آیتالله آمد، قمهکشها و قماربازها از محله رفتند/ فرزند صاحب کتاب «مفاتیح الجنان» در جنوب تهران چه میکرد؟
گروه جامعه خبرگزاری فارس- مریم شریفی؛ راست گفته آن حکیم نکتهبین که: «اگر امام جماعت، امام محله باشد، آن وقت مسجد میشود خانه اهالی و سرچشمه برکات برای محله.» شاهد اگر میخواهی، سراغی از اهالی قدیمی محله «مظاهری(شقاقی)» در جنوب شرقی تهران بگیر تا برایت از خاطرات یک امام جماعت فراموشنشدنی بگویند که از وقتی مسجد را به قلب تپنده محلهشان تبدیل کرد، از یک طرف پای اوباش قمارباز و قمهکش از حریم زندگیشان بریده شد و از طرف دیگر، با تلاشها و پیگیریهایش آبادانی به محله روی خوش نشان داد…
برای همه آنهایی که هر وقت حال دعا پیدا میکنند، در قفسه کتابهایشان سراغ «مفاتیح الجنان» میروند، حتماً جالب خواهد بود که بدانند فرزند صاحب این کتاب شریف، تا همین ۱۵ سال قبل در کسوت امام جماعت مسجد، همسایه مردمان یکی از محلههای جنوب تهران بود. مرحوم آیتالله «محسن محدثزاده قمی»، فرزند شیخ عباس قمی (ره) از وقتی تصمیم گرفت به جای آنکه بر صدر مجالس درس حوزه علمیه بنشیند و راهنمای طلاب باشد، زیر سقف یک مسجد گمنام روزگار بگذراند و دلهای نمازگزارانش را به معارف دین گره بزند، شد خورشید محله و در ۴۷ سال عمر بابرکتی که صرف این راه کرد، به زندگی زنان و مردان زیادی نور و برکت هدیه داد. هفته جهانی مساجد، فرصت مغتنمی است برای مرور خدمات مرحوم آیتالله محدثزاده در مسجد الصادق (مسجد حاج عبدالله)…
مرحوم شیخ عباس قمی(صاحب کتاب شریف مفاتیح الجنان)
از نجف تا درکه؛ پا جای پای پدر
کشف حجاب رضاخانی، نهفقط فضای فرهنگی ایرانِ آن روز را زیر و رو و بسیاری از زنان عفیف را خانهنشین کرد، بلکه گروهی از متدینین را هم به فکر جلای وطن انداخت. خانواده شیخ عباس قمی، یکی از همانها بودند که بعد از قانون کشف حجاب به این نتیجه رسیدند که ایران دیگر جای زندگی نیست. اینطور بود که دل کندند از هرآنچه داشتند و پناهنده شدند به خانه پدری، به نجف اشرف که همیشه خانه امن شیعیان بوده. در سایه حوزه علمیه نجف هم بود که دو آقازاده شیخ، پا جای پای پدر گذاشتند و طلبه علوم دینی شدند. ۱۵ سال طول کشید تا این خانواده محترم دوباره به قم برگردند. این بار اما به همراه دو عالم جدیدی که به دنیای اسلام معرفی کرده بودند؛ میرزا علی و میرزا محسن محدثزاده قمی.
فرزندان شیخ عباس قمی: سمت راست(مرحوم آیت الله محسن محدث زاده قمی)/ سمت چپ(مرحوم میرزا علی محدث زاده قمی)
اما فرزند شیخ عباس قمی کجا و تهران کجا؟ در روزگاری که سیاستهای رژیم پهلوی هر روز به شیوهای جدید خون به دل خانوادههای اصیل و معتقد میکرد، چه عاملی باعث شد مرحوم آیتالله «محسن محدثزاده» پایتخت مذهبی ایران را رها کند و راهی تهرانی شود که پایتخت همه تغییرات مغایر با اسلام در آن روزها بود؟ مرور خاطرات خانواده آیتالله نشان میدهد همهچیز زیر سر خوشاقبالی مردم «درکه» بوده! همان منطقه خوش آب و هوای شمال تهران. شنیدهای میگویند: «گاهی بساط عشق، خودش جور میشود»؟ حکایت اهالی درکه و پیوندشان با این عالم بزرگوار، همین است.
