پختهخواری، علت اقبال برخی ناشران به آثار ترجمهای است
به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، ادبیات کودک و نوجوان دردههای که گذشت با فراز و فرودهای متعددی چون ورود آثار ترجمهای بدون محدودیت، گرانی کاغذ، وضعیت اقتصادی نه چندان مطلوب برای نویسنده و ناشر؛ مواجه شد. در همین راستا با یوسف قوجُق نویسنده کودک و نوجوان و خالق آثاری چون رمان «تاریخ با طعم ذغال اخته» و برگزیده جشنوارههایی چون قلم زرین به گفتوگو نشستیم.
ادبیات کودک و نوجوان را در دهه گذشته چگونه ارزیابی میکنید؟
در یک چشمانداز کلی، بیراه نگفتهایم اگر بگوییم ژانر غالب در ادبیات کودک و نوجوان در دهه گذشته، «رمان» بوده است. بسیار متأسف هستم که بگویم در این دهه، انتشار مجموعه داستان کوتاه، اقبال کمتری از سوی نویسندگان و ناشران داشته و این درحالی است که قالب داستان کوتاه که در ادبیات ما مهجور و مظلوم واقع شده، هنرمندانهترین، شکیلترین و فنیترین نوع ادبی است. به نظر من، اگر بخواهیم هنر داستاننویسی یک نویسنده را بسنجیم، معیار و سنجهای بهتر از نوشتن داستان کوتاه نیست. چون در این قالب ادبی، همه چیز بهقاعده و استاندارد است. در رمان، دست نویسنده برای انواع گزافهگویی، درازنویسی، شخصیتپردازی و به همان اندازه البته هنرنمایی بیشتر و استفاده از زبان، لحن و انواع روایت و… باز است. رمان، میدانی فراخ و گسترده است که نویسنده میتواند به راحتی در آن مانور بدهد اما در داستان کوتاه، همه چیز محدود و بهقاعده است و با کوچکترین خطایی، کل اثر زیر سؤال میرود.
به نظرم یکی از موضوعاتی که در ادبیات کودک و نوجوان کشورمان در دهه گذشته از سوی نویسندگان و ناشران به آن توجه شد، رمان فانتزینویسی بود. البته در این امر، فیلم و ترجمه رمان هری پاتر بیتأثیر نبود و اکثر نویسندگان نیز دست به گرتهبرداری از همان اثر چندجلدی کردند که اکثراً نیز از نظر ساختاری و فنی، به نظرم موفق نبودند. برخی از همان آثار، تلفیقی از فانتزی و ژانر وحشت بودند که به گمانم، هنوز جایگاه خودشان را در ادبیات کودک و نوجوان باز نکردهاند و راهی دراز برای رسیدن به آثار خوب و موفق در این ژانر داریم. فضای توصیف شده در این آثار هم، فضایی نامأنوس و غریب و شبهخارجی و گاهی هم کاملاً وارداتی و غیربومی هستند. به نظرم این امر نتیجه آثار ترجمه شده است و جالب است که غیر از سبک زندگی، اسامی اشخاص در این رمانهای نویسندگان وطنی که برای مخاطبین کودک و نوجوان کشورمان، خارجی انتخاب شده است! من البته هرگز مخالف ترجمه آثار نویسندگان خارجی به فارسی نیستم و بر این نظر هستم که از طریق ترجمه آثار، نویسندگانمان و به تبع آن، مخاطبین کودک و نوجوان با آثار برتر ادبی و ساختار فنی آنها و تجربههای تازه در ادبیات کودک و نوجوان آشنا میشوند؛ اما عجیب است که برخی از نویسندگان ما، گرتهبرداری و تقلید را به انتخاب نامهای غیرایرانی در آثارشان تعمیم میدهند. این به نظرم آفتی ادبی است که برخی گرفتار آن میشوند.
در دهه گذشته، نوشتن رمان برای کودکان و نوجوانان، موضوعی مهم و شاخص بود که البته آغازگر جنبش رمان نویسی وطنی برای نوجوانان کشورمان، به مدیریت وقت آن زمان در کانون پرورش فکری، آقای رضایی برمیگردد. او بود که به پشتوانه تجربیات ارزشمند نویسنده خوب و دبیر اجرایی پروژه در این حوزه، یعنی حمیدرضاشاهآبادی رمانهای باکیفیت و با محتوای ارزشمند را به قلم نویسندگان ایرانی تولید کرد. کاری که باعث شد برای نخستین بار، کفه ترازوی رمانهای خوب وطنی برای کودکان و نوجوانان کشورمان از آثار ترجمه سنگینتر بشود.
