رفیعپور: داعش، نمونه روشن ظاهرگرایی است/ اصلیترین عامل دینگریزی چیست؟
به گزارش خبرنگار حوزه اندیشه خبرگزاری فارس، ظاهرگرایی دینی آفتی است که همیشه مثل یک خوره به جان دین و دینداری میافتد. این پدیده شوم چنان دین را تضعیف میکند که هدف و غرض اصلی آن گم شده و دیندار بهجای توجه به غایت و هدف دینداری درگیر موضوعات حاشیهای میشود و در یک تحیر و گُنگی سرگردان است.
مسأله ظاهرگرایی اسلامی، با قدمت بیش از هزار ساله خود موجب درگیریها و تلخیهای زیادی بین مسلمین شده است. چند شقه شدن پیکره امت اسلامی و بیتوجهی به اصل اخوت، مودت، اخلاق و… سوغاتی است که این مهمان ناخوانده با خود به جامعه اسلامی آورد و مسلمانان را به انحرافات زیادی کشاند.
پرونده «ظاهرگرایی دینی» خبرگزاری فارس، قصد دارد تا این پدیده و جریان را مورد بررسی قرار دهد و با واکاوی دقیق آن از منظر و ابعاد مختلف، به ضعفها و آسیبهای جدّی آن اشاره کند تا زنگ خطری باشد برای سایرین بالاخص جامعه دیندار و مذهبی.
سید محمدمهدی رفیعپور تهرانی
ظاهرگرایی دینی به چه معناست و چه رویکردی نسبت به علوم دینی دارد؟
ظاهرگرایی دینی یک رویکرد و مدل دینداری است که سعی میکند معارف و آموزههای دینی را در ساحات مختلف از ظواهر نصوص اخذ کند و نسبت به قرائن عقلی و تجارب بشری در حوزه های مختلف بیاعتنا باشد. فقه، کلام، اخلاق، عرفان و تفسیر؛ در این رویکرد تنها بهوسیله استناد به پارهای از اخبار و روایات صورت میگیرد و حتی همه مجموعه نصوص هم درست و کامل بررسی نمیشود.
قشریگری، رویکردی که از ابتدا در جهان اسلام مطرح بود
سابقه ظاهرگرایان اسلامی چه شیعه و چه سنی به چه زمانی برمیگردد؟
در مورد سابقه ظاهرگرایی در اسلام باید گفت در ازای عمر آن به اندازه قدمت آموزههای دینی است. به عبارتی پس از بسط و گسترش اسلام دو گروه در بین صحابه، تابعین و تابعینِ تابعین شکل گرفت. عدهای از آنان نصگرا شدند و برای فهم دین، ظواهر آیات و روایات را مکفی دانستند و در مقابل عدهای عقلگرا شدند و اولویت را برای درک معارف اسلامی عقل و ثمرات عقلی برشمردند و گاهی در تقابل با نص و روایت هم برآمدند. البته لازم به ذکر است که در کنار این دو طیف یک گروهی هم بودند که حد وسط را اختیار کردند و هم از نصوص بهرهمند شدند هم از عقل و فرایندهای عقلی.
ما وقتی از نقد ظاهرگرایی صحبت میکنیم مرادمان نوع افراطی آن است و الا همه مسلمانان باید به ظواهر و مناسک دینی توجه د اشته باشند.
داعش، نمونه بارز ظاهرگرایی است
علت و عوامل رشد این بینش الهیاتی نسبت به دین چیست؟
درباب دلایل رشد و رغبت به جریان ظاهرگرا باید عواملی متعددی را برشمرد. از طرفی سیاستهای اخذ شده از سوی برخی حکام ظاهرگرایی دینی را گزینه مطلوب بقا و حیات سلطنت خویش میدید، بنابراین برخی سیاسیون در این راستا فعالیتهایی را انجام میدادند؛ از طرفی هم برخی عوامل روانشناختی، افراد را به این سمت میکشاند که با روحیه راحتطلبی تنها به ظواهر روایات اکتفا کنند و یک روایت را مبنای عمل و نظر خویش قرار دهند و هیچ فرایند پژوهشی و تحقیقی خاصی را در دستور کار خود برای دینپژوهی اعمال نکنند.
در کنار این دو علت در روند گسترش ظاهرگرایی، گاهی عقلگرایی افراطی بود که ظاهرگرایی را به عنوان یک عمل واکنشی پروراند، به عبارتی هرگاه در اسلام جریاناتی شکل گرفت که ضد نص روایات بودند، در مقابلشان عدهای آمدند که هدف و نیت پاکی داشتند و میخواستند آن مهجوری نصوص دینی را برطرف کنند، اما در دام افراط افتادند و به کل عقل و ثمرات آن را دور ریختند.