مرحوم حجتالإسلام «مهدی محدث زاده قمی»، فرزند مرحوم آیتالله «محسن محدثزاده قمی» و نوه شیخ عباس قمی
جایی از خاطرات مرحوم حجتالإسلام «مهدی محدث زاده قمی»، فرزند مرحوم آیتالله «محسن محدثزاده قمی» به این موضوع اشاره دارد: «ماجرای خانواده ما و شهر تهران از سال ۱۳۳۸ شروع شد که مرحوم پدر برای رهایی از گرمای طاقت فرسای تابستان قم، تن به یک مهاجرت کوتاه مدت داد و به توصیه دوستان راهی منطقه درکه شد. ایشان که سرگرم مطالعات و دروس خود بود، وقتی متوجه شد تنها فضای مذهبی منطقه درکه، یک تکیه است که در آنجا هم به دلیل عدم حضور یک شخصیت روحانی، خبری از برگزاری نماز جماعت نیست، داوطلبانه در آن تکیه شروع به اقامه نماز جماعت، سخنرانی و بیان احکام کرد. اهالی درکه هم که دیدند یک آخوند غریبه آمده و بیچشمداشت دارد برایشان نماز میخواند و منبر میرود، کم کم جذب شدند.
خیلی طول نکشید که تکیه قدیمی محله رونق گرفت. ماجرا طوری پیش رفت که وقتی در پایان تابستان پدر عزم بازگشت به قم کرد، اهالی درکه مانع شدند. آنها در نامهای به آیتالله بروجردی از ایشان خواستند به پدرم تکلیف کنند بهعنوان امام جماعت در درکه بماند. اطاعت از امر مرجع تقلید زمان، پدر و خانواده ما را در آن منطقه ماندگار کرد.»
مرحوم «حاج عبدالله صادق تهرانی»، موسس مسجد الصادق(ع)
وقتی فقط مسجد، حریف قمهکشها و قماربازها میشود
روزهای خوب اهالی درکه در جوار مهمان عزیزشان اما چندان طولانی نبود چون دست روزگار، مأموریت دیگری برای او رقم زده بود؛ آن هم در یکی از محلههای کوچک و شناختهنشده حوالی میدان خراسان در جنوب شرقی تهران که آن روزها هیچ نشانهای از رونق و آبادانی نداشت. تا یک علامت سئوال بزرگ دیگر میآید در این قصه خودنمایی کند، روایت حاج «حسین محسنی»، از اهالی قدیمی محله مظاهری (شقاقی سابق) از نحوه ورود آیتالله محدثزاده به محلهشان، چراغ میشود و این بخش مبهم از داستان را برایمان روشن میکند: «۶۰ سال قبل، بخش اعظم محله مظاهری (شقاقی سابق) و محلههای اطراف را زمینهای بایر تشکیل میداد. در آن شرایط، حاج «عبدالله صادق تهرانی»، فرد متمول و خیّری که زمینهای زیادی داشت، با ساخت خانههای ۴۵ تا ۶۰ متری تلاش کرد به رونق محله کمک کند اما خانههای ساختهشده تا مدتها خالی از سکنه ماند.
بعضیها میگفتند چون محله از امکانات اولیه زندگی شهری بیبهره است، کسی به این خانهها روی خوش نشان نمیدهد اما حتی همانها هم میدانستند این حرفها بهانه است. ماجرا از جایی مهمتر آب میخورد. آن روزها یک گروه خلافکار، همهکاره این محدوده بودند؛ گروهی که با قمهکشی، قماربازی و انواع خلافها، محله را بدنام و مردم را از آن گریزان کرده بودند.