تولید آثار با موضوع دینی برای کودکان و نوجوانان هم یکی از جنبشهای خوب در این دهه بود که انصافاً نویسندگان این حوزه، آثار خوبی نوشتند. کارهایی که اکثراً از قالب سنتی بازنویسی عبور کردند و آثاری نوشتند که ظریب ادبی و ادبیّت آنها بیشتر بود. البته به گمانم برگزاری برخی ناشران و جشنوارهها که موضوعشان و دغدغهشان تولید آثار در این حوزه است، بیتأثیر نبود.
به نظر شما علت اینکه آثار ترجمهای در حوزه کودک و نوجوان نسبت به آثار تألیفی مخاطب بیشتری را جذب میکند، چه است؟
به نظرم این را باید در فرهنگ خودمان جستجو کنیم که چرا هرآنچه تولید خارج است، برای ما جذابیت دارد. پیشفرض ذهنی این است که کیفیت اجناس خارجی خوب است. فرقی هم نمیکند این کالا، کالای فرهنگی باشد یا لوازم و ابزارآلات. متأسفانه به خودباوری در تولید داخلی نرسیدهایم، اگرچه در طول این سالها، در برخی از کالاها اشتباه بودن این پیشفرض ذهنی به اثبات رسیده است.
درباره اقبال نوجوانان و بازار نشر به کتابهای ترجمه، چند عامل را مؤثر میدانم. جذابیت خط داستان، شهرت نویسنده و کنجکاوی مخاطبین برای آشنایی با دنیایی دیگر، از آن جمله است. اصطلاح «پختهخواری» را هم میشود برای کارهای ترجمه، مخصوصاً درباره برخی ناشران اطلاق کرد. کاری که به زبانی دیگر منتشر شده و کافی است مترجمی آشنا به زبان مبدأ و مقصد آن را عرضه کند. متأسفانه برخی از نویسندگان وطنی هم به جای خلق آثاری با فضا و درونمایههای فرهنگ وطنی، تقلید کننده موضوعات مطروحه در ادبیات خارجی هستند. البته من مخالف ترجمه آثار نیستم و معتقدم آشنایی نویسندگان ایرانی با آثار دیگران، باعث میشود تا با تازهترین تجربیات ادبی جهان آشنا شوند اما مشکل اینجاست که به جای فوت و فن و ساختار، مفاهیم و روح آن آثار و سبک زندگی ارایه شده در آن آثار را در کارهایمان پیاده میکنیم و به مخاطبین ارایه میکنیم.
جالب اینجاست که حجم زیادی از این ترجمهها، از اینکه دنیا صورت میگیرد که تناسب و تقارب چندانی با فرهنگ مردم شرق ندارند و عجیب است که آشنایی چندانی با ادبیات کشورهای همجوارمان نداریم، مگر نویسندگانی که زادگاهشان همان کشورهای همجوار بوده اما در غرب سکونت دارند! چندی پیش برگزیدهای از داستانهای کوتاه نویسندگان ترکمنستان را در نشریات منتشر کردم که به لحاظ ساختاری، هیچ چیز کمی از داستانهایی که در غرب منتشر میشود، ندارند اما وقتی به ناشر مراجعه میکنم، رغبتی برای انتشار آن ندارند! این آفتی است که در ادبیات کودک و نوجوان و بزرگسال ما متأسفانه وجود دارد و جای خالی ادبیات داستانی کشورهای همجوار کاملاً محسوس است.
به نظرم عدم مطالعه روانشناسی کودک، نداشتن ارتباط دوسویه با مخاطبین و عدم آشنایی با دغدغههای نسل امروز، آفتهای امروز ادبیات کودک و نوجوان هستند. حمایت مالی متولیان فرهنگی کشور از نویسندگان وطنی هم البته میتواند در ارتقای کیفی تأثیرگذار باشد. چون حق تألیف اثر که عموماً ده درصد قیمت پشت جلد است، با شمارگان پایین، رغبتی و انگیزهای برای نویسنده ایجاد نمیکند و به همین خاطر است که تعجیلنویسی و طویلنویسی را در اغلب آثار میبینیم.
علت اینکه دیگر نشریاتی چون سروش نوجوان و کیهان بچهها به صورت تخصصی برای قشر کودک و نوجوان تولید نمیشود چیست؟
به نظر من نشریاتی که از آنها نام بردید، دانشگاهی برای پرورش استعدادهای درخشان در حوزه ادبیات کودک و نوجوان بودند. این را به این دلیل میگویم که نویسندگان پیشکسوت این عرصه، معمولاً کارهایشان را از انتشار در همین مجلات آغاز کردهاند و به مرور، صاحب تجربه و سبک شدهاند.
همه میدانیم که مجلات ویژه کودکان و نوجوانان در ایران، تاریخی پرفراز و نشیب دارند و البته هیچگاه سیری طبیعی و عادلانه نداشتهاند. استمرار فعالیت یا توقف انتشار آنها پیوندی تنگاتنگ با وضعیت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه داشته است.