علت چهارم، خدعه و حیله دشمنان اسلام است که آن هم در گسترش و فراگیری ظاهرگرایی بینصیب نیست. دشمنان برای اینکه تمدن و فرهنگ اسلامی را عقب نگه دارند کارهای زیادی میکنند که یکی از آنها هم تقویت همین جریانات است که البته گاهی هم از کنترل خود آنها خارج میشوند و بلای جان همه بشریت میشوند!
گروههایی نظیر داعش و القاعده ظاهرگرایانی هستند که به انحراف شدید رسیدند و برای همه نسخه تکفیر میپیچند؛ اما نباید فکر کرد هر فرد ظاهرگرایی لزوما تکفیری هم است، ولی ظاهرگرایی بنا به اقتضایی که دارد و به دلیل خشونتی که در دل خود دارد، در خیلی از مواقع به تکفیر منتهی میشود. به تعبیری رویکرد خشک و نسبتاً تند ظاهرگرایی ظرفیت تکفیر و طرد مخالفین خود را دارد و این موضوع بسیار خطرناک و حساس است که ما به دلیل اختلاف نظر با کسی یا فکری آن را به خروج از دین و کفر متهم کنیم.
فلسفه و عرفان ابزار فهم و درک بهتر معارف اهلبیت هستند
آیا تنها راه نجات تمسک به روایات اهلبیت آن هم با رویکرد قشری مسلکانه هست؟ اساساً تلقی به بدعت رسیدن از راه فلسفه، صحیح است؟
یکی از اشتباهات ظاهرگرایان دقیقاً همین موضوع است که میپندارند تمام اخبار وارده از سوی اهلبیت ساده و همه فهم است و در یک رده قرار دارند، اما با نگاه به آثار و فرمایشات خود حضرات اهلبیت درخواهیم یافت که:« إِنَّ حَدِیثَ آلِ مُحَمَّدٍ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ»، پس روایات اهلبیت سختی و دشواریهایی را داراست که تنها با نگاه و اکتفا به ظاهر آن نمیتوان به مقصود غایی آن دست یافت. ظاهرگرایی به نوعی تنبلی و سطحینگری نسبت به نصوص دینی را برمیانگیزد که شخص را از پژوهش نظاممند در علوم دینی بینیاز میکند. این رویکرد چنین تصوری را خلق میکند که وقتی ظواهر است، قرار نیست خود را درگیر تأویل و تفسیرهای خارج از متن بکنیم.
البته که متاسفانه در بین عقلگرایان هم بیشک انحرافاتی نظیر بیاعتنایی به روایات و ایات قرآن وجود دارد، اما نباید چنین پنداشت که هرکس سمت فلسفه رفت چنین عقیدهای دارد، بلکه بزرگانی نظیر حضرت امام و علامه طباطبائی فلسفه و عرفان را قرینه و ابزاری برای فهم بهتر و درک صحیحتر اخبار و معارف عمیق و پیچیده اهلبیت میدانستند.
علمای شیعه و بزرگان مکتب اهلبیت نظیر شیخ بهایی، فیض کاشانی، محمد تقی مجلسی، ملاصدرا، امام خمینی و… همواره نسبت به جریانات ظاهرگرایی حساسیت نشان دادند و سعی کردند وجه عقلانی و عرفانی دین را در کنار وجه نصگرایی آن تقویت کنند. ثمره این تلاشها غلبه جریان خردورز و معتدل دینی در نسبت با ظاهرگرایان بود و البته این زحمات و کارها مراقبت میخواهد و ممکن است با فعالیت افراطیون به عقب برگشته و شاهد رشد و غلبه جریان تحجر باشیم.
دلزدگی نسبت به دین در بین عوام، محصول دین ظاهرگراست
خطر ظاهرگرایان دینی کجاست؟
اولین خطر ظاهرگرایی و شریعتزدگی دینی متوجه خود دین و دینداران است. چرا که این نگرش با کنار گذاشتن عقلانیت و رویکردهای معنوی و اخلاقی عملاً راه ارتباط دینداران را با دین سخت و دشوار میکند و در دراز مدت موجب دینگریزی میشود. ظاهرگرایان در میان ابعاد مختلف دین تنها تمرکز خود را روی فقه آن هم فقه ظاهرگرا و نه فقهی که جامع نگاه کند می گذارند.
علمای شیعه و بزرگان مکتب اهلبیت نظیر شیخ بهایی، فیض کاشانی، محمد تقی مجلسی، ملاصدرا، امام خمینی و… همواره نسبت به جریانات ظاهرگرایی حساسیت نشان دادند و سعی کردند وجه عقلانی و عرفانی دین را در کنار وجه نصگرایی آن تقویت کنند
حشویگرایان با استناد به برخی از ظواهر دینداری را روی برخی از احکام و مناسک برده و نسبت به معارف از یکسو و نسبت به اخلاق از سوی دیگر و حتی نسبت به خیلی از احکام مسلم فقهی بیاعتنا هستند. آنها مصداق این آیه قرآن هستند:« نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَکْفُرُ بِبَعْضٍ». حاصل این رویکرد دلزدگی بسیاری از مردم نسبت به اصل دین است. خواندن خاطره افرادی که در قلمروی اسلامگرایان افراطی بودند؛ به خوبی نشان میدهد که چنین دینی تنها به زور ارعاب و ترس است که میتواند بقای خود را حفظ کند و اگر فرصتی برای ساکنین تحت امر ظاهرگرایان پیش بیاید فرار را بر قرار ترجیح خواهند داد و اگر هم بمانند به صورت منافقانه زندگی میکنند تا از گزند خشونت اهل تحجر مصون باشند اما در واقعیت زندگی خود به دین پشت میکنند.