شناسنامه مسجد الصادق(ع) در کاشیکاری مسجد
مرحوم حاج عبدالله اما اهل خالی کردن میدان نبود و برای حل این مشکل، از یک ترفند فرهنگی استفاده کرد. او با اینکه در نظر عموم، یک فرد مذهبی به حساب نمیآمد، یک مسجد در قلب محله بنا کرد که در گذر زمان، به مهمترین محرک آبادانی و پیشرفت عمرانی و فرهنگی محله مظاهری و محدوده اطراف آن تبدیل شد؛ مسجدی که «الصادق (ع)» نامگذاری اما در میان اهالی محله به نام بانیاش، حاج عبدالله، معروف شد. حاج عبدالله تمام آداب ساخت مسجد را رعایت کرد؛ اینطور که نقشه مسجد را در تاریخ ۱۵تیرماه ۱۳۳۹ در قم به رویت آیتالله بروجردی رساند و بعد از تأیید ایشان، کلنگ ساختش را به زمین زد. اما ۷ماه بعد که عملیات ساخت تمام شد، یک مسئله مهمتر به میان آمد. حالا تنها مسجد محله، یک امام جماعت میخواست و حاج عبدالله این بار هم به مرجع تقلید اول آن دوران متوسل شد.»
مسجد الصادق(حاج عبدالله) در محله مظاهری در جنوب شرقی تهران
آیتالله کاشانی و مرحوم فلسفی، مهمانان ویژه مراسم استقبال از آیتالله
در خاطرات حجت الإسلام مهدی محدث زاده، این مقطع از اتفاقات زندگی پدر بزرگوارش که نقطه شروع یک همسایگی طولانی و سراسر محبت با اهالی محله مظاهری بود، با این جملات زیبا ثبت و ضبط شده است: «آن ایام رسم بود هرکس مسجدی میساخت، از یک مرجع تقلید درخواست میکرد برای آن مسجد امام جماعت انتخاب کند. وقتی حاج عبدالله از مرجع عالیقدر، آیتالله بروجردی، چنین درخواستی کرد، ایشان این مسئولیت را به مرحوم پدرم واگذار کرد. تا این خبر به گوش اهالی درکه رسید، از ناراحتی به گریه افتادند و نارضایتی خودشان را از این اتفاق اعلام کردند. ماجرا به مخالفت زبانی محدود نشد و فردا بعد از عزیمت پدر به مقصد جدید، یک اتوبوس از اهالی درکه برای برگرداندن حاج آقا راهی محله شقاقی شدند اما با اتفاقاتی که در آن محله دیدند، امیدشان به ناامیدی تبدیل شد…
متدینین درکه وقتی با یک مراسم استقبال باشکوه مواجه شدند و دیدند مردم محله شقاقی سرتاسر خیابان را چراغانی کرده و به احترام آیتالله محدثزاده قدم به قدم گوسفند قربانی کردهاند، غمگین و دست خالی برگشتند… آنچه آن مراسم استقبال باشکوه را بهیادماندنیتر کرد، حضور شخصیتهای برجسته و بزرگواری مانند آیت الله کاشانی، مرحوم فلسفی و مرحوم محقق خراسانی بود.»
مرحوم حجتالإسلام «مهدی محدث زاده قمی» و عکس پدرش، مرحوم آیتالله «محسن محدثزاده قمی»
حالا بشنوید از تیری که حاج عبدالله رها کرده بود و هرچند با تأخیر اما بالاخره به هدف نشست. حاج محسنی از تأثیر حضور یک عالم بزرگ بهعنوان امام جماعت در مسجد تازه تأسیس محله، اینطور میگوید: «همینکه خبر حضور فرزند شیخ عباس قمی در مسجد حاج عبدالله و سکونت او در همین محله، دهان به دهان گشت، مردم آرامآرام مثل پروانه دورش جمع شدند. خانواده ما هم که سالها در محله مجاور مستأجر بودند، به دلیل حضور حاج آقا به محله شقاقی نقل مکان کردند و به لطف این جابهجایی، صاحبخانه شدند. و اینها، مقدمه آن اتفاق بزرگی بود که حاج عبدالله منتظرش بود. کمی که گذشت و جایگاه مردمان اصیل مذهبی در انس با آیتالله محدثزاده و مشارکت در برنامههای مسجد تقویت شد، آن جماعت قمارباز و قمهکش فهمیدند محله دیگر جای آنها نیست. پس بساطشان را جمع کردند و از آن حوالی رفتند.»
