیگری همراه نداشت. در مسیر نجف به کربلا می‌دوید سمت سالمندان. ساک و کوله‌شان را تا مسیری حمل می‌کرد برایشان. بانویی که با بچه‌ها در موکب بازی می‌کرد تا مادرانشان استراحت کنند و بتوانند کمی بخوابند. آن دختربچه روستایی را چرا نگویم که تمام دار و ندارشان یک گاوشیرده بود و شیر هرروزش را تا اربعین لب نمی‌زدند و نمی‌فروختند تا چند لیوان شیر دوشیده و تعارف شود به زائران مسیر پیاده‌روی اربعین. شیری که می‌توانستند بفروشند یا نیاز خودشان را رفع کند اما با تمام تنگدستی که داشتند می‌گفتند که این شیر، مال زائران حسین(ع) است، صاحب دارد. من که می‌گویم این شیر، داروست؛ معجون عشق است. تمام دارایی یک خانواده روستایی است مثل‌اینکه پادشاهی از تمام خزانه‌اش چشم بپوشد و بذل کند. کسی تمام داشته هایش نذر شماست، زیبا نیست؟!

از نذر خواب تا نذر نظافت

نذرهای جالب دیگری هم داریم. «نذر دارو»، «نذر خواب»خوابیدن روزه‌دار و زائر شما حرمت دارد. برای همین است بعضی‌ها لحاف، پتو و زیرانداز و ملحفه، موکت و بالشت‌های اضافه‌ای که دارند را به موکب‌ها می‌بخشند تا شرایط استراحت و خواب زائران بهتر فراهم شود. بعضی هم از مدتی قبل داروهای اضافه، تاریخ‌دار و سالمی که خودشان یا دیگران دارند، جمع می‌کنند و به دست کاروان‌های پزشکی و موکب‌های سلامت می‌رسانند تا صرف سلامتی بیماران شود. بعضی هم نذر می‌کنند به نیت نذری اربعین به موسسه‌هایی که از بیماران، سالمندان و بیماران اعصاب و روان مراقبت می‌کنند، خدمت کنند و نذری‌هایشان را برسانند به دستشان.

ما حتی بعضی‌ها را می‌شناسیم که «نذر نظافت» دارند. ازاینجا با خودشان مشمع‌های بزرگ می‌برند. در مسیر پیاده‌روی زباله‌ها به‌خصوص لیوان و ظروف یک‌بارمصرف رهاشده در مسیر را جمع می‌کنند و به مخازن زباله می‌رسانند. این‌ها حتی به کمک موکب‌داران می‌روند برای نظافت سرویس‌های بهداشتی و حمام‌های در مسیر. شستشوی ظرف‌ها و جارو کردن موکب. برداشتن خرده‌شیشه‌ها و اشیاء برنده از مسیر پیاده‌روی تا مبادا به‌پای آن‌هایی که پیاده‌روی می‌کنند، خط‌وخالی بیفتد. از قشنگ‌ترین و امروزی‌ترین نذرهای عاشقی، نذر نوجوانی است که شارژرهای موبایل را وقف موکب کرده تا اگر کسی یادش رفته بیاورد، تلفنش خاموش و خانواده‌اش نگران نشود.

نذر کردم عرقتان را پاک‌کنم!

آقاجان ما اشتیاق داریم برای عاشقانه نذر کردن. حال کودک عاشقی که صبح تا شب دستمال‌کاغذی روی سرش گرفته تا زائران پای پیاده شما یکی‌یکی بردارند. عرقشان و اشک چشمشان را پاک کنند، خریدنی است. بچه‌هایی که خلاق‌ترین بچه‌هایی هستند که در عالم می‌شناسیم «نذر عرق چیدن» از صورت زائر یا گِل عزا مالیدن به سرش به نیت تبرک و نشانه عزا را خوب بلدند.

چه نذرهای عجیب و قشنگ دیگری که سراغ داریم.مثل آن‌هایی که یک‌گوشه منتظر می‌نشینند تا زائری برای ناهار خوردن یا استراحت بنشیند. بدوند، خودشان را برسانند بالای سرش با چفیه، مقوا حتی لباس تنشان بالای سرش سایه بیندازند. نذر سایه کنند برای روزی که در صحرای محشر امیدشان فقط این است که سایه شما را لحظه‌ای روی سرخودشان حس کنند. ایرانی‌ها هم این نذر را یاد گرفته‌اند. پیرمردی را سراغ داریم که می‌گوید: «سایه می‌اندازیم تا سایه‌ات کم نشود از سرمان، حسین جان…»

اینجا هم، سرِ سربند، دعواست…

ما عاشق‌ها خوب بلدیم صف راه بیندازیم؛ چطور؟! سربندهایی که به نام شما و خاندان عزیزتان، مزین شده را تهیه می‌کنیم. به خیل زائران که می‌رسیم یکی‌یکی سربندها را روی سرهم می‌بندیم و محکم می‌کنیم. به خودمان می‌آییم و می‌بینیم هر کس دارد سربند یکی دیگر را می‌بندد و همین‌طور صف عشق است که امتداد پیداکرده. درست مثل آن روزها که شب عملیات بود و رزمنده‌های هر گردان یکی‌یکی سربند نفر قبلی را می‌بست. اینجا هم مثل ۸سال دفاع مقدس، دعوا سربند «یا فاطمه(س)…» است و نام شما. ما نذر می‌کنیم روی خودرو، کوله و لباس زائران هم با شابلون نام و یاد شما را حک کنیم. ما عاشقیم و به این دل‌خوش که با این نوشته‌ها ثبت است بر جریده عالم دوام ما…

نذر مادر شهید زرتشتی برای اربعین

راستش را بخواهید ما عاشقانِ متحیریم و انگشت حیرت به دهان. هرروز یک جلوه از شما می‌بینیم و متحیر می‌شویم. می‌بینیم که عشق شما عالم و آدم را دیوانه شیدا کرده است. حتی آن‌هایی که مسلمان نیستند، مسیحی، زرتشتی و پایبند به آیین دیگری هستند از جان و مالشان برای شما خوب خرج می‌کنند.

آقاجان ما خانواده عاشق زرتشتی سراغ داریم که اتفاقاً پسرشان در کربلای هشت سال دفاع مقدس ایران شهید شده. «پوران نمیرانیان»، مادر این خانواده هرسال برایتان نذر اربعین دارد و نان می‌پزد و خانه به خانه سوغات عشق شما را پخش می‌کند. این‌ها را ببینیم و روزبه‌روز عاشق‌تر به شما نشویم؟!

آب؛ نذر شاه شهیدان تشنه‌لب

ما میوه‌های کالی را می‌شناسیم که به شوق عشق شما زرد و سرخ،‌ رسیده و شیرین می‌شوند. باغدارانی که میوه بهترین درخت‌هایشان سهم زائران شما و اربعینی‌هاست.

سیب ایران، عراق، لبنان، افغانستان و… به قول «سعید بیابانکی» جهانی در بزم عشق شما دورهم جمع‌اند. عشق شما عجیب است! خودتان شهید تشنه‌لب هستید اما خادمانتان در تمام‌مسیر اربعین، آب به دست، سرک می‌کشند و منتظر می‌مانند تا مبادا زائری تشنه بماند. «نذر آب» می‌کنیم شاید بار دلمان کمی سبک شود از اندوه روزی که شما بین دو نهر آب تشنه شهید شدید. ما اصلاً این همه نذر می‌کنیم تا به شما برسیم…

/انتهای پیام




منبع

به این نوشته امتیاز بدهید!

farsnews

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×