بهترین شرح بر کلمات اهلبیت با بهرهگیری از آموزههای فلسفی و عرفانی بوده
آیا خواندن عرفان و فلسفه به معنی دوری از معارف اهلبیت هست؟
در زمینه فراگیری این علوم دو رویکرد وجود دارد:
عدهای این علوم را میخوانند تا فلسفه و عرفان
عدهای فلسفه و عرفان را ابزار و وسایل بهتر درک کلمات خدا و معصومین تلقی میکنند تا بتوانند به وسیله آن ها در دریای بزرگ و عمیق معارف اهلبیت(علیهمالسلام) شنا کنند و از دُرَر کلمات آنها بهره مند شوند. آن روشی که بزرگان تشیع اختیار کردند همین طریقه اخیر است
را جایگزین کلمات اهلبیت کنند که بالتبع نسبت به معارف این حضرات دور خواهند بود، اما عدهای فلسفه و عرفان را ابزار و وسایل بهتر درک کلمات خدا و معصومین تلقی میکنند تا بتوانند به وسیله آن ها در دریای بزرگ و عمیق معارف اهلبیت شنا کنند و از دُرَر کلمات آنها بهره مند شوند. آن روشی که بزرگان تشیع اختیار کردند همین طریقه اخیر است.
البته سخن بنده به این معنا نیست که دانش فلسفه و عرفان خالی از اشکال است و هرچه در متون آن آمده وحی منزل است. خیر! اینها علم است و قابل بحث و بررسی؛ اما باید توجه شود که هدف از تحصیل این علوم ارتقای سطح فکر انسان است تا با فهم بیشتر و دقیق تر بتواند برای خدمت به معارف اهلبیت و آموزه های اسلام آماده شود.
ملاصدرا به عنوان یک فیلسوف، بر احادیث اهلبیت شرحی نوشته است
در رویکرد دوم است که میتوان دید که افردی که با این علوم آشنا بودند و افرادی که از این علوم خود را محروم کردند چقدر در نگارش و شرح آیات و احادیث و ادعیه معارفی کامیاب و موفق بودهاند ملاحظه تفسیر المیزان با تفاسیر ظاهر گرایان در آیات معارفی و شروح و توضیحات قاضی سعید قمی بر توحید صدوق یا ملا صدرا بر اصول کافی یا شرح دعای سحر علامه رفیعی قزوینی و امام خمینی بر دعای سحر بر آثار مخالفانی که در این عرصه قلمفرسایی کردهاند نشان میدهد که آشنایی با این علوم چقدر میتواند کمک کند تا انسان از آن فهم ساده و درک ادبیاتی اولی از متون عمیق دینی فرا رود و توانمند شود.
فلسفه و عرفان همانقدر برای فهم دین لازم هستند که فقه و حدیث و تفسیر در این فرایند مهم و کاربردیاند. کنار گذاشتن آن دو موجب میشود که ما از دو منبع مهم دینشناسی محروم بمانیم و از ثمرات و محصولات مهم آنها بیبهره شویم.
علامه طباطبایی، صاحب تفسیر المیزان
در پایان تأکید میکنم که نباید توجه و اهتمام بسیاری از علما به اخبار و مناسک را ملازم ظاهرگرا بودن آنها دانست چرا که ظاهرگرایی تعریف و ملاک خاص خود را دارد. تمایل برخی به علوم نقلی بیشتر از علوم عقلی است و برخی بالعکس هستند. این امر طبیعی است و دلیل ظاهر گرایی و تحجر یا بیعنایتی به نصوص دینی نمیشود.
باید مراقب باشیم تا با انگ تحجر و ظاهرگرایی از این طرف یا انگ بیولایتی و دوری از اهلبیت (علیهم اسلام) باب اهانت به عالمان محترم را باز نکنیم و در مسیر تکفیر و تفسق نیفتیم.
در همین باره بخوانید:
دینداری کاریکاتوری، داعش و بوکوحرام چگونه خلق میشوند؟
قصه پر غصه ظاهرگرایی دینی و تأثیر آن بر فرهنگ و زندگانی مسلمین
دینی که بیش از حد درگیر ظواهر باشد به نماز معاویه ختم میشود
انتهای پیام/