مرحوم آیتالله «محسن محدثزاده قمی»(فرزند شیخ عباس قمی)
وقتی امام جماعت، یک محله را کتابخوان و مجلهخوان میکند
وقتی از تحول فرهنگی محله به تبع حضور یک چهره تاثیرگذار صحبت به میان میآید، از یک حرکت آرام و پیوسته و دوراندیشانه میگوییم؛ اتفاقی که در خاطرات فرزند آیتالله محدثزاده اینطور از آن یاد شده است: «از همان ابتدا برای مرحوم پدر، برنامههای فرهنگی در اولویت امور مسجد بود. آن زمان ایجاد کتابخانه در مسجد مرسوم نبود، اما با حسن تدبیر ایشان، کتابخانه مسجد الصادق (ع) با یک قفسه کتاب شروع به کار کرد و به تدریج بزرگتر و غنیتر شد. فقط هم این نبود. در روزگاری که کمتر کسی اهل مطالعه روزنامه و مجله بود، پدر با یک ارتباط فرهنگی، پای مطبوعات را به زندگی اهالی محله باز کرد. با ترتیبی که ایشان داده بود، یک مرکز مذهبی فرهنگی در قم، به طور مرتب مجلاتی در ۳ رده سنی کودکان، نوجوانان و جوانان، و بزرگسالان برای مسجد میفرستاد. آن مجلات در اختیار نمازگزاران قرار میگرفت و بین هممحلهایها دستبهدست میشد.»
مرحوم حجتالإسلام «مهدی محدث زاده قمی»، فرزند مرحوم آیتالله «محسن محدثزاده قمی» و نوه شیخ عباس قمی در حال سخنرانی برای مخاطبان نوجوان مسجد
برای نوجوانان و جوانانی در سن و سال حجت الإسلام مهدی محدث زاده در آن روزگار، برنامههای فرهنگی آموزشی مسجد الصادق (ع)، یک فرصت ناب برای یک پرورش پاکیزه و هدفمند بود: «از دیگر امتیازات مهم مسجد الصادق (ع)، برگزاری کلاسهای آموزشی ویژه نوجوانان و جوانان بود. مرحوم پدر بعد از نماز صبح، برای گروهی از نمازگزاران بزرگسال که علاقهمند و مستعد بودند، جلسه درس عربی، قرآن و اخلاق برگزار میکرد و همین افراد، مسئول آموزش کودکان، نوجوانان و جوانان مسجد میشدند. خود من در کلاس قرآن یکی از همین افراد شرکت میکردم. به مرور که برنامههای آموزشی رونق گرفت، یک بخش مستقل برای برگزاری کلاسهای آموزشی ساخته شد و از اساتید برجسته برای آموزش دعوت شد؛ شخصیتهای برجستهای مانند آیتالله مهدوی کنی، آیت الله امامی کاشانی و آیت الله ضیاءآبادی که با جلسات درس و سخنرانی خود به ارتقای سطح علمی معنوی فرهنگی مسجد کمک کردند.»
عالمی که روی نقش خانمها حساب ویژهای باز کرده بود
تا همین ۴۰ و اندی سال قبل، بسیاری از دختران و خانمهای ایرانی، از اتفاقات فرهنگی جامعه بینصیب بودند و حتی درصد قابلتوجهی از آنها از نعمت سواد محروم میماندند. اما در شرایط نامساعد فرهنگی در دهه ۴۰ و ۵۰، آیتالله محدثزاده قمی برای دختران و خانمهای محله مظاهری، برنامهریزی مستقل فرهنگی داشت. شاهدش تابلوی زنگ زدهای که بر سر در کوچه مجاور مسجد جلبتوجه میکند. حاجی محسنی با اشاره به این تابلو که روی آن نوشته: «جلسه قرآن برای بانوان و دوشیزگان»، میگوید: «منزل حاج آقا محدثزاده در همین کوچه بود. در یکی از بنبستهای این کوچه، یک جلسه قرآن ویژه بانوان برگزار میشد که حاج آقا هم بر آن نظارت داشت.»