نیاز به توضیح نیست که توجه به مخاطبین کودک و نوجوان معمولاً با اختصاص صفحاتی ویژۀ کودکان در نشریات بزرگسالان آغاز شده و متولیان آن نشریات، که معمولاً هم وابسته به ارگان دولتی هستند، کمکم به ضرورت توجه به این قشر از جامعه پی برده و تصمیم به انتشار مجلهای مختص به آنها را گرفتهاند.
بین مجلات کودک و نوجوان، سوره نوجوان، سروش نوجوان، امیدآینده، باران، دوچرخه و برخی دیگر از مجلات، جایشان در ادبیات کودک و نوجوان واقعاً خالی و محسوس است. به نظرم تعطیلی هر مجله ویژه کودکان و نوجوانان، آثاری زیانبار و جبران ناپذیر به ادبیات این حوزه میزند و همان گونه که عرض کردم، این مجلات وظایف و رسالتی سنگین شبیه دانشگاه را در جامعه ایفا میکنند.
سطح آثار ادبی را در قیاس با دهه ۸۰ که آثار موفقتری در این حوزه به چاپ رسیده را چگونه ارزیابی میکنید و چه سیری را پیش گرفتهاند؟
سؤال شما من را به یاد دوست خوبم، مرحوم حسین حداد انداخت. آن مرحوم هرسال تمام آثار کودک و نوجوان را رصد میکرد و برای این کار، سراغ تقریباً همه نویسندگان میرفت تا از نظراتشان اطلاع یابد.
به نظرم دهه هشتاد با آثاری که چاپ شد، یکی از خیزهای بلندی است که ادبیات کودک و نوجوان کشورمان برداشت. در این دوره، ادبیات مخصوصاً شعر و داستان برای این گروه سنی جدی گرفته شد یا به عبارتی گروه سنی نوجوان درجامعه ادبی کشورمان دیده شد و دغدغههای او در شعر و داستان راه پیدا کرد. در این دهه، جشنوارههای شعر و داستان نوجوان برگزار شد و اگر اشتباه نکرده باشم، حتی در جشنوارههای معتبر نیز شعر و داستان به بخشی تفکیکناپذیر و ضروری تبدیل شد. توجه همزمان به درونمایه و ساختار در اکثر رمانهای این دهه و نیز توجه به اسطورههای شرقی و ایرانی در برخی آثار شاخص این دهه، قابل بررسی و تامل است.
به نظرم در دهه هشتاد، رویکرد تعقلنویسی و نمادپردازی از سوی نویسندگان برای شکلگیری هویت ملّی و فرهنگی درجهت افزایش ادبیّت آثار، آموزش مهارت های زندگی، انتقال تجربیات گوناگون برای کودکان و نوجوانان کشور صورت گرفت. بازنویسی داستانهای کلاسیک بزرگان ادبیات فارسی کمکم جای خودش را به بازآفرینی داد و کار روند انتقال آثار کهن به نوجوانان به خوبی درپیش گرفته شد.
نویسنده در حوزه کودک و نوجوان به نظر شما باید در چه بستری رشد کند؟
به نظرم هرچقدر ارتباط بیشتر نویسندگان با مخاطبین خود صورت بگیرد، ادبیات کودک و نوجوان رشد بیشتری خواهد یافت. مخاطبشناسی یکی از موضوعات مهمی است که اغلب ما با آن مشکل داریم. دربهای مدارس ما به روی نویسندگان بسته است و آثاری که نوشته و منتشر میشود، یک سویه است و زمانی که هیچ اطلاعی از بازخورد مخاطبین نداریم، اطلاعی هم از ذائقه آنها نخواهیم داشت.
چرا در سالهای گذشته دیگر آثاری چون قصههای خوب برای بچههای خوب آذری یزدی و یا تنتن و سندباد میرکیانی و امثالهم در حوزه کودک و نوجوان به چاپ نرسیده است؟
این موضوع به آسیبشناسی جدی نیاز دارد و متولیان حوزه فرهنگ و کتاب، بهتر است این موضوع را بررسی کنند. پایین بودن شمارگان این آثار و یا آثار مشابه هم مشکل بزرگی در کشورمان است. همین تنتن و سندباد آقای میرکیانی در همان سالها که منتشر شد، مخاطبین زیادی داشت. دلیلش استفاده از نمادپردازی و هوشمندی نویسنده در بکارگیری از نمادها و اسطورهها در خط داستانی بود. یا کارهای مهدی آذریزدی و دیگر کارهایی شبیه این که بازنویسی یا بازآفرینی داستانهای کهن که خوانش آنها برای مخاطبین، لذت بخش است.
انتهای پیام/ ت ۱۲۰