بخشی از خاطرات حجت الإسلام مهدی محدثزاده درباره برنامههای ویژه مسجد الصادق (ع) برای خانمهای محله هم، صحبتهای این هممحله قدیمی را تکمیل میکند: «ازآنجاکه رشد فکری، علمی و اعتقادی بانوان برای مرحوم پدر از اهمیت فراوانی برخوردار بود، ترتیبی داده بود که یک خانم آشنا به احکام و قرآن هفتهای یک روز در مسجد حضور پیدا کرده و به بیان احکام برای بانوان و پاسخ به سئوالات آنها بپردازد. در تعطیلات تابستان، برنامههای ویژه بانوان، مفصلتر هم میشد. با برنامهریزی حاج آقا در ایام تابستان، گروهی از بانوان فاضلهای که در محضر آیتالله سید «جعفر میردامادی» تعلیم دیده بودند، هر روز در مسجد حضور پیدا میکردند و برای دختران سنین مختلف و خانمهای بزرگسال جلسات آموزش قرآن، احکام و… برگزار میکردند. اما حاج آقا یک مأموریت ویژه دیگر هم به این بانوان دانشمند محول کرده بود.
مرحوم حجتالإسلام «مهدی محدث زاده قمی»، فرزند مرحوم آیتالله «محسن محدثزاده قمی» و نوه شیخ عباس قمی در کنار اهالی قدیمی محله مظاهری
در مقطعی در فضای روبهروی خیابان مسجد الصادق (ع)، یک پرورشگاه ساخته شد و از حاج آقا هم برای عضویت در هیئت رییسه آن دعوت به عمل آمد. حاج آقا توجه خاصی به آن پرورشگاه و بچهها و پرستارهایشان داشت. به همین دلیل هم ترتیبی داد این بانوان آشنا به علوم و احکام دین با حضور در پرورشگاه، به آموزش بچههای بیسرپرست بپردازند تا آنها به دلیل محرومیت از نعمت پدر و مادر، از تعلیمات اولیه اعتقادی بیبهره نمانند. اما این فقط بچهها نبودند که از برکت حضور آن بانوان بهرهمند شدند. رفتوآمد آن بانوان، آموزشها و حسن رفتارشان کمکم باعث تحول خانمهای شاغل در آن مرکز هم شد. تا جایی که بسیاری از خانمهای شاغل در آن پرورشگاه محجبه شدند. این موضوع در دوره قبل از پیروزی انقلاب، در نوع خود، اتفاق جالب مهمی بود.»
مرحوم حجتالإسلام «مهدی محدث زاده قمی» و عکس پدر و پدر بزرگش
اتحاد امام جماعت، پزشک و داروخانهچی به نفع بیماران نیازمند
موسپیدکردههای محله مظاهری خوب یادشان است امام جماعت محبوب محله در ۴۷ سالی که همسایه آنها بود، چطور با اهالی محله مأنوس شده بود و شریک غم و شادی آنها بود. فراموش نمیکنند چقدر دلش برای خانوادههای نیازمند محله میتپید و چطور برای کمتر کردن مشکلات آنها تلاش میکرد. تشکیل یک صندوق خیریه در مسجد و تحت پوشش قرار دادن خانوادههای نیازمند محله، ازجمله تدبیرهای آیتالله محدثزاده در این زمینه بود. اما اگر میخواهید از یکی از درخشانترین حرکتهای آن امام جماعت خوشفکر برای حمایت عزتمندانه از نیازمندان باخبر شوید، این خاطره فرزندش را از دست ندهید: «یکی از اتفاقاتی که کمک کرد کمی از دغدغههای حاج آقا برای کاهش مشکلات خانوادههای نیازمند رفع شود، آغاز به کار یک پزشک همفکر در نزدیکیهای مسجد بود. جالب است بدانید آن پزشک متبحر و دلسوز، کسی نبود جز دکتر «محمدعلی فیاض بخش» که چند سال بعد در انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسید.
از وقتی دکتر فیاض بخش اولین مطبش را در محدوده «تیردوقلو» در اطراف میدان خراسان افتتاح کرد، ارتباط صمیمانهای میان ایشان و مرحوم پدر شکل گرفت که در ادامه به یک اتفاق پربرکت منجر شد. البته این ماجرا که به نفع بیماران نیازمند شکل گرفته بود، یک ضلع سوم هم داشت؛ دکتر «ابوترابی»، صاحب داروخانه آن حوالی. حمایت از بیماران نیازمند توسط این گروه سه نفره، یک ساز و کار جالب داشت که باعث میشد آبرو و عزت آن نیازمند کاملاً حفظ شود. ماجرا از این قرار بود که دکتر فیاض بخش ۲ کد رمز برای دکتر ابوترابی تعریف کرده و گفته بود: اگر روی برگه نسخه بیمار یک امضا از من دیدید، به این معناست که بدون جلب توجه و با حفظ آبروی بیمار، دارو را نیمبها با او حساب کنید. اما اگر روی نسخه ۲ امضا کرده بودم، هیچ پولی بابت داروها از بیمار دریافت نکنید. هزینه داروهای نیمبها و رایگان را من و حاج آقا محدثزاده برعهده میگیریم…»
غصههای حاج آقا برای مادران آینده تمامی نداشت…
«البته دغدغهمندی حاج آقا برای سلامت مردم محله و تمام آن محدوده، به این ماجرا محدود نمیشد. حاج آقا برای ساخته شدن یک زایشگاه در خیابان اصلی آن حوالی (خیابان ۱۷ شهریور جنوبی فعلی) خیلی پیگیری کرد. بخشی از زمین پرورشگاه روبهروی خیابان مسجد را هم برای این کار پیشنهاد کرده بود. میدانید چرا؟ چون در آن حوالی، هیچ زایشگاهی وجود نداشت و بارها خبر اتفاقات تلخ و جبرانناپذیری که برای بانوان منطقه تا رسیدن به نزدیکترین زایشگاه میافتاد، به گوش حاج آقا رسیده بود. مرحوم پدر برای پیگیری این موضوع حتی به دیدار وزیر بهزیستی وقت هم رفت و این واقعیتهای تلخ را به اطلاع او هم رساند. اما متأسفانه با وجود تمام تلاشهای حاج آقا، آن زایشگاه هیچوقت ساخته نشد…»
شهدای مسجد الصادق(ع) که اغلب شاگردان مرحوم آیت الله محدث زاده قمی بودند
وقتی شاگردان آیتالله از آسایشگاه سالمندان، جواز بهشت گرفتند!
همان کودکان و نوجوانانی که در مسجد الصادق (ع) و در محضر آیتالله محدثزاده قمی پرورش پیدا کرده بودند، حالا مردان پا به سن گذاشتهای هستند که بعضیهایشان هم قدم در راه آن استاد گرانقدر گذاشتهاند. یکی از این شاگردان دیروز و استادان امروز درباره نقش حاج آقا در عاقبتبخیری بچههای محله اینطور میگوید: «من و بسیاری از فرزندان محله شقاقی (مظاهری) از کودکی در مسجد الصادق (ع) و تحت آموزشهای مرحوم آیتالله محدثزاده رشد کردیم. از ویژگیهای برجسته حاج آقا، اخلاص و تواضع ایشان بود. ما چیزی جز قال الباقر (ع) و قال الصادق (ع) از ایشان نشنیدیم. هیچوقت ندیدیم برایش اهمیت داشته باشد آنهمه خدماتش را کسی میبیند یا نه. تمام درسها و نکات اخلاقی را با بیانی سلیس و روان برایمان میگفت و از آنجا که خودش عامل به آنها بود، بر مخاطبان هم اثر میگذاشت.
البته حاج آقا در آموزشهایش به کلاسهای مسجد بسنده نمیکرد. وقتی ما به سن جوانی رسیدیم، با هماهنگی ایشان، شبهای جمعه با جمع زیادی از اهالی مسجد به آسایشگاه کهریزک میرفتیم و علاوهبر عیادت از مددجویان، برای آنها مراسم دعای کمیل برگزار میکردیم. بعد هم هر خدمتی لازم بود مثل استحمام و انجام امور بهداشتی، برایشان انجام میدادیم. حاج آقا همیشه سفارش میکرد: این کار را ترک نکنید. اگر هم برای انجام این برنامه و خدمات ازنظر مالی مشکل داشتید، روی کمک من حساب کنید.»
و خیلی نگذشت که تعداد زیادی از شاگردان جوان آیتالله محدثزاده، مزد این خدمات را با جواز بهشت گرفتند: «مسجد ما ۴۸ شهید تقدیم انقلاب کرده که همگی پرورش یافته و پامنبری حاج آقا محدثزاده بودند. یکی از شهدای هممحلهایمان را همه میشناسند؛ شهید «جواد حاج خداکرم»، فرمانده ناحیه انتظامی سیستانوبلوچستان که چند سال قبل در درگیری با اشرار به شهادت رسید…»
تصویری از اهالی قدیمی محله مظاهری که همیشه به یاد امام جماعت محبوبشان بودند
امام جماعت باید مردمدار باشد؛ مثل حاج آقای ما…
۲۸ اسفند ۱۳۸۷ در تاریخ محله مظاهری، یادآور یک اتفاق تلخ است؛ یادآور کوچ غمانگیز بزرگمردی که متواضعانه و بیریا، ۴۷ سال در کنار آنها زندگی کرد و سهم زیادی در رشد مادی و معنوی محله و ساکنانش داشت. گرچه بعد از درگذشت آیتالله محسن محدثزاده قمی، فرزندش حجتالاسلام مهدی محدثزاده قمی عهدهدار کسوت امام جماعت مسجد الصادق (ع) شد و بر همان شیوه پدر، معاشرت صمیمانهای با اهالی محله داشت اما برای مردمان باصفای محله مظاهری، هیچکس شبیه امام جماعت محبوبشان نشد.
بعد از گذشت سالها از وفات آیتالله، اگر سری به کوچه و خیابانهای محله میزدی، همهچیز از دلتنگی قدیمیهای محله برای آن عالم بزرگ حکایت داشت؛ از عکس او که هنوز پشت شیشه بعضی مغازهها خودنمایی میکرد تا خاطرات دلنشینی که موسپیدها از او در دل و ذهن داشتند و میگفتند: «حاج آقا محدثزاده آنقدر خوب بود که مردم راحت میرفتند پیشش درد دل میکردند و مشکلاتشان را به او میگفتند. او هم تا جایی که میتوانست، دستشان را میگرفت. البته خود حاج آقا در این کارها پیشقدم بود. نیازمندان محله را شناسایی و به آنها کمک میکرد. یادمان نمیرود وقتی کسی در محله فوت میکرد، حاج آقا به خانهاش میرفت تا شرایط خانوادهاش را ببیند و اگر نیازمندند، کمکشان کند. خیلی از مشکلات محله هم با زحمات حاج آقا حل شد؛ مثلاً ۵ سال پیگیری کرد تا خیابان خاکی محله آسفالت شد. میدانی، حاج آقا در مردمداری، نمونه بود. گهگاه قدمزنان پیش کسبه محله میآمد، کنارشان مینشست، گپ میزد و چای میخورد. همه اینها باعث میشد مردم با او صمیمی باشند. حاج آقا خودش را وقف مسجد و مردم کرده بود. سال ۸۷ که رفت، تازه فهمیدیم چه کسی را از دست دادهایم. امام جماعت، باید مثل حاج آقا باشد؛ حداقل نیم ساعت زودتر از اذان به مسجد بیاید و بعد از نماز هم نیم ساعت بماند تا اگر مردم سئوالی یا مشکلی دارند، بتوانند با او مطرح کنند.»
انتهای پیام/